مثل اینکه دردنیا مثلا متمدن امروز هرکس نگران جان انسانهای بیگناه باشد مورد حمله حیوانات درنده ای که روی دوپا راه میروند قرار خواهد گرفت
دونالد ترامپ، نامزد پیشتاز حزب جمهوریخواه آمریکا برای انتخابات ریاست جمهوری این کشور، روز دوشنبه 7 دسامبر، در واکنش به حادثه تیراندازی دو مسلمان افراطی در کالیفرنیا، خواستار منع ورود مسلمانان به آمریکا شد. این شدیدترین واکنش به رویداد هفته گذشته کالیفرنیا بوده است.
ترامپ، که در یک گردهمایی هواداران خود در کارولینای جنوبی سخنرانی می کرد، گفت: "ما چاره ای نداریم"، و هشدار داد اگر تصمیمات خطیری اتخاذ نشود باز حادثه 11 سپتامبر در این کشور تکرار خواهد شد.
بیانیه ترامپ در "جلوگیری از مهاجرت مسلمانان" به آمریکا با واکنش شدید از سوی گروههای مختلف روبرو شد. کاخ سفید، رقبای جمهوریخواه ترامپ، نامزد حزب دموکرات، هیلاری کلینتون، دیک چینی، معاون ریاست جمهوری سابق آمریکا، ضمن انتقاد از این گفته ترامپ اعلام کردند این نظریه "برخلاف تمام آن چیزهایی است که به آن اعتقاد دارند."
جب بوش، دیگر نامزد ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه گفت: "دنالد ترامپ تعادل ندارد. سیاستهای او را نمی توان جدی گرفت."
در تویتر هم کاربران با صفتهای "نژادپرست"، "فاشیست"، و "متعصب" از این گفته های ترامپ یاد شده است.
ترامپ، میلیارد شهرک ساز، و بازیگر سریال تلویزیونی، که در نشستهای انتخاباتی خود از سخنان تحریک آمیز استفاده می کند، در آخرین این اظهار نظرها خواستار توقف کامل ورود مسلمانان به آمریکا شد، "تا مقامات این کشور راه چاره ای پیدا کنند."
ترامپ گفت: "تا زمانی که نفهمیم چگونه با این مشکل و خطرات ناشی از آن روبرو شویم، نمی توانیم قربانی دست افرادی باشیم که عقل ندارند، و فقط به جهاد اعتقاد دارند، و برای جان انسان هیچ ارزشی قائل نیستند."
روزنامه فیگارو در مقالهای نوشته است که شمار قربانیان ایرانی در سوریه هر روز بیشتر میشود و تنها در ماه اکتبر بین ۳۰ تا ۴۰ تن در سوریه کشته شدهاند که ۱۴ تن آنها را درجه داران تشکیل میدهند.
به گزارش رادیو فرانسه به نقل از فیگارو، شمار این افراد در آغاز سال و پس از سه سال حضور درکنار نیروهای کشور متحد خود سوریه، ۲۰۰ تن بود. اما به گفته یک دیپلمات در تهران، در حالی که در گذشته تنها مشاوران هدف قرار میگرفتند، امروز کسانی جان خود را از دست دادند که بیشتر در عملیات شرکت داشتند و درجه آنها بالابود.
فیگارو ادامه داده است: «ایران هم دیگر قربانیان خود را پنهان نمیکند و حتا خبر مرگ ژنرال حسین همدانی، یکی از مقامات بلند پایه ایرانی، در ماه سپتامبر، در نزدیکی حلب، را منتشر کرد واز وی بزرگداشت به عمل اورد. حسین همدانی که در خط مقدم سرکوب تظاهرکنندگان انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۲۰۰۹ و مسئول عملیات پنهانی در کنگو در اواسط سال ۱۹۹۰ بود، یکی از همکاران نزدیک ژنرال «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروهای القدس، بازوی نظامی ایران بیرون از این کشور به شمار میآمد که قربانیان سوریه اعضایش بودند.»
بنا بر این یادداشت: «از این رو، او به یکی از مهمترین هدفهای نیروهای ضد بشار تبدیل شده بود و درسال ۲۰۱۲ نیز این نیروها به روی آپارتمانی که او با همسر وفرزندانش در آن میزیست آتش گشودند. به گفته یکی از هم رزمانش، اسماعیل کوثری، از جمله دستاوردهای او در سوریه، بر پا نهادن ارتش خلقی «الجیش الشعابی» و نیروهای دفاع ملی بود تا اینها به کمک ارتش بشار اسد بشتابند که نمیتوانست در برابر دشمن ایستادگی و مبارزه کند.»
فیگارو به حضور شبهنظامیان شیعههای سازماندهی شده از سوی ایران در جنگ سوریه نیز اشاره کرده و نوشته است: «در بهار گذشته نیز، دو جوخه از شیعیان افغان و پاکستانی به جنوب سوریه در مرز این کشور با اسرائیل فرستاده شدند که دلش نمیخواست گروههای مخالفان یک منطقه حائل در بلندیهای جولان، یعنی منطقه اشغالی توسط این کشور، به وجود آورند.»
بنا بر این یادداشت، هم زمان «ولید جمبلاط»، رهبر «دروزی»های لبنان، بسیار از حضور مشاوران ایرانی و آموزش دادن به داوطلبان دروزی برای پاسداری از منطقه «سویدا» خشمگین شده بود. در آنجا نیز شماری به خاک افتادند که در میان آنها علیرضا توسلی، یک افغان ساکن ایران، دیده میشد که فرماندهی جوخه «فاطمیون» را بر عهده داش
فیگارو افزوده است: «در حالی که نیروهای روسی از یک ماه و نیم پیش مواضع داعش را بمباران میکنند، ایرانیان، در کنار سربازان سوری، نفرات حزب الله و شبه نظامیان دیگر، بر روی زمین میجنگند. همچنین به گفته «عبداله گنجی»، سر دبیر روزنامه جوان، ارگان سپاه پاسداران، از آغاز عملیات روسیه در سوریه ایران به حضور خود در این کشور افزوده است. وزارت دفاع آمریکا از حضور ۲۰۰۰ نفر خبر میدهد اما پارهای این برآورد را کمتر از واقعیت میدانند. »
این یادداشت به نقل از جوانی افزوده است: «برای حفظ احترام سوریها، ایرانیها واژه «توصیه کردن» و مشاوره را به کار میبندند که در عین حال میتواند در زبان فارسی معنای «دستور دادن» نیز پیدا کند. ایرانیان هم اکنون در همه جا و به ویژه در اتاقهای فرماندهی همراه با سوریها حضور دارند.»
به نوشته فیگارو این حضور میتواند، همچون در عراق، در جریان بر پا نهادن یک ائتلاف واحد، که «فرانسوآ اولاند» رئیس جمهوری فرانسه به شدت خواستارش است، مشکل ساز شود.
روزنامه آمریکایی «وال ستریت جورنال» در گزارشی از تلاش برخی کشورهای عربی، اروپایی و ایالات متحده آمریکا برای جدا کردن موضع روسیه و ایران از یکدیگر در باره اوضاع سوریه خبر داده است. این در کشور هماینک با کنار رفتن بشار اسد از قدرت در سوریه مخالفت میکند.
در این گزارش آمده است که کشورهای عربی تعیین زمانی برای کنار رفتن بشار اسد از قدرت را به عنوان پیششرطی برای آتشبس مطرح کردهاند.
این گزارش میافزاید که ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه گفته است چنانچه کشورهای عربی از روسیه حمایت کنند، مسکو در محدود کردن نقش تهران در منطقه نقش ایفا خواهد کرد.
بنا بر این گزارش، پوتین دوستان بینالمللی خود را با تاکید بر تلاش روسیه برای کاهش نقش ایران در بحران سوریه، شگفت زده کرده است.
پایان حمایت سیاسی روسیه از ایران در بحران سوریه، راه را برای اتحاد بیشتر در مقابله با گروه دولت اسلامی موسوم به داعش هموارتر میکند. این مساله همچنین موضع بینالمللی را در برابر اسد تقویت میکند به ویژه اینکه فرانسه خواستار تشکیل ائتلاف جدیدی به رهبری پاریس، مسکو و واشنگتن برای جنگ با داعش شد. علاوه بر آن پوتین در ائتلافی به همراه دو قدرتی قرار میگیرد که کنار رفتن بشار اسد را آغاز راهحل بحران سوریه میدانند.
اما در مذاکرات وین، ایران نشانهای از آمادگی برای فشار بر اسد به منظور کنار رفتن از قدرت از خود نشان نداد. اما برخی مسئولان آمریکایی و اروپایی گفتند که امیدوارند با دامه مذاکرات دیپلماتیک، مسکو نرمش بیشتری در خصوص آینده اسد از خود نشان دهد.
یک روز پس از وقوع ترور هولناک پاریس، "دولت اسلامی" مسئولیت این حملات را که بیش از ۱۲۰ قربانی بر جای گذاشته، به عهده گرفته است. آلکساندر کوداشف، سردبیر دویچه وله، در تفسیری که در زیر میخوانید به این موضوع پرداخته است.
روز ۱۳ نوامبر به عنوان "جمعهی سیاه" فرانسه، اروپا و کشورهای غربی در کتابهای تاریخ به ثبت خواهد رسید. "دولت اسلامی" با این حملات تروریستیِ دقیقا برنامهریزی و هماهنگشده که همزمان در مکانهای گوناگونی در پاریس، در یکی از زیباترین شهرهای جهان به اجرا در آورد، اعلان جنگ کرد؛ اعلان جنگی از سوی جهادگرایان اسلامی به همهی ما در اروپا، به روش و شیوهی زندگی ما، به برداشت سیاسی، اجتماعی و انسانی ما از آزادی.
این اعلان جنگ ما را که امروز، یک روز پس از این حادثه، خود را بیش از پیش به مردم فرانسه نزدیک احساس میکنیم، آشفته و منقلب میسازد. ما از این بابت متاثر، مایوس یا... بله، حتی خشمگین میشویم. خشمگین از تمایل بربرمنشانهی "دولت اسلامی" به قتل و کشتار که در پاریس، گذشته از تعداد بیشماری زخمی، تا کنون بیش از ۱۲۰ قربانی گرفته است.
این حملات ضربهای به قلب اروپا بود. ضربهای به شیوهی بدیهی زندگی ما. این ترورها، ضربهی کشندهای بود به دولت فرانسه که با وجود ایجاد امکانات گستردهی جدید حفاظت و مراقبت، نتوانست امنیت شهروندان خود را تامین کند. این ترورهای مرگبار در ضمن بر آرایش سیاسی نیروها در فرانسه نیز تاثیر میگذارد و گرایش و حرکت به سوی جناح راست یا حتی راست افراطی را سبب میشود. فرانسه در آینده خود را محصور و از روند جهانی شدن، کنار خواهد کشید. برندهی سیاسی کابوس ۱۳ نوامبر در فرانسه، جبههی ناسیونالیستهای این کشور خواهد بود و فرانسوا اولاند، رییسجمهور نامحبوب و بدشانس آن، بازندهی اصلی.
"جمعهی سیاه" فرانسه، اروپا را تغییر خواهد داد. هر چند که هنوز معلوم نیست، تروریستهایی که به این حملات دست زدهاند، به کدام منطقه و شهر تعلق دارند. آیا در "بنلیوها" زندگی میکنند؟ در حاشیهی شهرهای بزرگ فرانسه که مدتهاست در آنجا جوامعی موازی از جوانان بیریشهای با زمینهی اسلامی پدید آمده است؛ در جایی که به قول نویسندهی الجزایری بوعلام صنصال "مدتها است که تنها ریشوها حرف آخر را میزنند"؛ کسانی که شیوهی زندگی فرانسوی و غربی را بهکلی رد میکنند؟ یا تروریستهایی هستند که از سوریه یا عراق بازگشتهاند و خود را به عنوان پناهجو جا زدهاند؟ این پرسشها، موضوع اصلی بحثهایی است که در اروپا و نیز در آلمان در خواهد گرفت.
روز ۱۳ نوامبر، روز احساس درماندگی و ناتوانی است. روزی که مانند کابوس فرانسویها و اروپاییها را راحت نخواهد گذاشت. روز احساس شکست و استیصال و روز خشمی بیهدف. این روز، در ضمن روزی هم هست که جوامع آزاد و لیبرال این قارهی کهن با غرور باید بگویند: ما شیوهی زندگی خود را تغییر نخواهیم داد.
روز ۱۳ نوامبر، همچنین روزی است که در کمال خونسردی و با منطق باید دریافت: اگر کسی بخواهد با ریشههای آوارگی مبارزه کند، باید با اسد و "دولت اسلامی" بجنگد. اعلان جنگ "دولت اسلامی" چارهی دیگری برای غرب ـ و نه تنها غرب ـ باقی نمیگذارد.
در خاطرات کلینتون افشا شد ؛ نقش امریکا در ظهور داعش
در خاطرات کلینتون افشا شد ؛ نقش امریکا در ظهور داعش
خاطرات هیلاری کلینتون؛ وزیر سابق امور خارجه امریکا،حمایت واشنگتن از شکل گیری گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام «داعش» را فاش کرد. شبکه الاخباریه سوریه گزارش داد: هیلاری کلینتون در کتاب جدید خاطرات خود تاکید کرد قرار بود دولت اسلامی بر اساس توافق امریکا و اخوان المسلمین در مصر تشکیل شود. کلینتون نوشت: ما در جنگ عراق، سوریه و لیبیا شرکت کردیم و همه چیز خوب بود اما به یکباره انقلاب سی ام ژوئن در مصر علیه دولت اخوان المسلمین روی داد و همه چیز در مدت ۷۲ ساعت تغییر کرد. ما با اخوان المسلمین در مصر توافق کرده بودیم دولت اسلامی در سینا تشکیل شود. قرار بود بخشی از سینا به حماس و بخش دیگر آن به اسرائیل واگذار شود و حلایب و شلاتین به سودان ملحق شود و دولت مصر مرزها با لیبیا را در منطقه السلوم باز کند. به گزارش آوا به نقل از تلویزیون ایران، وی افزود: قرار بود ما در روز پنجم جولای سال ۲۰۱۳ در نشستی با دوستان اروپایی خود دولت اسلامی را به رسمیت بشناسیم. من به ۱۱۲ کشور سفر کردم تا نقش امریکا و توافق با بعضی از دوستان را درباره به رسمیت شناختن دولت اسلامی بلافاصله پس از تشکیل آن، توضیح دهم. اما به یکباره همه چیز در برابر چشمان ما فرو ریخت. وزیر سابق امور خارجه امریکا در ادامه بیان طرح های واشنگتن برای منطقه خاور میانه نوشت: ما از طریق اخوان المسلمین در مصر و دولت اسلامی که قرار بود، تشکیل شود منطقه را تقسیم می کردیم و پس از آن توسط عوامل خود از اخوان المسلمین به سراغ کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس می رفتیم. ابتدا کار از کویت آغاز می شد و به ترتیب به سراغ امارات، بحرین و عمان می رفتیم. در پی آن، تقسیمات منطقه عربی و مغرب عربی به طور کامل تغییر می کرد و ما تسلط کامل بر منافع نفتی و گذرگاه های دریایی پیدا می کردیم. پیش از این اسنودن؛ کارمند سابق آژانس امنیت ملی امریکا تاکید کرد: سازمانهای اطلاعاتی امریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی در شکل گیری گروه موسوم به دولت اسلامی در عراق و شام «داعش» نقش داشتند و در عملیاتی با نام “لانه زنبور” گروه داعش را تشکیل دادند. به گزارش شبکه تلویزیونی الاخباریه سوریه، ادوارد اسنودن فاش کرد: گروه داعش برای حمایت از اسرائیل تشکیل شده است و هدف عملیات “لانه زنبور” تشکیل گروهی با شعارهای اسلامی است که تندروها را از سراسر جهان جذب کند و بر اساس اندیشه های تکفیری، سلاح خود را به سوی کشورهای مخالف موجودیت اسرائیل نشانه بگیرد. اسنودن همچنین فاش کرد: سرکرده داعش دوره فشردهای را به مدت یکسال زیر نظر عوامل موساد پشت سر گذاشته است؛ وی در این دوره آموزش های نظامی و سخنوری را دیده است. گروه داعش با ارتکاب جنایت های بیشمار و کشتار بیرحمانه و کوچ اجباری مردم در مناطق مختلف سوریه، عراق و لبنان پیروی از تفکر صهیونیسم را ثابت کرده است.
روابط حافظ اسد، رئیس جمهور پیشین سوریه با مقامات حکومت ایران پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ از ابتدا گرم بود. در این عکس مهدی بازرگان (نخستوزیر وقت دولت موقت)، مهدی چمران و ابراهیم یزدی در کنار حافظ اسدی دیده میشوند
اتحاد بین ایران و سوریه بلافاصله پس از سقوط شاه و پیروزی انقلاب ایران شکل گرفت. عدهای از ناظران نزدیکی دو حکومت را به دلیل قرابت ایدئولوژیک بین شیعیان ایران و علویان سوری (یکی از شاخههای تشیع) میدانند، اما این همبستگی در واقع کاملاً جنبه عملگرایانه (پراگماتیستی) داشت. به این معنا که هر دو حکومت، سه قدرت عمده، یعنی اسرائیل، آمریکا و عراق را تهدیدی علیه خود میدیدند.
با به قدرت رسیدن صدام حسین در عراق در سال ١٩٧٩، روابط سوریه و عراق، با آنکه هر دو کشور توسط حزب بعث و ایدئولوژی حاکم بر آن حزب اداره میشدند، بهشدت رو به وخامت گذاشت. جهانبینی بعثی آمیزهای از ناسیونالیسم عرب، سوسیالیسم و ضدیت با امپریالیسم بود. توجه به این مسئله از آن جهت ضرورت دارد که اگر قرار بود ایدئولوژی مبنای همکاری و اتحاد بین حکومتها باشد، سوریه سکولار و بعثی بهمراتب به عراق نزدیکتر بود تا به حکومت جمهوری اسلامی در ایران.
اهمیت سوریه برای ایران در چیست؟
با شروع جنگ ایران و عراق و حمایت سوریه از ایران، روابط دو کشور گرمتر شد. سوریه که برخلاف تمامی کشورهای عربی از ایران حمایت میکرد در جهان عرب به انزوا کشیده شد. در اقدامی مؤثر، سوریه خط لوله نفت کرکوک را که از خاکش میگذشت و به لبنان میرسید مسدود کرد و با این عمل صادرات نفت عراق تقریباً به نصف کاهش یافت.
از طرفی، روابط سوریه با اسرائیل از جنگ تابستان ١٩۶٧، بر اثر تصرف بلندیهای جولان توسط اسرائیل و عدم تخلیه آن زمینها (که تا امروز هم ادامه دارد) خصمانه باقی مانده بود. ایران میتوانست از این وضعیت بهرهبرداری کند و با محکم کردن روابط خود با سوریه آن کشور را به عنوان سپر محافظی در برابر حمله احتمالی اسرائیل در آورد.
اما در همین دوران، یعنی دهه ١٩٨٠ میلادی، با شکلگیری و سازمان یافتن حزبالله لبنان به کمک ایران، سوریه به صورت پل ارتباطی بین ایران و حزبالله لبنان در آمد. تقویت حزبالله لبنان، به عنوان یک نیروی نیابتی که بتواند به عنوان یک تهدید متقابل در برابر اسرائیل خودنمایی کند، برای هر دو حکومت ایران و سوریه که روابط خصمانهای با اسرائیل داشتند از اهمیت بالایی برخوردار بود. حزبالله لبنان به صورت نیروی مطرحی در آمد که تنها نیروی نظامی عربی است که اسرائیل در رویارویی با آن مجبور به عقبنشینی شد.
با فروپاشی حکومت صدام حسین در سال ٢٠٠٣ و تسلط گروههای شیعی بر عراق، که سالها مرکز فعالیتشان علیه صدام در ایران بود و با دستگاههای نظامی و امنیتی ایران ارتباط نزدیک داشتند، دسترسی بدون مانع به سوریه برای ایران میسر شد. افزایش دامنه نفوذ، و یا آنچه که ایران از آن به عنوان "عمق استراتژیک" خود یاد میکند، یکی از عناصر عمده سیاست بازدارندگی در برابر تهدیدات احتمالی آمریکا و اسرائیل به شمار میرود. به عبارت دیگر، با به قدرت رسیدن جریانات سیاسی در عراق که ایران نزدیک به دو دهه بر روی آنان سرمایهگذاری کرده بود، راه برای تشکیل "محور مقاومت"، جبههای که از ایران آغاز و از عراق و سوریه عبور کرده و به لبنان متصل میشود هموار شد.
اوضاع پیچیدهتر میشود
اما در این میان اتفاقات دیگری هم رخ داد که بر اهمیت سوریه، از دید ایران، افزود. اعتراضات خیابانی سال ٢٠١١ در سوریه سرکوب شد و مقدمه جنگ خانگی گسترده و خونین را در آن کشور فراهم کرد. همزمان با وخامت اوضاع در سوریه، پدیده هایی ظهور کرد که بعضی علیه منافع ایران و بعضی در جهت منافع ایران بود.
ظهور و اوجگیری گروههای سلفی افراطگرا در منطقه، که گروه موسوم به "دولت اسلامی" (داعش) مهمترین آنها به شمار میرود و مبارزه با شیعیان در اولویت برنامههای آنان قرار دارد، تهدید امنیتی جدی را متوجه ایران کرد. بر اساس گزارشهای موجود، امروز داعش یک سوم خاک عراق و نیمی از خاک سوریه را در کنترل خود دارد.
پدیده دیگری که منافع ایران را در سوریه با خطر روبرو کرد، ورود کشورهای منطقه، در رأس آنها عربستان سعودی، به جنگ نیابتی با ایران و به منظور سرنگون کردن بشار اسد بود.
باور رایج این است که عربستان در جریان رقابت شیعه-سنی برای برتری در منطقه با ایران در جنگ است. این باور با واقعیتها در منطقه انطباق ندارد. به عبارت دیگر دوستیها و دشمنیها را نه ایدئولوژی حاکم بر کشورها بلکه همسویی و تضاد منافع آنان شکل میدهد. بهطور مثال، عربستان روابط بسیار تیرهای با جریان سنی اخوان المسلمین دارد و از سوی دیگر، ایران از جریانات سنی تندرو فلسطینی از جمله حماس و جهاد اسلامی حمایت میکند.
مشکل عربستان با ایران در دو عنصر، یکی دکترین صدور انقلاب و دیگری وجود اقلیت شیعه تحتفشار در عربستان نهفته است. این اقلیت شیعه عمدتاً در مناطق شرقی عربستان زندگی میکنند که بزرگترین سفره نفتی جهان، یعنی غوار، در آن قرار دارد. از زمان انقلاب در ایران، شیعیان عربستان با حکومت درگیر بودهاند. افزایش نفوذ ایران در منطقه میتواند الهامبخش اقلیت شیعی در عربستان شود و با حمایت ایران، قدرت خاندان سعودی را به چالش بگیرد. گروهی از ناظران معتقدند که اگر وجود این اقلیت شیعه نبود، عربستان به صرف رقابت برای برتریجویی در منطقه وارد این بازی پرهزینه و شاید پر خطر نمیشد.
در هر حال، ظهور داعش و ورود کشورهای عرب منطقه، به رهبری عربستان، به جنگ نیابتی با ایران موقعیت ایران را در سوریه به خطر انداخت.
اما آنچه در جهت تحکیم موقعیت ایران عمل کرد این بود که پیچیدهتر شدن اوضاع در سوریه باعث شد که ایران، برای حفظ بشار اسد و مهمتر از آن تضمین موقعیت خود در صورت سقوط اسد، دست به سرمایهگذاری هنگفت و فعالیتی گسترده در سوریه بزند. حاصل این رویکرد این بود که نوع رابطه حکومت اسد با ایران، از همبستگی به وابستگی بدل شد و "نفوذ عملی" ایران به عنوان بازیگری تعیینکننده در سوریه روز به روز افزایش یافت.
ایران برای دوران بعد از اسد آماده شده است؟
ایران میلیاردها دلار در سوریه هزینه کرده است. از استفان دمیستورا، فرستاده سازمان ملل در سوریه نقل شده است که طبق برآوردهای گروه وی، ایران سالانه ۶ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرده است. در قبال این هزینه ایران توانسته که با وجود فشار فوقالعاده از سوی مخالفان سوری و گروههای افراطی، حکومت اسد را حفظ کند. گزارشها حاکی است که ١٠٠٠ گروه مسلح مخالف اسد با حدود ١٠٠ هزار جنگجو علیه وی در حال جنگند.
گفته میشود که اسد اینک بیش از ۵٠ درصد خاک سوریه را در اختیار ندارد. اما باید توجه داشت که طبق برآوردها، این بخش، دو سوم جمعیت سوریه را شامل میشود. طبق گزارشها، بخش وسیعی از مناطقی را که داعش در اختیار دارد بیابانی و خالی از سکنه است. برآورد میشود که این گروه بین ١٠ تا ٢٠ درصد جمعیت را در کنترل خود داشته باشد.
اما کار بنیادیتری که ایران به آن دست زد ایجاد نیرویی نظامی به موازات ارتش سوریه بود به نام "نیروی دفاع ملی". محمد رضا نقدی، فرمانده نیروهای بسیج در ایران پس از کشته شدن سرتیپ حسین همدانی در جبهه جنگ سوریه گفت که امور مالی نیروی دفاع ملی تحت نظارت آقای همدانی بوده است. این نیرو از مبارزان علوی و مسیحی سوری وفادار به بشار اسد تشکیل شده است.
در ماه مه سال ٢٠١۴ آقای همدانی از سازماندهی ٧٠ هزار رزمنده در قالب ١٢٨ گردان در سوریه خبر داده بود. چند روز پیش فرمانده سپاه، آقای محمد علی جعفری اعلام کرد که تعداد جنگجویان نیروی دفاع ملی به ١٠٠ هزار نفر رسیده است. بر این نیرو باید هزاران جنگجوی حزبالله لبنان و شبهنظامیان عراقی و افغان که توسط ایران به سوریه اعزام شدهاند را نیز افزود.
آقای جعفری روز ١١ آبان طی سخنانی گفت: "برخی متوجه نیستند و میگویند که حالا بشار نباشد یک نفر دیگر... مقاومت در سوریه به اسد وابسته است... اکثریت مردم سوریه طرفدار اسد هستند... بعد از او کسی را در آنجا سراغ نداریم." البته آقای جعفری بلافاصله سیاست رسمی و اعلام شده ایران را تکرار کرد که "تصمیمگیری درباره آینده سوریه فقط مربوط به مردم سوریه است".
واقعیت این است که خروج اسد از صحنه، دیر یا زود، اجتنابناپذیر است.
به هر جهت، با نگاهی به وضعیت ایجاد شده در سوریه میتوان دریافت که احتمالاً ایران با ایجاد یک نیروی نظامی هم محور با خود، با الگو گرفتین از تجربه حزبالله در لبنان، خود را برای دوران بعد از اسد آماده کرده است.
بنا به گزارشی در روزنامه اسرائیلی هاآرتص، هر چند که در مورد حاصل نهایی جنگ خانگی در سوریه ابهامات بسیار زیادی وجود دارد، اما یک چیز روشن است: ایران (برای آن دوران) آماده شده است.
خامنه ای بر سکویی از اجساد قُربانیان شیپور جنگ می نوازد
با تهدید عربستان به اقدام نظامی و تروریستی، رهبر جمهوری اسلامی در تنور جنگ نیابتی تازه ای که به راه انداخته است، هیزُم تنومند تری افکند. ویژگی برجسته ماجراجویی جدید او و همدستانش در این نهُفته است که برخلاف دیگر میدانهای آشوبی در منطقه که سر رشته داری می کنند، این بار آنها بار گران جنگ کثیف خود را نه بر دوش زنده های لُبنانی، عراقی یا سوری بلکه، بر گُرده زائران کُشته شده ایرانی حمل می کنند.
واکُنش تهاجُمی و نامُتوازن حاکمان جمهوری اسلامی به حادثه تراژیکی که به مرگ صدها شرکت کننده در مراسم مذهبی حج مُنجر شد، به خوبی استفاده پوششی آنها از این رویداد را نشان می دهد. از همان نخُستین لحظات انتشار خبر این سانحه، رهبران و پایوران جمهوری اسلامی تلاش خود را برای سیاسی کردن آن و تبدیل به یک بُحران علیه رقیب منطقه ای خود به کار گرفتند.
دستگاه تبلیغاتی حُکومت بی درنگ و به گونه هماهنگ برای توضیح حادثه منا به ترمهای تحریک کننده ای مانند "توطیه"، "مشکوک" و "عمدی" بودن مُتوسل شد و بر این خط تا بدانجا پیش رفت که حتی سناریوهایی مانند استفاده از "گاز سمی" و "برق" برای کشتن بازدید کنندگان را نیز به میان افکند.
تبلیغات زهرآگین و تنش آفرین مزبور وظیفه داشت بستر ورود آیت الله خامنه ای، همدستان و کارگُزارانش به معرکه و رسمیت دادن به جنگ لفظی علیه عربستان را فراهم کند. آقای خامنه ای در نخُستین نمایش خود روی این صحنه پرخاش کرد که رژیم عربستان "باید عذرخواهی کند". سپس نوبت به سرکردگان نظامی – امنیتی رسید که از "خیانت آل منفور سعودی" دم بزنند و "سُقوط نزدیک آل سعود" را بشارت دهند.
روز چهارشنبه، رهبر جمهوری اسلامی، در نُقطه اوج موقتی این معرکه، به گونه آشکار عربستان را به واکُنش "سخت و خشن" تهدید کرد و به این ترتیب ستیزه ای که به جریان انداخته را یک گام دیگر به جلو راند. او تلاش کرد رویکرد پُرسش برانگیز خود را با دلسوزی برای کشته شدگان و بهانه های مُبهمی با عُنوان "موذیگری" و "بی احترامی به حُجاج ایرانی" توضیح دهد، اما رفتار مُبالغه آمیز و عدم تناسُب آشکاری که بین برخورد جنگ طلبانه و تنش آفرین حُکومت و حادثه روی داده وجود دارد، وجود انگیزه های دیگری در پس این جنجال را نیز آشکار می سازد.
واقعیت آن است که رژیم جمهوری اسلامی با سیاست مداخله گرانه در کشورهای منطقه و تلاش برای ایجاد "عقبه استراتژیک"، خود را در جبهه ای از لُبنان تا سوریه و از عراق تا یمن در برابر کشورهای عربی به رهبری عربستان قرار داده است. هدفهای سیاسی رژیم ولایت فقیه که با رنگ ولعاب ایدولوژیک و فرقه گرایانه عرضه می شود، به نوبه خود شکاف بین این دو صف آرایی را عمیق تر و مُتشنج تر می کند. جنگ حُجاج ادامه همین رویارویی است در میدانی دیگر و با وسیله ای دیگر.
در همین حال، نقش فاکتور تنش و بُحران خارجی به مثابه یک پایه بقا و ثبات "نظام" را در رویکرد تعرُضی و خشن حُکومت به حادثه منا نباید از یاد برد. نیاز دائمی به زندگی زیر سایه "دُشمن" غداری که گویا حمله نظامی آن مساله امروز و فردا است، تا بدانجا برای رژیم ولایت فقیه کلیدی و استراتژیک است که حتی اگر خصمی هم در کار نباشد، مجبور به اختراع آن است.
"توافُق جامع" هسته ای با دُشمنان محبوب و سُنتی "نظام"، آمریکا و غرب، ضربه ای جدی به این سیستم فکری و سیاسی وارد آورده است. "برند جمهوری اسلامی" در حال دستمالی شدن با سر انگُشتان ظریف "برجام" است و خطر کشیده شدن فرش از زیر پای شُرکای نظامی و امنیتی "آقا" و فاقد موضوع شدن آنها، گرد سر هر دو یار جُدایی ناپذیر به پرواز درآمده است.
از دریچه این تهدید واقعی است که آقای خامنه ای و چکمه پوشان اش، در یک سانحه، فعل جنگی می بینند و اجساد قُربانیان را به سکوی زدن شیپور جنگ تبدیل می کنند.
هیلاری کلینتون از نامزدهای دموکرات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اعلام کرد که برکناری بشار اسد از قدرت، از اولویتهای او در سوریه است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، کلینتون دوشنبه ۵ اکتبر در سخنانی تصریح کرد که ایالات متحده باید برای یافتن راه حلی دیپلماتیک به منظور پایان دادن به بحران سوریه تلاش کند، اما در این میان برکناری بشار اسد باید در اولویت باشد.
این سخنان در حالی مطرح میشود که دولت باراک اوباما رئیس جمهوری کنونی آمریکا که هیلاری کلینتون در دوره نخست وزیر امور خارجهاش بود، سیاستی مردد در قبال بحران سوریه دارد.
اگر چه اوباما و وزرای دولتش همواره بر ضرورت کناره گیری اسد از قدرت تاکید کردند و گفتند که او مشروعیت خود را از دست داده است، اما واشینگتن تا کنون اقدام موثری در مسیر حل و فصل بحران سوریه انجام نداده است.
ظهور گروههای تندرو در سوریه به ویژه گروه دولت اسلامی موسوم به داعش که نتیجه سالها بی عملی غرب و افزایش کشتارها علیه مخالفان بود، بر تردید دولت اوباما افزود.
اکنون که روسیه برای حمایت از نظام اسد وارد عمل شده، مشخص نیست که دولت آمریکا در قبال بحران سوریه چگونه عمل خواهد کرد.
جان کری وزیر امور خارجه آمریکا شنبه ۱۹ سپتامبر گفته بود که بشار اسد رئیس جمهوری سوریه باید از قدرت برود امازمان رفتنش در جریان مذاکرات مشخص میشود.
به گزارش خبرگزاری رویترز، کری پس از دیدار و گفتوگو با فیلیپ هاموند وزیر امور خارجه بریتانیا از روسیه و ایران خواست از نفوذشان برای متقاهد کردن اسد به مذاکرات استفاده کنند.
کری گفت که نیاز مبرمی برای از سرگیری تلاشها به منظور یافتن راه حلی سیاسی برای بحران سوریه که در پنجمین سال خود به سر میبرد و پایان دادن به بحران پناهجویان که هر روز تشدید میشود، احساس میشود.
پیتر راسکام از اعضای جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریکا، در مصاحبه با نشریه «واشنگتن فری بیکن» گفت که اعضای جمهوریخواه مجلس نمایندگان همچنان به دنبال طرح شکایت از دولت باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا هستند تا مانع اجرای توافق جامع اتمی با ایران و کاهش تحریم ها علیه تهران شوند.
بنا بر این مصاحبه راسکام گفته است که جان بینر رهبر جمهوریخواهان مجلس نمایندگان آمریکا به طور فعالانه در نظر دارد به خاطر «نقض قانون بازبینی توافق اتمی ایران» که کنگره آمریکا آن را تصویب کرده علیه دولت باراک اوباما اقدام حقوقی کند.
پیتر راسکام گفت گرفتن چنین تصمیمی حقوقی در نهایت به مشورتها بستگی دارد اما به گفته او تمایل برای طرح شکایت وجود دارد.
او گفت طرح شکایت حقوقی علیه دولت ممکن است چندین اثر داشته باشد و یک قاضی فدرال میتواند تا زمانی که دولت همه توافقهای جانبی اتمی با ایران را در اختیار کنگره قرار ندهد، مانع اجرای توافق جامع شود.
اثر دیگر طرح شکایت علیه دولت اوباما میتواند ایجاد ترس در شرکتهای غربی برای سرمایه گذاری در ایران باشد.
روز سه شنبه ۱۴ ژوئیه ایران و گروه ۱+۵ متشکل از آمریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه و چین پنج کشور عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد به علاوه آلمان، به توافقی دست یافتند که طی آن، تهران بخشی از فعالیت های هستهای خود را به حال تعلیق در می آورد. در مقابل بخشی از تحریمهای اعمال شده علیه ایران لغو میشود.
پیش از این کنگره آمریکا طرحی را به تصویب رسانده بود که بر پایه آن توافق هستهای پیش از اجرا شدن باید توسط اعضای کنگره تصویب شود. اما پس از توافق، نمایندگان جمهوریخواه که اکثریت کنگره را در دست دارند، نتوانستند آرای لازم را برای رای گیری بر سر توافق به دست آورند.
فیلیپ هاموند وزیر امور خارجه بریتانیا، مخالفت کشورش را با مشارکت نظام بشار اسد رئیس جمهوری سوریه در ائتلاف علیه گروه دولت اسلامی موسوم به داعش اعلام کرد و گفت که «زهر» اسد نمیتواند «پادزهر» درمان سرطان «داعش» باشد.
هاموند که در جلسه شورای امنیت ملی سازمان ملل متحد درباره خارومیانه سخن میگفت، اظهار داشت: «ما نظر مشورتی آنهایی که میگویند، زهر بشار اسد پادزهر درمان سرطان داعش است، رد میکنیم، این نظام اسد است که عامل آغاز بحران سوریه بود.»
او ادامه داد: «اسد بود که زمینه پرورش داعش و دیگر گروههای جهادی را به وجود آورد، او بود که ابتدای بحران، جهادیها را از زندانها آزاد کرد، او است که اکنون به نام آنها بازرگانی میکند، او است که در مقایسه با طرفهای دیگر، بیشترین شمار از غیر نظامیان را در سوریه میکشد.»
وزیر امور خارجه بریتانیا هشدار داد: «هرگونه تلاش برای مشارکت دادن اسد علیه داعش، تنها به تقویت این گروه و تبدیل آن به رهبری واقعی مقاومت علیه نظام اسد منجر خواهد شد. ما به ملت سوریه برای تامین آینده بدون تروریسم و طغیان اسد برای آنها بدهکاریم.»
او گفت بهترین مشارکتی که اسد و اطرافیانش میتوانند داشته باشند این است که منافع کشورشان را بر منافع خود مقدم بدارند و کنار بروند تا راه را برای روند انتقالی که به جنگ داخلی پایان میدهد، هموار کنند، روندی که زمنیه اتحاد سوریها علیه تروریسیم و تشکیل دولت فراگیر نماینده همه را فراهم میکند.»
هاموند گفت که دخالت روسیه در سوریه، به نظام اسد روحیه داد و باعث تغییر واقعیتهای روی زمین شد.
او خاطرنشان کرد که جامعه جهانی، از روسیه انتظار داشت تا «از نفوذش برای متوقف کردن استفاده از بمبهای بشکهای که همواره هزاران غیر نظامی بیگناه را میکشد، استفاده کند و همچنین مانع از آن شود که نظام اسد از مواد شیمیایی استفاده کند.»
وزیر امور خارجه بریتانیا، سخن کسانی را که میگویند این ملت سوریه هستند که بر سر آینده بشار اسد تصمیم گیری میکنند «توهم آلود» توصیف کرد و گفت: «چگونه میتوان در این کشور انتخابات سالم برگزار کرد در حالی که یک چهارم را میلیون تن کشته شدند و ۱۲ میلیون تن دیگر را به پناهجو تبدیل شدند. بسیاری هم خارج از کشورشان هستند؟»
او تاکید کرد: «درمان شدن این زخمها ممکن نیست مگر پس از رفتن اسد، چه این رفتن ابتدای مرحله انتقالی باشد چه در مرحله دیگری از روند انقالی.»
بحرین روز پنجشنبه اول اکتبر سفیر خود را از تهران فراخواند و به کاردار ایران به عنوان «عنصر نا مطلوب» ۷۲ ساعت مهلت داد تا خاک بحرین را ترک کند.
وزارت امور خارجه بحرین در بیانیهای که «العربیه.نت» نسخهای از آن را دریافت کرده، تاکید کرده است: «این تصمیم در سایه ادامه دخالتهای ایران در امور داخلی پادشاهی بحرین گرفته شده، به ویژه با توجه به اینکه هیچ مانع قانونی و مرز اخلاقی جلودار ایران در تلاشهای پلیدش، سیاستهایش برای ایجاد فتنه فرقهای و بسط سیطره و هیمنه خود بر منطقه به شیوه استفاده از ابزارهای زشت نیست.
این تلاشها به موضعگیریهای اهانت آمیز مسئولان بلندپایه ایرانی ختم نمیشود، بلکه فراتر رفته و به حمایت از خرابکاری، تروریسم و تشویق به خشونت از راه کمپینهای اطلاع رسانی گمراه کننده میرسد. همچنین پشتیبانی از گروههای تروریستی را از راه کمک به آنها در قاچاق اسلحه، مواد منفجره، آموزش نیروهای آنها و پناه دادن به جنایتکاران فراری از عدالت را شامل میشود.»
بیانیه وزارت کشور بحرین به آنچه «نقض مکرر همه عرفها، قوانین و میثاقنامههای بینالمللی و ارزشهای حسن همجواری، احترام دو جانبه و تعدی غیر قابل قبول به حاکمیت و استقلال بحرین از سوی» ایران نامیده نیز اشاره کرده است.
از همین رو «پادشاهی بحرین تصمیم گرفت تا راشد الدوسری سفیر خود در جمهوری اسلامی ایران را فرا بخواند و سید محمد رضا بابایی کاردار سفات جمهوری اسلامی ایران در پادشاهی را عنصری نامطلوب دانسته و به او ۷۲ ساعت برای ترک کشور، مهلت دهد.»
وزارت کشور بحرین شامگاه چهارشنبه ۳۰ سپتامبر اعلام کرد که نیروهای امنیتی این کشور یک انبار اسلحه و در کنار آن یک کارگاه بمب سازی را در جنوب منامه کشف کرده و شماری مظنون که «دارای ارتباط نزدیک با نیروهای تروریستی در عراق و ایران دارند» را دستگیر کردهاند.
رئیس اداره امنیت عمومی بحرین مسئول این کارگاه را دولت ایران دانسته است.
سایت "د-دیلی بیست" روز چهارشنبه 16 سپتامبر در مقاله ای به نقش یک خانواده ایرانی در خارج از کشور می پردازد که در نزدیکی آمریکا و ایران تاثیرگذار بوده، و اکنون به دنبال آن است تا از این نزدیکی سود ببرد.
توافق اتمی وین در ماه ژوئیه نه فقط یک پیروزی برای جمهوری اسلامی بود و به برنامه اتمی این کشور جنبه قانونی داد، بلکه برای لابی پرنفوذ ایران در آمریکا هم یک موفقیت به حساب می آید.
انجمن ملی ایرانیان آمریکایی (نیاک)، لابی ایران در آمریکا است که در ارائه "برنامه جامع اقدام مشترک" (برجام) به نمایندگان مجلس آمریکا نقش مهمی بازی کرد. در پس این لابی یک خانواده ایرانی به نام "خانواده نمازی" قرار دارد که نقش کلیدی ولی کمرنگ در طراحی نیاک داشته و اکنون در پی بهره برداری اقتصادی از این توافق اتمی است.
نام نمازیها کمتر در رسانه های آمریکا شنیده شده است، و آنها هیچ تمایلی به اظهار نظر در باره آنچه در این مقاله آمده ندارند. ولی نزدیکان آنها می گویند که نمازیها از سیاست بدور هستند و بیشتر به کارهای اقتصادی و مالی علاقه دارند. نمازیها در حالیکه از آزادیهای سیاسی و اقتصادی غرب استفاده می کنند، با دیکتاتوری دینی در ایران نیز معاملاتی دارند.
محمد باقر نمازی، بزرگ خانواده نمازی، در زمان شاه استاندار استاندار خوزستان بود. اما بعد از انقلاب تحت تعقیب قرار نگرفت، و به او اجازه داده شد تا در سال 1983 همراه با خانواده اش از ایران خارج شده و به آمریکا برود. بابک و سیامک دو پسر نمازی در آمریکا تحصیل کردند و پری نمازی، برادرزاداش نیز با بیژن خواجه پور ازدواج کرد.
با پایان جنگ ایران و عراق و بازشدن نسبی فضای اقتصادی ایران، پری نمازی و شوهرش بیژن خواجه پور در سال 1993 به ایران بازگشتند و شرکت مشاوره سرمایه گذاری خارجی به نام "آتیه بهار" را در تهران تاسیس کردند. به فاصله کمی سیامک و بابک هم به آتیه بهار پیوستند، و با ارائه خدمات مشاوره ای، ارتباط بین سرمایه گذاران غربی و طرفهای دولتی در ایران را تسهیل کردند.
اما با برآمدن ابرهای سیاه برنامه اتمی ایران، فضای کسب و کار شرکتهای خارجی در ایران تیره شد، و به دنبال افزایش تحریمهای آمریکا، شرکتهای غربی یکی پس از دیگری این کشور را ترک کردند. خانواده نمازی بسیار علاقمند بودند تا این شرکتها بازگردند.
در سال 2002 منابع اطلاعاتی اسراییل خبر غنی سازی اورانیوم در سایت نطنز ایران را به جهان مخابره کردند. با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد در سال 2005، پرده های تظاهر به مصالحه در برنامه اتمی ایران کنار زده شد و ابرهای اتمی تیره و تیره تر شدند.
خانواده نمازی از طریق شرکت آتیه بهار رابطه نزدیکی با هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی، رئیس تیم مذاکره کننده اتمی در دوران ریاست جمهوری خاتمی داشتند.
از سال 2006 روابط ایران با غرب و به ویژه آمریکا بشدت تیره شد. سپاه قدس در عراق دست به کشتن سربازان آمریکایی زد، و گسترش برنامه اتمی ایران راه را برای بردن این کشور به شورای امنیت و قطعنامه های تحریم باز کرد.
در این دوران تیره، خانواده نمازی تمام تلاش خود را بکار برد تا با زنده نگهداشتن امید تجارت و پرهیز از جنگ به هر قیمت، دولت خسته از جنگ آمریکا را به سوی آشتی با ایران بکشاند، و جمهوری اسلامی را به عنوان دوست آمریکا معرفی کند.
در سال 1999، زمانی که هنوز خاتمی رئیس جمهور ایران بود، سیامک نمازی و تریتا پارسی، یک سوئدی-ایرانی، در کنفرانسی در قبرس با یکدیگر همراه شد. این کنفرانس برای "گفتمان و تعامل بین مردم دو کشور ایران و آمریکا" برگزار شده بود، و سیامک و تریتا در مقاله مشترکی راههای نزدیکی دو کشور را پیشنهاد کردند.
دو سال بعد، در سال 2001، تریتا پارسی به کمک خانواده نمازی، "نیاک" را در شهر واشنگتن آمریکا تاسیس کرد و خود مدیریت آنرا به عهده گرفت. تریتا درجه دکترای خود را از دانشگاه جان هاپکینز گرفته، و از شاگردان فرانسیس فوکویاما است. او مقالاتی برای شرکت آتیه بهار نوشت و بابت این مقاله ها از این شرکت حق الزحمه گرفت.
در میان همکاران نیاک افرادی دیده می شوند که اکنون پستهای دولتی در آمریکا دارند، و همگی آنها بشدت ضد لابی اسراییل در آمریکا هستند.
نیاک در اشارات خود به جمهوری اسلامی خیلی کم از سپاه پاسداران و یا سپاه قدس انتقاد می کند، و ایران را شریک آمریکا در جنگ با داعش می داند. نیاک به این نکته نمی پردازد که سپاه قدس، در سوریه به نیروهای بشار اسد کمک می کند تا شبه نظامیان تعلیم دیده توسط آمریکا را بکشند.
تریتا پارسی با تروریست خواندن سپاه پاسداران ایران آشکارا مخالفت می کند، و رابطه دوستانه ای با جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران دارد.
نیاک در حالی که بصورت لابی جمهوری اسلامی در آمریکا عمل می کند، از کمکهای مالی دولت آمریکا نیز بهره مند شده است. سازمان "صندوق ملی برای دموکراسی" در سالهای اولیه تاسیس نیاک به آن کمک مالی کرده است تا به گفته مدیر این سازمان، از این طریق "راهی بسوی ایران" بگشاید. نیاک برای گرفتن این کمکها به ارتباط خود با شرکت "همیاران" در ایران، به عنوان یک سازمان غیردولتی فعال، اشاره کرده است. شرکت همیاران توسط محمد باقر نمازی در ایران تاسیس شده است. با روشن شدن فعالیت لابیگری نیاک در آمریکا، کمکها مالی به آن قطع شد.
در سال 2013 با روی کار آمدن حسن روحانی، بنظر می رسد که درها برای ورود غرب به ایران باز شده، و تلاشهای لابی ایران در آمریکا به ثمر نشسته است.
نیاک و آتیه بهار بصورت مشترک در حاشیه مذاکرات اتمی ایران با 5+1 در هتل ماریوت وین کنفرانسی در باره فرصتهای اقتصادی غرب در ایران ترتیب دادند. و به این ترتیب تریتا پارسی و خانواده نمازی بصورت دلال های معتبری برای ورود کشورهای غربی به ایران معرفی شدند.
آنانیکه خود را طرفدار شاهان ایرانساز پهلوی میدانند ولی مصدق را مرد ملی میخوانند یا شعور سیاسی ندارند ویا دروغ میگویند
تولد مصدق درسال 1258 احتمال قریب به یقین
تقریبا تمام قرائن وشواهد موجود تائید مینماید که محمد مصدق درسال 1258 شمسی تولد یافته است وخود او نیز تا سال 1344 شمسی که هشتاد وشش سال داشت همواره هنگام لزومسال 1258 را بعنوان تاریخ تولد خود ذکرده است و یا اینکه سن خود را برمبنای همین سال محاسبه . غالبا طبق روشی که معمول میباشد بایک سال کمتر از سن تقویمی اعلام مینموده است. بهممین جهت درهر کجا که شرح حال یا مطلبی قبل از سال 1344 شمسی وهشتاد وشش سالگی مصدق / راجع بوی نوشته شده باشد تولد وی را درسال 1258 شمسی نوشته ویا اگر میزان سن مصدق مورد نظر بوده انرا برهمین مبنا محاسبه واعلام نموده اند. بعضی از قرائن وشواهد مزبور به شرح زیر میباشد
یک- هرگاه تولد مصدق را در زمستان ویا حداقل درنیمه دوم سال 1258 بحساب بیاوریم دراین صورت درزمان فوت پدرش که دقیقا در اول شهریور 1271 و بمرض وبا در طهران درگذشته / پسری دوازده ساله بحساب میاید و کمتر خانواده ای ممکن است تا زمان سپری شدن روز تولد این نو جوان دران ساله ویرا سیزده ساله بحساب اورد. یک فرد باهوش مانند مصدق که از حافظه فوق العاده نیرومندی نیز بر خوردار بوده مسلما همواره دوازده ساله بودن خودرا بهنگام فوت پدر بیاد داشته است وبدون تردید بایداین نکته را پذیرفت که وی سن خودرا در آنزمان همواره به صورت تداعی که یک اصل مسلم روانشناسی است بخاطر میاورده وبرای اینکار هرگز نیازی نداشته است که تاریخ تولد خود بر حسب سال شمسی یا قمری را بیاد بیاورد وبا کم کردن ان از تاریخ فوت پدرش میزان سن خود در تاریخ اخیر را بدست بیاورد. بهمین جهت مصدق السلطنه خبیث را میبینیم که در خاطراتی که در سالهای نزدیک به پایان عمر خود به رشته تحریر درآورده بدون توجه باینکه بعدا سن خود را به دروغ وبر خلاف واقع بمدت سه سال کمتر از سن واقعی ابراز کرده چنین نوشته است : در رژیم قدیم اعطای لقب وارجاع خدمت مقید به نبود و بعد از فوت پدرم که بیش از دوازده سال نداشتم ناصرالدین شاه بمن لقب داد .............با توجه بمراتبی که قبلا ذکر شد باید این گفتار مصدق را که وی درزمان فوت پدرش 12 سال وچند ماه داشته بوده بعنوان یک واقعیت مسلم مورد قبول قرار داد وان را خاطره ای از یک حادثه فراموش ناشدنی وناگوار بحساب آورد که بدون توجه به اسناد ومدارک وقرآن خانوادگی همچون نقش بر سنگ در ذهن مصدق باقی مانده بوده است
دوم - مصدق در 14 رجب سال 1314 قمری ( 30 آذر ماه 1275 ) یعنی سالهای قبل از صدور شناسنامه برای مردم ایران به سمت مستوفی ایالت خراسان منصوب گردیده است . عبدالله مستوفی راجع به سن مصدق درآنزمان با لحنی که بطور وضوح میخواهد کمی سن اورا برای اشغال آن پست عالی نشان دهد وبه این ترتیب مسلما حداقل سن ممکن را ذکر کرده است چنین میگوید :
استیفای خراسان بعد از میرزا محمود قره نصیب فضل الله خان منشی میرزا علی اصغر خان صدر اعظم شده بود . در دوره مظفرالدین شاه میرزا علی اصغر خان را از کار خارج کردند طبعا کار خراسان را هم به میرزا کریم خان بنان الدوله پسر میرزا فضل الله خان باقی نمیگذاشتند . فرمانفرما که درانداختن امین السلطان سعی کرده بود وسایرین میل اورا رعایت میکردند اینکار را به خواهر زاده خود جناب آقای دکتر مصدق پسر میرزا هدایت وزیر دفتر که دراینوقت جوان شانزده ساله هفده ساله ای بیش نبودند دادند . چون این انتصاب در سال 1314 هجری قمری صورت گرفته است لذا باید سال تولد مصدق السلطنه این خائن خبیث کودتا چی 1297 هجری قمری باشد که با سال شمسی 1258 مطابقت دارد