پیش بینی آن کار دشواری نبود. از شامگاه چهارم نوامبر گذشته، که اکثریت یابی جمهوری خواهان در هردو مجلس نمایندگان و سنای آمریکا اعلام شد، بسیاری از ناظران پیش بینی میکردند که این امر به چالشی جدی برای باراک اوباما در حفظ تتمه آبرو در دوسال آخر اقامتش درکاخ سفید منجرشود.
هفته گذشته این چالش وارد مرحله تازهای شد و شتابی بیش از پیش یافت. درواقع میتوان گفت سرعت این شتاب به حدی رسیده که فضای سیاسی را به زمین تنیسی شبیه کرده که ناظر تماشاگر ناگزیراست با سرعتی رشد یابنده سر خود را به چپ و راست بچرخاند. محور اصلی این شتاب پرونده هستهای حکومت آخوندی است که وارد حساسترین مرحله خود درعمر ۱۲ سالهاش شده است. پس از دوبار تمدید، مدت تعیین شده برای توافق سیاسی در مرحله اول توافق جامع درماه مارس آینده پایان مییابد و زمان نهایی رسیدن به توافق جامع نیز ۳۱ ژوئن ۲۰۱۵ اعلام شده است.
دراین تسلسل سریع گفتهها و موضع گیریها – که بیشتربه گفتگوی کرها شباهت دارد که در آن هرکس حرف خود را میزند بدون آنکه به حرف طرف مقابل گوش بسپارد – ازهردوطرف مذاکره کننده نشانههایی از ناتوانی و درماندگی به چشم میخورد. حکومت آخوندی، درعین حال که خود را از تک و تا نمیاندازد و درمورد بیتاثیر بودن تحریمها و توانمندی نظامی خود لاف میزند و رجزخوانی میکند، آشکارا در تنگنایی اقتصادی گرفتار شده که میتواند برایش عواقب وخیم اجتماعی و سیاسی داشته باشد. براثر فشار همین تنگنا است که تنها در چند روز گذشته، از رهبر معظم گرفته تا دیگر مقامات ریز و درشت حکومت اشتیاق و تسلیم پذیری خود برای دستیابی به یک توافق را به نمایش گذاشتهاند. روز یکشنبه ۱۹ بهمن، سیدعلی خامنهای در دیدار با کارکنان نیروی هوایی گفت: «آنها از ایستادگی ملت ایران عصبانی هستند و هدف اصلی امریکا و همراهانش، به زانو درآوردن و تحقیر ملت ایران است که البته دچار خطا و اشتباه در تحلیل هستند». کیست که نداند که خامنهای هرگاه که احساس ضعف و ناتوانی میکند خود را پشت «ملت ایران» پنهان مینماید وگرنه فتوای کتبی او مبنی براینکه نظرش به تنهایی بر برآیند نظربیش از ۷۰ میلیون ایرانی ارجح است، از یادها نرفته است.
پس ازاین پنهان شدن درپشت «ملت ایران»، خامنهای با یک نقل قول ناخواسته خود را لو میدهد: «یکی ازاین خطاها، اظهارات چند روز پیش یک مقام امریکایی است که گفته بود ایرانیها درمذاکرات هستهای دست بسته هستند و گیر افتادهاند» و درپی آن نشان میدهد که چگونه درپی یافتن یک راه خلاصی از مهلکه اتمی است: «من با ادامه و پیشرفت مذاکرات و رسیدن به توافق خوب موافقم و قطعا ملت ایران هم با هر توافقی که دربردارنده عزت و احترام او باشد مخالفتی ندارد».
در اظهارات دیگر مقامات حکومت آخوندی نیز همین درماندگی به چشم میخورد. شیخ حسن روحانی که همه تخم مرغهای حیثیت و آینده سیاسی خود را در سبد مذاکرات هستهای گذاشته نیز با نگرانی گله میکند: «اینکه آنها میگویند جمهوری اسلامی به خاطر تحریم پای میز مذاکره آمده است، دروغ میگویند، جمهوری اسلامی به خاطر فشار تحریم پای میز مذاکره نیامده، به خاطر منطق پای میز مذاکره آمده است»!
علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی نیز همان ساز را کوک میکند: «اگر این حرفها را میزنید که در مذاکرات آتی بتوانید فشاری به ما وارد آورید، بدانید این رویهای اشتباه است. شما میدان مذاکره را با میدان تره بار اشتباه گرفتهاید».
محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه واقع بینانهترین تحلیل را ارایه میکند: «اینکه توقع داشته باشید همه براساس یک تحلیل منطقی و عاقلانه رفتار کنند، نگاه ایده الی به روابط بین المللی است». نظر علی جنتی هم این است که: «امریکا میخواهد ما را به دنبال نخودسیاه بفرستد» و سرانجام، حداد عادل پدر عروس مقام معظم رهبری نیز میگوید: «تجربه یک سال و نیم اخیر ثابت کرده امریکاییها مایل به حل این مسئله نیستند و به اصطلاح میخواهند استخوان لای زخم بگذارند».
درسوی دیگر مذاکره یعنی دستگاه اداری ایالات متحده نیز همین ناتوانی و درماندگی به چشم میخورد. روز سه شنبه ۱۰ فوریه باراک اوباما که تقلا میکند به هرصورتی که شده با به نتیجه رساندن مذاکرات بخشی از شکستهای سنگین خود را جبران کند میگوید: «رژیم جمهوری اسلامی درحال ازدست دادن فرصت است و هرلحظه بیش از پیش فرصت را برای خارج شدن از این بن بست و لغو تحریمها ازدست میدهد» و در همان روز پس از دیدار با آنگلا مرکل صدراعظم آلمان تاکید میکند: «با آنگلا مرکل توافق کردیم که جامعه جهانی باید تحریمهای کنونی علیه رژیم ایران را ادامه دهد».
مذاکرات هستهای حکومت آخوندی با ۱+۵ بیشباهت به حکایت «گیرکردن سر گاو در خمره» نیست: در دهی که ملانصرالدین رهبری و ولایت آن را به عهده داشت، گاوی برای نوشیدن آب سر در یک خمره کرد و سرش در آن گیر کرد. اهالی، ازجمله صاحبان گاو و خمره، نزد ملانصرالدین رفتند و ازاو رهنمود خواستند. ملا پس از بررسی جوانب و برخورداری از امدادهای غیبی گفت: با آنکه بهای گاو بیشتر از خمره است، ولی با توجه به اینکه خطا از گاو بوده که سر در خمره کرده، باید سر گاو بریده شده، با فروش گوشت آن برای صاحبش گاو یا گوسالهای خریداری شود تا خمره سالم بماند. فرمان ملا انجام شد ولی نظر به اینکه سر گاو در خمره بود و دربرابر قصاب تقلا میکرد، ذبح به صورت شرعی انجام نشد و درنتیجه ملا فتوای حرام بودن گوشت گاو را صادر کرد. ازطرف دیگر، هرقدر برای بیرون آوردن سر بریده شده گاو تلاش شد، نتیجه نداد و پس از گذشت مدتی بوی گند سر گاو در خمره سراسر ده را فراگرفت و باز اهالی برای گرفتن رهنمود نزد ملانصرالدین رفتند و او با صدور فرمان شکستن خمره همگان را مبهوت حکمت و فرزانگی خود کرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر