صفحات

۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

من كجا ایرانیم ؟


من کجا ایرانیم!!!!
من كه زرتشت كهن را داده ام
جاى آن قر آن تازى دیده ام
من كجا ایرانیم؟
من كه نامم نام تازى گشته است
گه غلام این و گه آن گشته است
میروم مشهد به پا بوس رضا
گرچه فردوسى همانجا خفته است
من كجا ایرانیم ؟
من كه تاج شاهیم چون رفته است
جاى آن عمامه بر سر رفته است
من كه جشنم جاى نوروز و سده
عید فطر و عید قربان گشته است
من كجا ایرانیم ؟
من كه بر گوشم چو روحم خسته است
زاهدى بانگ اذان را گفته است
بر سر هفت سین من هر نوبهار
جاى شهنامه چو تازینامه است
من كجا ایرانیم ؟
من كه از دستم زبانم رفته است
آن شكر شیرین نباتم رفته است
من كه از پارسى به فارسى تن دهم
چون عرب با واژه ام بیگانه است
من كجا ایرانیم ؟
من كه قلبم با عزا پر گشته است
با غم بیگانه دل آغشته است
من كه با اشك و غم و سینه زنى
شور و شادى از برم گم گشته است
من كجا ایرانیم ؟
من كه خرمدین ز یادم رفته است
مهر میهن از روانم رفته است
گرچه از بانگ خروس تابانگ شب
حلق من الله اكبر گفته است
من كجا ایرانیم ؟
من كجا ایرانیم تا فتنه است
خاك میهن در كف بیگانه است
من كجا ایرانیم تا میهنم
اینچنین بى یار و یاور گشته است
من كجا ایرانیم ؟
شعر از شاعر شیرن سخن بابک اسحاقی

هیچ نظری موجود نیست: