صفحات

۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه

دولت ژاپن در بالاترین وضعیت هشدار قرار گرفت


تشدید بحران اتمی
تشدید بحران اتمی

در پی دیده شدن پلوتونیوم در خاك زمین های اطراف نیروگاه دای ایچی ژاپن در استان فوكوشیما، نائوتوكان نخست وزیر این كشور اعلام كرد دولت در بالاترین وضعیت هشدار قرار گرفته است.

شبكه تلویزیونی فرانس ۲۴ روز سه شنبه با اعلام این مطلب،یافت شدن پلوتونیوم در خاك زمین های اطراف دای ایچی را نشانه ذوب شدن میله های سوخت در راكتورهای این نیروگاه دانست.

به گزارش فرانس ۲۴، نخست وزیر ژاپن كه در مقابل پارلمان این كشور سخن می گفت اظهار داشت: دولت در حالی كه در بالاترین وضعیت هشدار قرار دارد با این مشكل به مقابله خواهد پرداخت. نائو توكان در عین حال ادامه وضعیت بحران هسته ای در فوكوشیما – را غیر قابل پیش بینی دانست.

برپایه این گزارش،پلوتونیوم بعنوان سوخت مخلوط تنها برای استفاده در راكتور شماره ۳ از مجموع شش راكتور موجود در این نیروگاه مورد استفاده قرار گرفته است. كریس جانسون خبرنگار این شبكه خبری گزارش كرد اعلام این خبر موجی از نگرانی را در میان كشاورزان منطقه فوكوشیما كه این نیروگاه در آن واقع است به وجود آورده است.

درهمین حال یوكیو ادانو سخنگوی دولت ژاپن روز گذشته (دوشنبه) نیز با اشاره به افزایش مواد رادیو اكتیو در آب درون رآكتور شماره ۲ نیروگاه،گفت: این افزایش می تواند نشانه ذوب شدن بخشی از سوخت هسته ای نیروگاه باشد.

مواد رادیو اكتیو با آبی كه برای خنك كردن رآكتور از آن استفاده می شود تماس پیدا كردند. سخنگوی دولت ژاپن در عین حال تاكید كرد كه ذوب سوخت هسته ای طولانی نخواهد بود. كارشناسان نیروگاه های اتمی پیشتر هشدار داده بودند كه در صورت كاهش نیافتن دمای درون راكتورها، سوخت هسته ای داخل آنها ذوب خواهد شد.

نیروگاه اتمی دای ایچی ژاپن در پی وقوع زمین لرزه ۸ و ۹ دهم ریشتری در ۱۱ماه مارس (۲۰اسفند) و سونامی ویرانگر و مرگباری به دنبال آن به شدت آسیب دید.

تاكنون چهار راكتور از مجموع شش راكتور هسته ای در این نیروگاه به دلیل از كار افتادن سیستم خنك كننده،دچار حریق و انفجار شده و ژاپن را در آستانه یك بحران هسته ای قرار داده است.

این زمین لرزه تاكنون ۲۸ هزار كشته و ناپدید برجای گذارده و خساراتی بیش از ۳۰۰میلیارد دلار به بار آورده است.

۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

بهائیگری نوشته شادروان احمد کسروی قسمت دوم

چنانکه گفتیم دعوی(بابی)را شیخ وسید نیم آشکار ونیم نهان کرده بودند .کریمخان نیز در کتابهای خود مینوشت (که هنوز اینزمان بیرون نیامده بود) ولی سید علیمحمد آنرا آشکارا میگفت ووبرویش پافشاری نشان میداد.
ازآنسوی پس از مرگ سیدکاظم کسائی از شاگردان او تشنه وار امام زمان یا جانشین ویژه اورا می جستند.برخی از آنانکه از جمله ملا حسین بشیرویه ای میبوده .درمسجد کوفه به (اعتکاف) نشسته با دعا از خدا خواستار میبودند که امام را بآنان نشان دهد. سپس نیز برخی روبشهر ها آورده بگردش وجستجو میپرداختند. ازاینراه بوده که ملا حسین بشیراز آمده سید علیمحمد را پیدا کرد. درآنروز ها سید درمسجدی مینشست وهنوز میان مردم شناخته نشده بود .چنانکه نوشته اند سه روز باهم بگفتگو میداشتند وملا حسین سر فرو نمیآورده تا پس از سه روز سرفرو آورده. همچنین کسان دیگری از شاگردان سیدکاظم درهمانروز ها درشیراز بنزد باب آمده وبه او گرویده اند. اینست باب آماده گردیده که خودرا آشکار گردانده وبکار برخیزد.
شنیدنی تر اینکه سید باب فریب حدیثهای گوناگون ساخته ای را که درکتابها درباره پیدایش امام زمان است خورده ودرکار خود درمانده . دریکجا درحدیثها گفته میشود امام زمان از مکه با شمشیر سرخواهد برآورد. ودریکجا سخن از آمدن درفشهای سیاه از سوی خراسان رانده میشود . سید باب چنین میپنداشته که باید پیدایش او با این حدیثها سازگار درآید واینرا بخود بایا میشمارده.
اینست بملا حسین دستور داده که بخراسان رود دسته ای گرد آورد واز آنجا بادرفشهای سیاه رو به اینسو گزارد. خود آهنگ مکه کرده که درآنجا آواز بلند گرداند وبا شمشیر پدید آید . این خود نمنه ای از ساده دلی اوست.
ملا حسین بخراسان رفت . داستانش را یاد خواهیم کرد اما خود باب به که بمکه رفت هیچگونه نشانی از بودن او درمکه پدیدار نگردیده. تا آنجا که کسانی رفتنش بمکه را باور نکرده اند. چنین پیداست که درآنجا درکار خو درمانده وبجان خود ترسیده.خاموشی را بهتر دانسته بویژه تنها میبوده ویارانی جز یکی دو تن نمیداشته هرچه بوده بادست تهی رو ببازگشت آورده.
درحالیکهتا اینهنگام  ملا حسین ودیگرا آوازه اورا بگوشها رسانیده ودرمیان مردم تکانی پدید آورده بودند. از اینرو چون باب به بوشهر رسید .دیری نگذشت که با دستور حسینخان والی فارس اورا گرفتند وبا نگهبانی بشیرازش آوردند و درخانه خودش بند کردند.سپس حسینخان نشستی برپا گردانیده ملایان را خواند وباب را نیز بآنجا آوردند ولی چون از باب دعوی شنیده نمیشد وسخنانی که معنیدار باشد وشنودگان را به تکان آورد نمیتراوید وتنها سرمایه او مناجات بافیهائی بود که با عربی غلط وخند آور میساخت .ملایان بریشخند پرداختند وحسینخان دستور دادپاهایش را بفلک گزارده وچوب زدند ورویش را سیاه گردانیده بمسجدش بردند ودر آنجا باب بمنبر رفت واز دعوی خود بیزاری نموده پشیمانی نشان داد.
این چیزیست که بهائیان نتواتسته اند پرده برویش کشند و عبدالحسین آواره . مبلغ بهائی که تاریخی نوشته وکتاب او از دیده عبدالبها گذشته دراین باره بیش ازاین پرده کشی نتوانسته که مینویسد : ((نتوانستند خدشه ای بر سخنان ایشان وارد نمایند وبدانند که این کلمت نافی ادعاست یا مثبت آن))
خود عبدالبها نیز درمقاله سیاحدنزدیک بهمین سخنانی رانده .
 این درسال 1261 قمری رخ داد. پس ازاین داستان باب خانه نشین میبود .ولی با آن بیزاری وپشیمانی که در زیر چوب و فلک وبالای منبر کرده بود .باز هوس گریبانش را رها نمیکرد ودرخانه نشسته ازآن عربیهای غلط خنک میبافت. از آنسوی چون آوازه اش درایران پیچیده بود درمردم تکانی پدید میآورد . مردم که همه امید های خودرا به پیدایش امام زمان بسته و نهصد سال بیشتر شب و روز ((عجل الله فرجه))گفته بودند اکنون که میشنیدند کسی برخاسته وخودرا امام زمان یا ((در)) او میخواند خواهان ونا خواهان بجنب وجوش میآمدند وبرخی آهنگ شیراز کرده بدیدن سید باب میرفتند.
اگر سید باب عربیهای غلط نبافتی وسخنان معنیدار وسودمند گفتی بیگمان کارش پیش رفتی وبدولت چیره شده آنرا برانداختی ولی اینمرد بیمایه میبود وگذشته ازآنکه آن غلط بافیها را میکرد وآبروی خود را نزد باسوادان میریخت برخی گفته های بسیار بیخردانه ازو سر میزد.مثلا چون درباره همان غلط بافی ها ایراد میگرفتند میگفت:((صرف ونحو گناهی کرده وتا کنون دربند میبود. ولی چون من خواستم خدا گناهش را بخشیدوآزادش گردانید)) ببینید دربرابر غلط گوئیها ی خود چه بهانه میآورد.
دنباله را درپیامی دیگر ملاحظه فرمائید

۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

بهائیگری نوشته شادروان احمد کسروی قسمت دوم

2- مهدیگری وشیعیگری:
اما مهدیگری در شیعیگری داستانش اینست که چون جعفربن محمد که بنیاد شیعگری کنونی اوست بدعوی خلافت برخاست وبدانسان که درجای دیگری بازنموده ایم دسته ای را از تندروان شیعه بسر خود گردآورد وسپس جانشینان او یکی پس از دیگری آندسته را راه بردند اینان هم از داستان مهدی سود میجستند زیرا چون دسته کم وناتوانی میبودند برای دلداری چنین میگفتند ((مهدی از ما خواهد بود )) شعر پائین را درکتابها بنام جعفربن محمد نوشته اند((لکل دوله یرقبونها  ودولتنا فی آخر الدهر یظهر))
درکتابها حدیثهائی هست بدینسان (( ان القائم من ولدفاطمه)) معنی آنکه برخیزنده از فرزندان فاطمه خواهد بود))همانا اینها را نیز آنان ساخته بودند. ازاینروست که اسماعیلیان که پیرو اسماعیل پسر جعفربن محمد میبودند .سپس دسته جدائی گردیدند وداستانهی درازی پیداکردند بنیاد کوششهای خودرا بر روی زمینه مهدیگری گزاردندویکی از پیشروان ایشان که خودرا از فرزندان اسماعیل میشمرد درآفریقا بنام مهدی برخاست وبنیاد فرمانروائی فاطمیان را گذاشت.
ازاینسوی درمیان شیعیان زمینه بهتر وگشاده تری برای پندار مهدیگری پیش آمد که هم شیعیگری رنگ بخود گرفت وهم مهدیگری رویه دیگری پیدا کرد واز سادگی بیرون رفت.
چگونگی آنکه چون حسن بن علی العسگری که بشمارش امام یازدهم میبود درگذشت اورا فرزندی شناخته نمیبود وازاینرو پراکندگی بمیان شیعیان افتاده گروهی جعفر برادر آن درگذشته را ((که شیعیان جعفر کذاب نامیده اند)) به امامی میشناختند گروهی گفتند امامت پایان پذیرفت ودیگر امامی نخواهد بود گروهی بدعوی شگفتی برخاسته گفتند (( امام را فرزندی پنج ساله هست که پنهان است ودر سرداب میزید)) پیشرو این گروه وگوینده این سخن عثمان بن سعید نامی میبود که میگفت (( آن امام مرا میانه خود وشما میانجی گردانیده .شما هرسخنی میدارید بگوئید برسانم وپاسخی گیرم وپولهائی که خواهید داد بدهید بفرستم)) ؟!!
این گفته ها دلیلی همراه نمیداشت از آنسوی این باور کردنی نمیبود که کسی فرزندی زاید وچند ساله شود ومردم از زائیدن وبودن او آگاه نگردند. ازین گذشته امام چرا پنهان میزیست ؟!! چرا از سرداب بیرون نمیآمد؟ امام اگر پیشواست باید آشکار باشد وبمردم پیشوائی کند . امام پنهان چه معنی میتواند داد؟!! پس از مرگ عثمان بن سعید پسرش محمد رشته را بدست گرفت وپس از وی نوبت به حسین بن روح وسپس محمد بن غلی سیمری که همانا ایرانی میبوده جانشین شد وهفتاد سال کمو بیش این دستگاه درمیان میبود . دراین میان کسان بسیاری با ایشان به کشاکش برخاستند وهر یکی از آنان دعوی جانشینی از امام سرداب نشین کردند .ولی عثمان بن سعید وجانشینان او کار را از پیش برده ومیدانی بدیگران ندادند وهر زمان که نیاز افتاد ((توقیعها)) از امام دربیزاری از آن مدعیان بیرون آوردند.
جعفر برادر حسن عسگری که وارث او میبود از دعوی اینان درشگفت شده میگفت (( برادرم را فرزندی نبوده )) عثمان بن سعید بازیرکی اورا ازمیدان بدر برد بجای خود که لقب کذاب به او داده بیچاره را رسوای جهان گردانید.
بهرحال همان زمانها بود که به امام ناپیدا عنوان مهدیگری نیز داده  اند . شیعیان که میبایست چشم براه بیرون آمدن او باشند وبه پیدایشش امید ها بندند بهتر بود که اورا مهدی نیز شناسند. بهتر میبود که میان پندار را هرچه پهناور تر گردانند .درتبریز مثل هست میگویند(( اکنون که پندار پلو است بگذار هرچه چربترباشد)) چنین پیداست که دراین باه هم دست عثمان بن سعید ویارانش درکار بوده .چه دراینجا نیز آزمودگی و پختگی نشان داده شده . دراینجا نیز حدیثهای بسیار ساخته کرده اند اگر دیگرا یک یا دو حدیث ساخته بودند ایجا بیش از بیست سی حدیث شاخته شده بود از جمله((الائوه بعدی اثنا عشر آخرهم قائمهم)) یعنی امامان پس از من دوازه تن باشند آخر ایشان خیزنده شان (مهدی) خواهد بود. یا (( المهدی من ولد فاطمه اسمه امسی و کنیه کنیتی))
چیز که بود اینان مهدیگری را درسادگی خود نگزاردند وآرایه های بسیار بآن افزودند . پیش از پیدایش مهدی کارهای رخ خواهد داد.یک سفیانی از شام سرخواهد افراشت. آواز ی از آسمان وزمین شنیده خواهد شد.آفتاب بازگشته ازمغرب بیرون خواهد آمد .یک سید حسنی از سوی خراسان پیدا خواهد شد . یک دجال خر سوار ی از اسپهان پدید خواهد آمد . امام ناپیدا شامگاه چند بزغاله ای درجلو خود بمکه خواهد آمد .نیم شب بالای مناری رفته یاران خودرا که 313 تن ودرشهر های شیعه نشین ایران پراکنده اند بسوی خود میخواند اینان با طی الارض در یک چشم بهمزدن درنزد اوخواهند بود .هنگام بامدادمردم بیرون آمده چشمانشان یکسان نا آشنائی خواهد افتاد. امام (( یا لثارات الحسین)) گفته کشتن خواهد آغازید............ از اینگونه چندان است که اگر نوشته شود چند صفحه را پر خواهد کرد چون کسی دلیل نخواسته وبازپرسی درمیان نبوده هرچه پنداشته اند برشته سخن کشیده اند.
در زمان سلجوقیان درحله که یکی از شهرهای شیعه نشین شمرده میشده جایگاهی بنام (( مشهد صاحب الزمان)) میبوده که میپنداشند امام ناپیدا درآنجاست واینست روزی صد تن از مردم باشمشیرهای آهیخته دردست با کوس وشیپور اسبی را بمیان انداخته بدر آنجا میرفته وفریاد میکشیده اند (( ای صاحب الزمان بیرون بیا....)) زمانی همچنان ایستاده ک.س وشیپور زده وفریاد کشیده باز میگشتند . سالیان دراز همین کارشان میبوده وتازمان مغول وپس از آن نیز همان رفتار را میداشته اند .از آنسوی سرداب درسامرا یکی از زیارتگاهه میبوده وگروهی نیز امام را ازآنجا میدانستند.سپس شیخیگری که خود داستانی مفصل دارد وپس از آن کریمخانیگری رواج یافت وبعدا توضیح داده خواهد شد ویا دوستان میتوانند با مراجعه بسایت داده شد ه درقسمت قبلی خود بدانه دست یابند .
بابیگری
بهنگامیکه کریمخان درکرمان وحاج میرزا شفیع درتبریز دسته ها میبستند سید علیمحمد نامی در شیراز دعوی آغاز کرده بود. سید علیمحمد نیز از شاگردان سید کاظم شمرده میشد. بهائیان خواسته اند اینرا انکار کرده بگویند باب جز از مکتب درجائی درس نخوانده بود ولی این انکار بیجاست.
چون سید کاظم جانشینی برنگزیده واین بزبانها افتاد بود که سید گفته پیدایش خود امام نزدیک است واز آنسوی گفته شیخ احمد درباره مرگ محمدبن حسن عسگری واینکه باید گوهر امام درکالبد دیگری پدید آید راه دعوی مهدیگری یا امام زمانی را بروی هرکسی باز میداشت . اینها چیزهائی بود که سیدمحمد علی را که جوان بیست وچند ساله میبود بآرزومیانداخت واورا بدعوی امام زمانی وامیداشت. ولی چنین پیداست که بچنان دعوائی دلیری نمیکرده واینست خود را (( باب )) یا (( در )) امام زمان مینامیده واینست درمیان مردم با این نام شناخته گردیده.
دنباله دارد     .............................



۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

کمک آلمان به «معامله مخفیانه» میان ایران و هند





بر اساس گزارش یک روزنامه آلمانی، با وجود اینکه دولت ایران تحت تحریم‌های اتحادیه اروپا و آمریکا قرار دارد، "بوندس‌بانک آلمان"، بانک مرکزی آلمان، به‌طور مخفیانه به یک معامله‌ی نفتی میان ایران و هند کمک کرده است.

روزنامه اقتصادی "هندلزبلات" روز دوشنبه (۲۸ مارس / ۸ فروردین) در گزارشی نوشت، بعد از رای ممتنع آلمان به قطعنامه‌ی شورای امنیت درباره لیبی، که به نظر این روزنامه "زیانبار" بوده، دولت آلمان اکنون بار دیگر در معرض انتقادها و حملات متحدان خود قرار گرفته است. علت این حملات، کمک دولت آلمان به یک معامله‌‌ی پنهانی میان ایران و هند است که هندلزبلات از آن به عنوان "معامله میلیاردی مشکوک" نام برده است.
روزنامه هندلزبلات نوشته که اطلاعات خود را از محافل دولتی و مالی آلمان به دست آورده است. به نوشته این روزنامه، با وجود آنکه دولت ایران از طرف اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا زیر تحریم‌های شدید اقتصادی قرار دارد، آلمان به دولت ایران کمک می‌کند که این تحریم‌ها را دور بزند.
واسطه‌گری آلمان برای معامله پنهان میان ایران و هند توسط "بوندس‌بانک"، بانک مرکزی آلمان، صورت گرفته است. این بانک مسئول تامین و گردش پول در بازار آلمان است. بوندس‌بانک در عین حال در مناسبات خارجی آلمان، مسئول نقل و انتقالات پولی است؛ موضوعی که به نوشته هندلزبلات کمتر کسی از آن خبر دارد.
چراغ سبز دو وزیر
به نوشته هندلزبلات، چراغ سبز معامله با ایران یک ماه پیش از سوی دو وزیر وزارتخانه‌های خارجه و اقتصاد آلمان داده شده است.
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift:  ساختمان بوندس‌بانک در شهر فرانکفورتبراساس گزارش هندلزبلات، در ماه فوریه ۲۰۱۱ بانک مرکزی هند خبر داد که از این پس می‌خواهد پول نفت خریداری شده از ایران را، که بالغ بر ۹ میلیارد یورو می‌شود، از طریق بوندس‌بانک پرداخت کند. این خبر از سوی وزارت دارایی ایران تایید شده، اما بوندس‌بانک آلمان حاضر به توضیح در این‌باره نیست.
بانک مرکزی هند زیر فشار ایالات متحده آمریکا از اواخر سال گذشته میلادی از ارائه تسهیلات بانکی برای خرید نفت خام از ایران  خودداری می‌کند. براساس تصمیم بانک مرکزی هند، شرکت‌های نفتی ایران و هند برای پرداخت مبادلات خود باید منبعی دیگر پیدا می‌کردند، درغیر این صورت بایستی خرید نفت خام از ایران متوقف می‌شد.
براساس گزارش روزنامه هندلزبلات، شرکت‌های هندی چنین امکانی را در آلمان یافته‌اند. "بوندس‌بانک" آلمان پول‌های پرداخت شده توسط شرکت‌های هندی را از طریق "بانک تجاری اروپا و ایران" (EIHB) به ایران رسانده‌اند. "بانک تجاری اروپا و ایران" که در شهر هامبورگ آلمان فعالیت می‌کند، به بانک صنعت و معدن ایران تعلق دارد.
همکاری با بانکی که زیر نظر است!
"بانک تجاری اروپا و ایران" مستقر در هامبورگ، از طرف ایالات متحده آمریکا به "تامین مالی برنامه هسته‌ای ایران" متهم است و در فهرست تحریم‌های وزارت خزانه‌داری این کشور قرار دارد.
تابستان گذشته (ژوئن ۲۰۱۰) روزنامه آمریکایی وال‌استریت‌جورنال، در گزارشی نوشته بود، "بانک تجاری اروپا و ایران" تاکنون معاملاتی به ارزش میلیاردها دلار به نیابت از سازمان‌ها و نهادهای مرتبط با برنامه هسته‌ای و موشکی ایران انجام داده است.
در همین‌ راستا در ماه فوریه سال جاری، شماری از سناتورهای آمریکایی در نامه‌ای به گیدو وستروله، وزیر امور خارجه آلمان، خواستار جلوگیری از فعالیت این بانک شدند. دولت آلمان نیز بلافاصله اعلام کرد فعالیت‌های این بانک به شدت زیر نظر نهادهای نظارت بر بانکداری در آلمان قرار گرفته است.
افشای واسطه‌گری پنهانی بانک دولتی آلمان در معامله با ایران در حالی صورت گرفته که دولت آلمان به خاطر رای ممتنع در شورای امنیت به قطعنامه ۱۹۷۳ شورای امنیت درباره لیبی در داخل و خارج با انتقادهای شدیدی روبروست. این قطعنامه خواهان برقراری ممنوعیت پرواز بر فراز لیبی برای دفاع از جان مردم در برابر جنگنده‌های سرهنگ قذافی بود.
در داخل آلمان منتقدان می‌گویند، رفتار دولت آلمان در شورای امنیت باعث از دست رفتن شانس این کشور برای عضویت دائم در این نهاد شده است. روزنامه‌ی هندلزبلات به دولت آلمان کنایه زده که گویا صدمات ناشی از این رفتار دولت  کافی نبوده، اکنون این کشور باید به خاطر کمک به معامله پنهانی با ایران در کانون حملات بین‌المللی قرار گیرد.

********
یاران، با درود.
وقتی می نویسم اروپائیان هرزه گردند، برخی چشم نازک میکنند!! خوب بااین خبر امروز از حقه بازی و پنهانکاری بانک آلمانی آنهم با چراغ سبز دو وزیر کابینه خانم مرکل، آیا هنوز به هرجائی و هرزه بودن اروپائیان شک دارید؟
اهورمزدا کمی بشما کوران و کران چشم . گوش و عقل و شعور عنایت کند!
هاشم

اصلاح‌طلبان غرب‌نشین‏


استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی
مارس 27, 2011
پس از شکست حزب اسلامیست اصلاح‌طلبان در جنگ مافیایی قدرت درون نظام، تعداد زیادی از وابستگان و اعضای این حزب به کشورهای دموکراتیک غربی مهاجرت کردند. فرار ایرانیان از چنگال رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی به کشورهای غربی پدیده تازه‌ای نیست و میلیون‌ها ایرانی‌ از ابتدای روی کار آمدن این رژیم تا کنون به این کشورها مهاجرت کرده‌اند. آنچه اصلاح ‌طلبان و خط امامی‌های غرب‌نشین را از بقیه ایرانیان غرب ‌نشین متمایز می‌سازد، رفتار ریاکارانه این گروه در ادامه حمایت از ایدئولوژی ضدّ دموکراتیک اسلامگرایی و خط امام (فاشیسم شیعی) است.
افرادی همچون محسن کدیور، عطاءالله مهاجرانی، عبدالکریم سروش، مهدی هاشمی‌، فاطمه حقیقت‌جو و ابراهیم نبوی پس از مهاجرت به غرب با استفاده از فضای آزاد و دموکراتیک موجود، به تبلیغ برای ایدئولوژی و تفکرات خود و انتشار آنها پرداخته‌اند. اصلاح‌طلبان غرب‌نشین مدت‌ها است که صحبت از “حکومت بر پایه اسلام رحمانی”، “آرمان‌های امام راحل”، “بازگشت به دوران طلایی‌ امام”، “اجرای بدون تنازل قانون اساسی‌”، “دموکراسی اسلامی” (پارادوکس!) و دیگر تفکرات اسلامیستی میکنند. حال سوال این است که آیا این نهایت دورویی و ریاکاری نیست که اصلاح‌ طلبان در عین حمایت از اسلامگرایی و “آرمان‌های امام راحل”، در قلب کشور‌های دموکراتیک، سکولار و لائیک زندگی‌ میکنند؟
روح‌الله خمینی، پدر معنوی این طیف سیاسی، کشورهای دموکراتیک غرب را “شیطان بزرگ”، “بلاد کفر” و “غرب فاسد” می‌نامید، و مرتباً آرزوی نابودی آنها را میکرد. اصلاح‌ طلبان خط امامی نیز، به پیروی از امامشان سال‌ها شعار “مرگ بر آمریکا” و “مرگ بر غرب” میدادند، و جوامع سکولار غرب را جوامعی فاسد و ضدّ اسلامی می‌دانستند. این کمال دورویی و ریاکاری است که اصلاح ‌طلبان غرب‌نشین بعد از سال‌ها ضدیت با دموکراسی و سکولاریسم، حال به کشور‌های سکولار یا لائیک پناه آورده‌اند، ولی‌ در قلب “شیطان بزرگ” همچنان بر طبل حکومت بر پایه “اسلام رحمانی” و “آرمان‌های امام راحل” می‌کوبند. اگر اصلاح‌طلبان خط امامی به نوعی حکومت اسلامی اعتقاد دارند، بهتر بود یا در ایران اسلامی می‌ماندند یا به کشور‌های اسلامسیتی مثل عربستان سعودی، جنوب لبنان یا فلسطین مهاجرت میکردند.
البته هدف این نوشته این نیست که خواستار رانده شدن اسلامیست‌های خط امامی از غرب، یا محدود کردن آزادی بیان آنها شود. در جوامع دموکراتیک همه طیف‌های فکری باید حق اظهار نظر داشته باشند، حتی تفکرات نژادپرستانه، فاشیستی و اسلامیستی که ماهیتا با دموکراسی مغایرت دارند. هدف این نوشته این است که در مورد ریاکاری و دورویی وقیحانه اسلامیست‌های غرب ‌نشین افشاگری و آگاه‌سازی شود، تا مردم ایران بدانند که  کدام طیف‌ها و گروه‌های سیاسی شفاف و قابل عتماد نیستند. اگر قرار است مردم ایران مبارزه کنند و هزینه بدهند تا یک گروه دروغگو و ریاکار را با گروه دروغگو و ریاکاری دیگر جایگزین کنند، ایران هیچگاه به دموکراسی نخواهد رسید. بنابراین، از هم اکنون باید گروه‌های و طیف‌های قابل اطمینان و شفاف به مردم شناسانده شوند و در مورد گروه‌ها و طیف‌های متظاهر، ریاکار و دروغگو افشاگری شود.
مارس 19, 2011
به عنوان یک جمهوری‌خواه سکولار، با نظام پادشاهی هرچند از نوع دموکراتیک آن مخالفم، و رای من در ایرانی‌ آزاد به یک چهره قابل اعتماد سکولار و جمهوری‌خواه خواهد بود. ولی‌ اگر انتخاب بین رضا پهلوی و یک اسلامیست (چه از نوع اصلاح‌طلب، چه از نوع اصولگرا) باشد، بدون شکّ رضا پهلوی را انتخاب خواهم کرد.
واقعیت این است که یک تار موی گندیده رضا پهلوی می‌ارزد به کل باند اسلامیست‌های اصلاح‌طلب. در حالی‌ که سران اصلاح‌طلبی همچون موسوی، خاتمی، رفسنجانی‌ و مهاجرانی در دو دهه اول رژیم فاشیست جمهوری اسلامی در راس آن قرار داشتند و مستقیم یا غیر‌مستقیم شریک جنایات ضدّ انسانی‌ این رژیم مستبد بوده‌اند، رضا پهلوی دستش به خون هیچ ایرانی‌ بی‌گناهی آغشته نیست. درست است که محمدرضا شاه، پدر رضا پهلوی، یک دیکتاتور بود و اشتباهات زیادی کرد، ولی‌ انتقاد از رضا پهلوی برای اشتباهات پدرش منصفانه نیست. با این حال، حتی اگر بخواهیم از رضا پهلوی برای اشتباهات پدرش نیز انتقاد کنیم، واقعیت این است که دوره حکومت محمدرضا شاه در مقابل تمامی دوران رژیم جمهوری اسلامی، به خصوص “دوران طلایی امام”، به سان رویایی شیرین‌ در مقابل کابوسی هولناک می‌ماند.
ولی‌ آنچه مهم است, مسائل مربوط به گذشته نیست بلکه تفکر کنونی رضا پهلوی در مقابل تفکر کنونی اصلاح‌طلبان است. در حالی‌ که اصلاح‌طلبان هنوز دم از “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر”، حکومت بر پایه “اسلام رحمانی”، بازگشت به “دوران طلایی امام”، آرمان‌های “امام راحل” (یعنی‌ فاشیسم شیعی)، و “اجرای بدون تنازل” قانون اساسی‌ فاشیستی جمهوری اسلامی می‌زنند، رضا پهلوی صحبت از سکولاریسم، دموکراسی، حکومت غیر متمرکز، رفراندوم برای تعیین نوع حکومت، و تکثر‌گرایی می‌کند. در اصل، حمایت صریح رضا پهلوی از دموکراسی در مقابل خمینیسم و اسلامگرایی ضدّ دموکراتیک اصلاح‌طلبان است که او را صد‌ها برابر از آن‌ها بهتر می‌سازد، نه مقایسه بین دوران طلایی پهلوی در مقابل “دوران طلایی امام”.
مارس 9, 2011
بسیار زود است که آگهی اختتام نفوذ و کر و فر آنها را منتشر کرد! ولیکن با آغاز افول دولت نه چندان مستعجل بزرگ آل رفسنجان، حاج علی اکبر خان رفسنجانی بهرمانی، ملقب به اکبر شاه، که آخرین نشانش همان دک کردنش از یکی از آخرین مناصب پر طمطراق و البته بی بخار و مصرف مجلس خفتگان است، میشود راجع به سرنوشت عمله و اکره و خدام بارگاه عریض و طویل آن خاندان حدسیاتی را مطرح کرد.
آندسته از اسلامیستها هار و چپولهای دست آموز همفکر آنها که در ایران مستقر اند و جزء خدام بارگاه آل رفسنجان بوده اند، با استفاده از حس خدادادی جهت باد شناسی، از مدتی پیش شروع به تعویض ارباب و معبود کرده و پشت سر رهبر تجاوز گران جنسی، حاج سید علی خامنه ای، ملقب به جانشین پیامبر، سینه میزنند.
آندسته از اسلامیستها هار و چپولهای دست آموز همفکر آنها که در تیول آل رفسنجانی هستند و غربت نشین، وضع این قوم از لون دیگریست.آنها همواره در پی رتق و فتق امور ضد امپریالیستی/صهیونیستی و بعضاً دفاع جانانه از “اصلاح پذیری ” و دیگر ارزشهای نظام پر برکت منجمله “حق مسلم” به دارا بودن بمب اتم و ختم تحریمهای آبکی و لابی گری و طنازی های دیگر از ایندست مشغول خواهند بود.
هرچه حاجی رفسنجانی و آقا زاده و نواده هایش که در کفرستان لندن جل و پلاس پهن کرده اند سر کیسه را سفت تر کنند، از تعداد این جماعت کاسته و هرچه شلتر بر تعدادشان افزون گردد. آنهایی هم که امید رهایی ایران و ایرانی را به رفسنجانی بسته بودند باید فکری برای خوش باوری خود بکنند که سرانجام این عارضه کار دستشان خواهد داد.

بهائیگری نوشته شادروان احمد کسروی


بهائیگری
نوشته شادروان احمد کسروی
پروردگارا با گمراهیها خواهیم رزمید
با آز  و ستم خواهیم  جنگید
بتخانه ها خواهیم برانداخت
وآن پشتیبانی وراهنمائیهای تست
که ما را فیروز خواهد گردانید
نیایش  یکم آذر
ما را با بهائیان دشمنی نیست
چنانکه بارها نوشته ایم مارا بابهائیان دشمنی نیست . کسی از آنان با ما بدی نکرده .این کتاب را که چاپ کرده ایم ما میخواهیم همه گمراهیها از ایران برافتد. ویکی ازآن گمراهیها  بهائیگری را میشناسیم.
اکنون بهائیان اگر پاسخی به ایرادهای ما دارند بنویسند وگرنه آنان را باید که از گمراهی های خود بیرون آیند ودست از دسته بندی که جز مایه بدبختی نتواند بود بردارند.
ما خوانده ایم بهائیان نسخه ای از این کتاب را به عکا نزد شوقی افندی ربانی فرستند که اگر تواند پاسخهائی دهدوگرنه ناتوانی اونیز دانسته شود.
اینکه سران بهائی بپیروان دستور میدهند که کتابهای ما را نخوانند . این چاره ای بکار ایشان نخواهد بود .زیرا دیگران میخوانند ایرادهای ما را برخ بهائیان خواهن کشید. آنگاه ما نیز دراین اندازه نیایستاده گامهای دیگری نیز خواهیم برداشت.مردم جون معنی راست دین را بدانند واز زبانهای بسیار که این کیشهای گونگون میرساانند نیک آگاه شوند ناچاریست که فشار ببهائیان ودیگردسته ها بیشتر خواهد گردید.بهر حال یکنوده با چهارده کیش زندگی نتواند کرد واین ناچاریست که این کیشهای بیپا از میان برداشته شود.
گفتار یکم بهائیگری چگون پدید آمد؟...
بهائیگری تاریخچه دراز میدارد ولی ما آنرا بکوتاهی خواهیم نوشت:
باید دانست بهائیگری از بابیگری پدیدآمده .وبابیگری از شیخیگری ریشه گرفته وشیخیگری از شیعیگری برخاسته پس یک بخش از تاریخ شیعیگری است وما چون از سیعیگری وتاریخ آن درکتابهای دیگری سخن رانده ایم دراینجا بآن بخش نخواهیم پرداخت .ولی از مهدیگری که بداستان باب وبها بهمبستگی نزدیک میدارد وما در آن کتاب بکوتاهی نوستیم دراینحا کمی درازتر سخن خواهیم راند.
 مهدیگری وتاریخچه آن:
باید دانست مهدیگری یا (( باور داشتن بآنکه کسی درآینده با نیروی بیرون از آئین (خارق العاده) پیدا خواهد شد وجهان ورا بنیکی خواهد آورد)) از باستان زمان میان ایرانیان وجهودان میبوده.
ایرانیان از نژاد زردشت بنام (سااوشیانت) پیدا خواهد شد واو اهریمن را کشته جهان را از همه بدیها خواهد پیراست. اما جهودان چون آزادی کشور خود را از دست داده وبه زیر یوع پادشاهان آسوری وکلدانی افتاده بودند .یکی از پیغمبرانشان برای آنان چنین نوید داده که خدا مسیحی (پادشاهی) از میان جهود خواهد برانگیخت که بیگانگان را دور راند وجهود را از خواری وزبونی برها ند.
اکنون سخن درآنست که این باور (یابهتر گویم این پندار) کی وچگونه واز کجا بمیان مسلمانان راه یافته است. زیرا بیگمان است که درزمان بنیادگزار اسلام چنین سخنی درمیان مسلمانان نمیبوده ونمیبایست بود. از آنسوی دیده میشود که هنوز صده یکم اسلام بپایان نرسیده این پندار در میان مسلمانان شناخته میبوده . چه ما میبینیم که محمد ین حنفیه (پسر امام علی بن ابیطالب ) که پس از مرگ یزید بن معاویه در مدینه بخلافت برخاست .پیروانش که کیسانی خوانده شدندی اورا مهدی نامیده اند .وچون مرد ه مرگ اورا باور نداشته چنین گفته اند (زنده است ودرکوه رضوی (درنزدیکی مدینه) میباشد و خود بیرون خواهد آمد و جنگها خواهد کرد.
چنانکه دار مسنتر شرق شناس فرانسوی نیز نوشته چنین پیداست که این پندار را بمیان مسلمانان. ایرانیان انداخته اند زیرا محمد حنفیه که نخست کسیست که مهدی خوانده شده پیروان او (یا کیسانیان) بیشترشان ایرانیان می بودند . مختار در کوفه ایرانیان را بسر خود گردآورد وبه پشتیبانی آنان بنیاد فرمانروائی نهاد واو که محمد حنفیه را بخلافت برداشت غلامش کیسان نام. محمد را مهدی خواند وکیش کیسانی را پدید آورد.
هر چه بوده این پندار که از نیمه دوم صده یکم هجری درمیان مسلمانان شناخته گردید در اندک زمان کشاکش بسیار دردلها جا برای خود باز کرد. وآنجه رواج این پندار را بیشتر گردانید این بودکه همزمان کشاکش بسیار سخنی درزمینه خلافت درمیان مسلمانان میرفت وچند خاندان بزرگ درآنراه کوششها بکار میبردند . بنی امیه با زور ونیرنگ خلافت را برده و علویان وعباسیان (پسران علی داماد پیغمبر وعباس عموی پیغمبر )میکوشیدند آنرا ار دست امویان درآورند. عباسیان یکتن را میان خود برگزیده ودوراندیشانه از راه زمینه چینی پیش می رفتند ولی علویان که بیشترشان مردان ساده ای میبودند گذشته از آنکه همدستی نمینمودند وآرزومندان خلافت در میان ایشان بیش از یکتن ودو تن بود بزمینه چینی هم نپرداخته فریب سخنان پیروان خود را میخوردند وبا شتاب بکار برخاسته زود ازمیان میرفتند.
این داستانها درکتابه ( بویژه در مقاتل الطالبین. ابوالفرج اصفهانی) نوشته شده .آنچه دراینجا میباید نویسم آنیتکه این آرزومندان خلافت یکی از افزارهای کار .مهدیگری را میداشتند .بدینسان که هریکی خودرا مهدی میخواند ومردم را بکارهائی که از پیدایش مهدی میبیوسیدند .امید مند میگردانید وبیشتر آنان خودشان با پیروانشان حدیثی هم از زبان پیغمبر یا امام عل بدلخواه خود ساخته میان مردم میپراکندند دراین باره داستانهائی هست که برخی را بنام نمونه یاد میکنم.
یکی از علویان که درزمان بنی امیه بطلب خلافت برخاست زیدبن علی(نواده حسین بن علی) بود این مرد که خود دلیر وپارسا میبود بکوفه آمد وپیروان خاندان علوی که (شیعه) نامیده شدندی بسرش گرد آمده چهل هزار تن به اودست دادند وزید فریب آنان را خورده بسیج کار برخاست ولی چون هنگامش رسید که بجنگ وجانفشانی پردازد انبوهی از شیعیان بهانه ای پیدا کرده خود را بکنار کشیدند وزید با دسته کمی مانده کاری از پیش نبردوخود کشته گردید.
همین زیدرا  پیروانش (( مهدی)) مینامیدند وامید ها بمردم میدادند .

ازین سو ما نیز درکتابها حدیثی میابیم بدینسان (( ان مهدینا سیظهر فی ظهر الکوفه)) معنی آنکه مهدی ما بزودی در پشت کوفه پدید خواهد آمد.
عباسیان با آنکه بنیاد کارشان را زمینه چینی گزارده .چون کینه ایرانیان را باعرب وخاندان امیه میدانستند ابومسلم را بخراسان برای دسته بندیها فرستاده بودند . با اینحال آنان نیز از داستان مهدی بسودجوئی برخاستند وما حدیثی درکتابها میبینیم بدینسان ((الاعلام السوده من جانب خراسان فاشتبشروابظهور مهدینا)) معنی اینکه (چون درفشهای سیاه را ازجانب خراسان دیدید بخود مژده دهید که مهدی ما پیدا شد)) بیگمان این حدیث ومانندهایش را عباسیان وکارکنانشان ساخته اند زیرا پیروان آن خاندان میبودند که با درفشهای سیاه از سوی خراسان خواستندی آمد.
از کسانیکه دراین راه برخاستند وکشته شدند . محمد نفس زکیه است که بمهدیگری بیشتر از دیگران شناخته میبود. پدر محمد عبدالله نوه پسری حسن بن علس و نوه دختری حسین بن علی وخود میان علویان گرامی میبود. اما پسرش محمد که ( نفس زکیه )  نامیده شدی چون درمیان دو کتفش خال بزرگی میداشت (که پیغمبر اسلام نیز چنین خال داشته بود) از اینرو از زمان کودکی علویان ودیگرا به او با دیده دیگری نگریستندی وامید ها بآینده بستندی .چون پندار مهدیگری تا اینزمان درمیان علویان ودیگرا شناخته شده بود بسیاری از مردم محمد را (مهدی) نامیده ودرباره او امید ها در دل پروراندندی .......................دنباله دراد مشتاقان میتوانند بآدرس زیر مراجعه نموده ونظرات خود را دراینمورد برای من بنویسند

       NIKOOSA   

                        http://sanik.blogfa.com/post-12.aspx

۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

دنباله پاسخ شادروان احمد کسروی به علمای قزوین



از اینها گذشته مگر یاران پیغمبر که سالها با وی بسر برده ودر راه او جانبازیها کرده بودن زبان اورا نمی فهمیدند . یا دلبستگی آنان به پیغمبر و دستورهای او کمتر از شیعیان قزوین می بوده ؟ این چه باور کردنی است که علی را خلیفه گرداند  ویارانش آنرا ناشنیده گیرن و به گرد سر ابوبکر درآیند؟. پس چرا با دیگر دستورهای پیغمبر این کار را نکردند؟..
اما داستان مرگ پیغمبر وجلوگیری عمر : من نمی دانستم این داستان تا چه اندازه راست است وآیا رخ داده یا نه؟ دراین باره جستجوئی نکرده ام لیکن اگر راست است رفتار عمر بسیار بجا بوده . این دلیل آنستکه عمر معنی اسلام را بهتر از دیگران میدانسته . دلیل است که آن مرد یک باور بسیار استوار به خدا واسلام داشته . اینکه ایراد می گیرند که به پیغمبر (( نسبت هذیان)) داده راست نیست. گفته است (( ان الرجل لیهجر)) ((هجر)) به معنی سرسام است نه به معنی هذیان . هذیان از کمی خرد برخیزد ولی سرسام نتیجه بیماری باشد.
عمر گفته این مرد سرسام میگوید واین گفته به پیغمبر بر نخواهد خورد زیرا یک پیغمبری چنانکه بیمار گردد لاغر شود . رنگش زردی گیرد. همچنان سرسام گوید.سرسام دنباله بیماری باشد وبه کس نخواهد بر خورد. اگر برانگیختگان ازین چیزها بر کنار بودندی بایستی پیش از همه از بیماری برکنار باشند. وهیچگاه بیمار نگردند. یک پیغمبری که بیمار شده سرسام نیز تواند گرفت وجای شگفتی نیست .
از آنسوی شما می گوئید پیغمبر بیسواد می بوده وخواندن و نوشتن نمی توانست ! پس چگونه نامه وکاغذ می خواسته که چیزی نویسد؟! ازین گذشته چگونه دربیست وسه سال زمان پیغمبری خود درباره جانشین گفتی را نگفته بوده که می خواسته دربستر مرگ بگوید؟! چگونه داستان به این بزرگی را با بی پروائی گذرانیده بوده؟! از این هم می گذریم : مگر شما جدائی میانه سخنان راهنمایانه وپیغنبرانه یک برانگیخته با دیگر سخنانش نمی گذارید؟...
مگر پیغمبر اسلام هرچه گفتی و هر زمان که گفتی فره وحی بودی ؟! شما میبینید که پیغمبر اسلام خود جدائی میانه سخنانش می گزارده وآنچه را که بنام فره(وحی) میبوده از قرآن میگردانیده . در این باره نیز اگر سخنی از راه فره داشتی بایستی از قرآن باشد نه آنکه دربستر مرگ یک سخنانی گوید.
گذشته از همه اینها از کجا که خواست پیغمبر نوشتن چیزی درباره جانشین می بوده ؟! وآنگاه از کجا که می خواسته علی را به جانشینی برگزیند؟! با اینها چه دلیل است؟
پس از همه اینها باز میگویم چه شد که دلبستگی شیعیان قزوین به اسلام و دستورهای پیغمبر بیشتر از دلبستگی یاران پیغمبر گردی؟ آن مردانی که در راه پیغمبر ودین او از جان گذشته وآن همه گزند ها دیده بودند. چه شد که به اندازه ملایان شکم پرست ایران به دستورهای پیغمبر ارج نمی گذاردند؟!...
چه شد که عمر به گفته شما آن توهین را به پیغمبر کرد وکسی به او ایراد نگرفت؟!!
برای دسترسی به ادامه این نوشته به سایت زیر مراجعه فرمائید امید است با مطالعه آن که 45 صفحه بیش نیست علل بوجود آمدن شیعیگری را دانسته وچشمهامان برای شناخت ملایان بیشتر باز گردد .
 )nikoosa)وبلاگ 

گزیده هائی از کتاب شیعیگری شادروان احمد کسروی باب سوم



خرده هائی که به شیعیگری توان گرفت


چنانکه دیدیم شیعیگری نخست یک کوشش سیاسی می بوده سپس کیش گردیده .اکنون می خواهیم از این کیش به سخن پرداخته خرده هائی بسیار را که به آن توان گرفت هریکی را به کوتاهی یاد کنیم:
نخست: چنانکه گفتیم بنیاد شیعیگری برآن است که خلیفه بایستی از سوی خدا برگزیده شود نه از سوی مردم . ما می پرسیم (( دلیل این سخن چه می بوده .کتاب اسلام قرآن می بود. کجای قرآن چنین گفته ای هست؟! چگونه تواند بود که چنین چیزی باشد ودرقرآن یادی از آن نباشد؟...........
از انسوی رفتار سران اسلام که پس از مرگ پاکمرد عرب فراهم نشستند وبه گفتگو پرداختند ونخست ابوبکر وپس از مرگ او عمر .وپس از مرگ عمر عثمان وپس از کشته شدن او علی را به خلافت برداشتند . این رفتار دلیل روشنی به بیپائی آن سخن می باشد.
کسانیکه درآن هنگام ناتوانی اسلام پاکدلانه به آن گرویده ودر راه پیشرفت آن گزند ها دیده وجنگها کرده بودند جه باور کردنی است که همان پاکمرد عرب همه چیز را کنار گذارند وبه دلخواه وهوس یکی را خلیفه گردانند؟.......
شیعیان می گویند: ((همگی از دین باز گشتند مگر سه تن. ولی آیا این سخن باور کردنی است؟ چه بوده که همگی به یکباراز دین بازگردند؟  گرفتیم که ابوبکر وعمر خلافت می خواستند وبه آن هوس از دین رو گردانیده اند. دیگران را چه سودی درمیان می بوده؟این شیوه شیعیان است که در را پیشرفت سخن خود از دروغ باز نایستند.
آنگاه ما نامه امام علی را که به معاویه نوشته است .آوردیم درآنجا میگویدL( مردم به من دست دادند بدانسان که به ابوبکر وعمر وعثمان دست داده بوده اند)) به خلافت خود دلیل این را می آورد وهیچ نمی نویسد (( خدا مرا برگزیده بود و یا پیغمبر آگاهی داده بود. درآن نامه آشکارا می گوید : (( برگزیدن خلیفه مهاچران و انصار را است که هرکه را برگزیدند و امام نامیدند خشنودی خدا درآن خواهد بود)) نمی دانم این گفته آن امام کجا و آن سخن شیعیان کجاست؟...........
ملایان دلیل آورده می گویند (( خلیفه بایستی گناه نکرده باشد . دلیرترین وداناترین وبرترین مردمان باشد. وچنین کسی جز با برگزیدن خدا نتواند بود)) میگویم (( این راز را از کجا میگوئید؟)) اگر این سخن راست بودی بایستی بنیاد گزار اسلام گوید . نه اینکه شما به دلخواه به بافندگی پردازید.
از دلیلهائی که دراین باره یاد می کنند یکی داستان غدیر خم ودیگری داستان کاغذ و خامه خواستن پیغمبر اسلام در دم مرگش می باشد. وچون مراد دراین باره داستا نی هست وگفتگوئی رفته بهتر میدانم همان را دراینجا بازگویم.
در دیماه سال 1321 برای دیدار یاران قزوین با آقای واعظپور سفری به آن شهر کردیم دریکی از نشستها در خانه آقای نصری .آقای پاکروان چنین آغاز سخن کردند :کسانی از علما ودیگران چون شنیده بودند شما خواهید آمد با من می گفتند با او مباحثه هائی داریم. من پاسخ دادم آقای کسروی مباحثه نمیکند ولی اگر چیزهائی پرسیدند پاسخ میدهد.پس خواهشمندیم این پرسشهای ما را برسانید وپاسخ ایشان که از سنی ها هواداری میکنند آیا به داستان غدیر خم چه شاسخ میدهند ؟ درآنروز پیغمبر علی را به خلافت برگزیده گفت: (( من کنت مولا فهذا علی مولا)) همچنین به داستان خامه وکاغذ خواستن پیغمبر وجلوگیری کردن عمر چه میگوئید؟
پیغمبر در بستر مرگ خواست امام علی بن ابیطالب را به خلافت برگزیند که جائی برای کشا کش دیگران باز نماند . این بود که گفت ((انتونی بقلم و قرطاس اکتب لکم کتابا بعده ابدا)) عمر چون داستان را فهمید نگذاشت وچنین گفت (( ان الرجل لیهجر حسینا کتاب الله)) به پیغمبر نسبت هذیان گوئی داد. من نیک میدانم که شما اینها را از دین نمشمارید وراستی هم دین اینگونه گفتگوها نیست.ولی چون اینها در دل های مردم جا گرفته وهر زمانی که نام دین به میان می آید بی درنگ به یاد این سخنان می افتند ومی پرسند وما تا به اینها پاسخی ندهیم دست بردار نخواهند بود . از اینرو من پرسش های آنان را رسانیدم که شما پاسخهائی بدهید.
این سخنانی بود که آقای پاکروان گفتند ومن به پاسخ پرداخته وگفتم (( بسیار راست است که این گفتگو ها از دین نیست .در هزار وسیصد سال پیش از این کشا کشهائی درباره خلافت رخ داده وهرچه بوده پایان یافته وگذشته . امروز از گفتگوهای آنان چه سودی تواند بود ؟ اینها نه تنها دین نیست .خود بیدینی است. راستی را دین برای آنست که مردمان چنین بیخرد ونافهم نگردند که زندگی خود را رها کرده وبه داستانهای هزاروسیصد سال پیش پردازند و در میان مردگان کشا کش اندازند . کسانیکه اینها را از دین می شمارند معنی دین را ندانسته اند.
دین شناختن معنی جهان وزیستن به آئین خرد است. دین آنستکه امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که خدا به ایشان داده چگونه آباد گردانند وازآن سود جویند وهمگی با هم آسوده زیند وخاندانهائی به بینوائی نیفتد وکسانی گرسنه نمانند ودهی ویرانه نماند وزمینی بی بهره نباشد . دین آنستکه امروز توانگران ایران سرمایه های خود را در راه کشیدن جویها وپدید آوردن چشمه ها وآباد گردانیدن دیه ها بکار اندازند که هم این ویرانیها از میان برخیزد وهم هزاران خاندانهای گرسنه وبینوا از بدبختی رها گردند. دین این است که خدا خشنود خواهد بود . گفتگو از کشاکش علی وابوبکر چیست که خدا آنرا خوش دارد وبه کسی به این نام نامزدی دهد؟... اینها را میگویم تا این آقایان نیز بدانند ومعنی درست دین را دریابند.
از آنسوی این نیز راست است که این سخنان در دلهای ایرانیان جا گرفته وما تا در پیرامون آن ها سخن نرانیم از دلها شان بیرون نخواهد کرد. اینست من نیز به پرسشهای آنها پاسخ مگویم.
اما داستان غدیر خم.: بسیار شگفت است که ملایان معنی این جمله را نمی دانند مگر آنان کتابهای فقه را نمی خوانند که (( ولائ)) خود یک بابی از باب های فقه می باشد؟. این یک وصییت خاندانست . پیغمبر را با کسانی رشته (( ولائ)) درمیان بوده و اینست میگوید (( من با کسانی که ولائ می داشتم علی در این زمینه جانشین من خواهد بود)) آخر درکجا (( مولی)) به معنی خلیفه است؟....
از این گذشته اگر خواست پیغمبر بر گماردن (( خلیفه)) بودی می بایستی نخست در این زمینه سخن راند که باید برگزیدن وگماردن خلیفه از سوی خدا باشد نه از سوی مردم. پس از آنکه این زمینه را روشن گردانید با یک زبان آشکار ی بگوید (( اینک نخستین خلیفه من علی است که خدا اورا برگزیده)) داستان به آن بزرگی را چه معنی میداشت که بایک جمله نا روشن وکوتاهی برساند. وآن جمله را بگوید و بگذارد وبه چیزها دیگر پردازدو..

دنباله در پیامی دیگر   خرد همراه ونگاه بانتان باد