صفحات

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

پاسخ به سخنان کارآگاه بهرام مشیری از جوانی در داخل کشور


تاریخ خبر: شنبه 18 دی 1389 - کدخبر: 77054
  پاسخ یک جوان ایرانی، به عقده گشایی های آقای مشیریarticle picture
 
پاسخ یک جوان ایرانی، به گمانه زنی های کاراگاه مابانه ی آقای بهرام مشیری، درباره ی درگذشت شاهپور علیرضا

آقای مشیری! چشم ها را ((از تعصب)) باید شست و جور دیگر باید دید!

آقای بهرام مشیری گرامی! با درود
دیروز که برنامه ی شما را می دیدم، شگفت زده شدم که شما چگونه ناگهان از شاهنامه خوانی و داستان بمباران هیروشیما، به خبر درگذشت، شاه پور علیرضا پهلوی، پریدید؟! اما به یاد می آورم که شما، ماهیگیر قهاری هستید و از موقعیت ها، خوب به سود خود بهره می برید!

آقای مشیری، من در اینجا، قصد حمله کردن به کسی را ندارم؛ زیرا به عنوان یک جوان که همه ی عمرش را در ایران تحت حاکمیت سی و چند ساله ی مولایان گذرانده و از این زندگانی بیست و چند ساله، چیزی جز، داغ و سوگ عزیزان و از دست دادن بهترین روزهای جوانی، ندیدم. و وقتی امیدوارانه، رو به سوی امثال شما کردم، تا با روشنگری و آگاه سازی مردم، تجربه ی شومِ شورشِ 57 را تکرار نکنند و مبتلا به "دور باطل تاریخ" نشوند! اما افسوس که در امثال شما، چیزی جز تعصب، یک سونگری، دامن زدن و آتش افزودن به درگیری های فسیل مآبانه ندیدم.

و بی گمان نباید از جوانانی همچون بنده، انتظار داشته باشید که با این همه پرده و حجاب در برابر دیدگانتان، از کسانی چونان شما، الگو برداری کنیم.

در اینجا پاسخ کوتاه خود را به گمانه زنی های کاراگاهانه و یک سو نگرانه ی شما، درباره ی درگذشت (در درجه ی اول) یک جوان ایرانی (و پس از آن) پسر شاه فقید ایران، شادروان شاه پور علیرضا می آورم؛ باشد که دیگر شاهد این اظهارات خودخواهانه و داغ-تازه کن شما نباشیم و از شما و هوادارانتان خواهش می کنم به بنده انگ و رنگ وابستگی به حزب و گروه خاصی را نزنید (از همان انگ هایی که در برنامه هایتان به خیلی ها می زنید!)؛ چراکه با تمام گوشت و پوستم از این همه درگیری خسته شده ام و خودم را هم-نسل با جوانی می بینم که صرف نظر از پایگاه اجتماعی و جایگاه سیاسی، هم-نسل و هم-درد من بود و یکی از عوامل مرگ علیرضا و علیرضاها را همین درگیری های مانند شما می دانم (من نام این درگیری ها را بگو-مگوهای عشیره ای می گذارم، درست شبیه همان درگیری های اعراب و تازیان که سر یک چیز کوچک هم جنگ خونین به پا می کردند! بگو-مگوهایی که همه ی وابستگانش، از چپ تا متمایل به چپ! خودخواهانه، بیگانه پرستانه و بدون در نظر گرفتن منافع ملی، بــانی آن هستند!):

1) آقای مشیری! در قاموس واژگانی و فرهنگ لغات شما، چیزی به نام "حریم خصوصی" چه جایگاهی دارد؟ وقتی یک خانواده ی داغدار از مرگ جانشان (باز هم تکرار می کنم برای صدهزار بار دیگر، کاری به جایگاه خانوادگی و فرزند شاه بودن او ندارم) از همه ی رسانه ها و نویسندگان و مجریان می خواهند که برای گذار از داغی به این سنگینی، وارد "حریم خصوصی"شان نشوند، آیا به نظر شما و براساس همان فرهنگ لغاتتان، این به معنای کتمان واقعیت است؟!

2) آیا شما، کاراگاه جناحی این پرونده هستید؟ آیا در محل درگذشت شاهپور حضور داشتید که اینقدر مطمئا سخن از قتل و این جور چیزها می زنید؟ و دیگر اینکه به نظر شما، بیشتر از اینکه نوع مرگ یک جوان مهم باشد، این مهم نیست که جونان همچون علیرضا قربانیان رژیم دژخیمی هستند که با اشغال ایران و بستن مرزهای آن، باعث افسردگی جوانان در غربت می شود؟
نخیر آقای مشیری! مشکل شما آن است که هنوز درگیر تعصبات سیاسی در چمدان تاریخ مانده، هستید و قشر یک جانبه نگری و قضاوت شخصی شما، مانع دیدن این حقیقت اصلی می شود.
البته من به عقیده ی شما، کمال احترام را دارم؛ ولی می خواهم بدانم، آخر، جرم علیرضا و علیرضاها چیست که باید مرگ و زندگیشان در ترازوی عقاید سیاسی امثال شما، سنجیده شود؟!

3) شما در برنامه ی پلیسیتان گفتید که علیرضا پهلوی، قربانی جاه طلبی های شهزاده رضا پهلوی بوده است!
آقای مشیری! این دیگر چه حرفی است؟
نخست) شاهپور راش را درست رفته بود و راه او اتفاقا از هر مبارزه ی سیاسی عمیق تر و موثرتر بود. او راه خود را درست رفت و نیازی به اما و اگر و معماسازی شما ندارد.
دوم) شما از این سخنان، چه منظوری دارید؟ کدام جاه طلبی؟ آیا تا به حال شما شنیده اید که شاهزاده، ادعای جانشینی و رهبری کرده باشد؟ خدایا! شما را به هر که می پرستید و نمی پرستید، از این حرف ها نزنید!
روش فعالیت شاهزاده و شهبانو، همان است که پیش از این بوده و بارهعا گفته است و این ربطی به شاه پور علیرضا ندارد.

4) آقای بهرام مشیری! شما فرموده اید که: "این چیزی که می گویند شاهدخت لیلا از غم پدرش به زندگیش پایان داده و علیرضا هم از غم درگذشت خواهرش، از آن حرف هاست و نمی تواند واقعیت داشته باشد!" پرسشم از شما این است که آیا شما تا به حال با چنین زندگی ای روبرو شده اید؟ آیا داغ خواهر یا برادر کشیده اید؟ آیا غم های شهبانو فرح را چشیده اید؟ آیا پدرتان در غربتی غم انگیز، درگذشته است؟ که اینگونه با اطمینان سخن می گویید؟!

خلاصه، به شما می گویم، نه شما و نه هیچ کس دیگر، نمی توانید دنیای علیرضا و علیرضاها را درک کنید؛ شاید جوانی چون من، کمی بتوانم آن را دریابم...

باز هم می گویم، به شما به عنوان یک ایرانی در تبعید که کار روشنگری فرهنگی می کنید، کمال احترام را دارم و نیز با چند نقطه نظر شما در برنامه یتان موافقم:

اینکه تا زمانی که شاه پور علی رضا و انسان های سودمند و سرشناس دیگری زنده اند، کسی از آنها یادی نمی کند و با یک ایرانشناس برجسته ی فارغ التحصیل از هاروارد حتا یک گفتگو هم نمی کنند تا زمانی که می میرد، برایش مرثیه سر می دهند (البته چنین انتقادی متوجه ی خودتان به عنوان یک برنامه ساز تلویزیوی با زمینه ی تاریخ هم هست که چرا در این مدت یک بار از ایشان به عنوان یک تاریخ شناس در برنامه سخن نگفتید. نمی دانم، شاید باز هم پای تعصبات سیاسی شما در میان است!). این همان فرهنگ مرده پرستی است که یادگار تازش بیگانگان است.
با مهر

سروش سکوت

هیچ نظری موجود نیست: