چنانکه بارها نوشته ایم ما را با بهائیان دشمنی نیست. کسی از آنان با مابدي نکرده. این کتاب را که چاپ کردهایم ما میخواهیم همه گمراهیها از ایران برافتد، و یکی از آن گمراهیها بهائیگري را میشناسیم.اکنون بهائیان اگر پاسخی به ایرادهاي ما میدارند بنویسند وگرنه آنان را باید که از گمراهیهاي خود بیرون آیند و دست از دسته بندي که جز مایه بدبختی نتواند بود بردارند.ما خواهندهایم بهائیان نسخه اي از این کتاب را به عکاء نزد شوقی افندي ربانی فرستند که اگر تواند پاسخهایی دهد وگرنه ناتوانی او نیز دانسته شود.اینکه سران بهائی بپیروان دستور میدهند که کتابهاي ما را نخوانند، این چاره اي بکار ایشان نخواهد بود. زیرا دیگران که میخوانند ایرادهاي ما را برخ بهائیان خواهند کشید. آنگاه ما نیز در این اندازه نیایستاده گامهاي دیگري نیز خواهیم برداشت. مردم چون معنی راست دین را بدانند و از زیانهاي بسیاري که این کیشهاي گوناگون میرسانند نیک آگاه شوند ناچاریست که فشار ببهائیان ودیگر دسته ها بیشتر خواهد گردید. بهرحال یکتوده با چهارده کیش زندگی نتواند کرد و این ناچاریست که این کیشهاي بیپا از میان برداشته شود.یک دانستنی دیگر آنکه کسانی اگر میخواهند معنی راست دین را بدانندکتاب « ورجاوند بنیاد » را بخوانند. این کتاب را که بنیاد پاکدینی است بخوانند تا بدانند دین بچه معناي والاییست و این کیشها آنرا تا چه اندازه پایین آورده اند. یک زیان بزرگ این کیشهاي بیپا همانست که معنی دین را پست گردانیده و دستاویز بدست کسانی داده اند که بیدین گردند. از هر باره این کیشها بزیان جهانست و بیشوند نیست که ما اینهمه کوشش ببرانداختن آنها میکنیم.
احمد کسروي
چاپ نخست 1322
بهائیگري چگونه پدید آمده؟
باید دانست بهائیگري از بابیگري پدید آمده، و بابیگري از شیخیگري ریشه
گرفته، و شیخیگري از شیعیگري برخاسته. پس یک بخش از تاریخ بهائیگري
تاریخ شیعیگریست، و ما چون از شیعیگري و تاریخ آن در کتابهاي دیگر سخن
راندهایم، در اینجا به آن بخش نخواهیم پرداخت؛ ولی از مهدیگري که به داستان
باب و بهاء بهم بستگی نزدیک میدارد و ما در آن کتاب به کوتاهی نوشتهایم، در
اینجا کمی درازتر سخن خواهیم راند.
مهدیگري و تاریخچه آن
آئین (خارق العاده) پیدا خواهد شد و جهان را به نیکی خواهد آورد، از باستان
زمان میان ایرانیان و جهودان میبوده.
که به اهریمن باور داشته و کارهاي بد جهان را از او میدانستند ایرانیان،
چنین میپنداشتند که روزي خواهد آمد و کسی از نژاد زردشت بنام « سااوشیانت »
پیدا خواهد شد، و او اهریمن را کشته جهان را از همه بدي ها
خواهد پیراست.
اما جهودان چون آزادي کشور خود را از دست داده به زیر یوغ پادشاهان آسوري
و کلدانی افتاده بودند، یکی از پیغمبرانشان براي آنان چنین نوید داد که خدا،
مسیحی (پادشاهی) از میان جهود خواهد برانگیخت که بیگانگان را دور راند و جهود را از خواري و زبونی برهاند.این پندارها در میان ایرانیان و جهودان میبوده و هرچه زمان میگذشته دردلها ریشه بیشتر میدوانیده و در اندیشه ها به ارج و بزرگی میافزوده ودلبستگی مردم به آن بیشتر میشده تا آنجا که یک آرمانی براي ایرانیان وجهودان گردیده بوده.اکنون سخن در آنست که این باور (یا بهتر گویم: این پندار) کی و چگونه و ازکجا به میان مسلمانان راه یافته است.زیرا بی گمان است که در زمان بنیادگزاراسلام، چنین سخنی در میان نمی بوده و نمی بایست بود. از آ نسوي دیدهمیشود که هنوز صده یکم اسلام به پایان نرسیده این پندار در میان مسلمانانشناخته میبوده، چه ما میبینیم که محمد بن حنیفه (پسر امام علی بن
ابیطالب) که پس از مرگ یزید بن معاویه در مدینه به خلافت برخاست پیروانش که
کرده خود را به کنار کشیدند، و زید با دسته کمی مانده کاري را پیش نبرد و
خود کشته گردید.همین زید را پیروانش((مهدی)) مینامیدند و امیدها به مردم میدادندعباسیان با آنکه بنیاد کارشان را به زمینه چینی گزارده، چون کینه ایرانیان را با عرب و خاندان امیه میدانستند، ابومسلم را به خراسان براي دسته بندي ها فرستاده بودند، با اینحال آنان نیز از داستان مهدي به سودجوئی برخاسته اند و ما حدیثی در کتابها میبینیم بدینسان : ((چون درفشهاي سیاه را از جانب خراسان دیدید، بخود مژده د هید که مهدي ما پیدا شده ))بیگمان این حدیث و مانندهایش را عباسیان و کارکنانشان ساختهاند زیرا پیروان آن خاندان میبودند که با درفشاي سیاه از سوي خراسان خواستندي آمد.
« کیسانی »خوانده شدندي او را مهدي نامیده اند، و چون مرده، مرگ او را که
باور نداشته و چنین گفته اند: زنده است و در کوه رضوي (در نزدیکی مدینه)
میباشد و خود بیرون خواهد آمد و جنگها خواهد کرد.چنانچه دار مستتر شرقشناس فرانسه اي 2 نیز نوشته چنین پیدا است که اینپندار را به میان مسلمانان، ایرانیان انداخته اند.زیرا محمد حنیفه که نخست کسیست که مهدي خوانده شده پیروان او (یا
کیسانیان) بیشترشان ایرانیان میبودند. مختار در کوفه ایرانیان را بسر خود گرد
آورد و به پشتیبانی آنان بنیاد فرمانروائی نهاد، و او که محمد حنیفه را به
خلافت برداشت غلامش کیسان نام، محمد را مهدي خواند و کیش کیسانی را
پدید آورد.هرچه بود این پندار از نیمه دوم صده یکم تاریخ هجري در میان مسلمانان
شناخته گردید در اندك زمانی در دلها جا براي خود باز کرد، و آنچه رواج این
پندار را بیشتر گردانید این بود که در همان زمان کشاکش بسیار سختی در
زمینه خلافت در میان مسلمانان میرفت و چند خاندان بزرگ در آن راه
کوششها بکار میبردند. بنی امیه با زور و نیرنگ خلافت را برده و علویان و
عباسیان (پسران علی داماد پیغمبر و عباس عموي پیغمبر) میکوشیدند که آنرا
از دست امویان درآورند. عباسیان یک تن را میان خود برگزیده و دوراندیشانه از
راه زمینه چینی پیش میرفتند، ولی علویان که بیشترشان مردان سادهاي
میبودند، گذشته از آنکه همدستی نمی نمودند و آرزومندان خلافت در میان
ایشان بیش از یک تن و دوتن میبودند، به زمینه چینی هم نپرداخته فریب
سخنان پیروان خود را میخوردند، و با شتاب بکار برخاسته زود از میانمیرفتند. چنانکه کسان بسیاري از آنان در همان راه کشته شدند آنچه در اینجا میباید نویسم آنست که این آرزومندان خلافت یکیاز افزارهاي کار، مهدیگري را میداشتند. بدینسان که هریکی خود را مهديمیخواند و مردم را به کارهائی که از پیدایش مهدي میبیوسیدند امیدمند میگردانید، و بیشتر آنان، خودشان یا پیروانشان، حدیثی هم از زبان پیغمبر یاامام علی بن ابیطالب، به دلخواه خود ساخته میان مردم میپراکندند. در این باره داستانهائی هست که برخی را به نام نمونه در اینجا یاد میکنیم:
یکی از علویان که در زمان بنی امیه به طلب خلافت برخاست زیدبن علی
(نواده حسین بن علی) بود. این مرد که خود دلیر و پارسا میبود به کوفه آمد و
پیروان خاندان علوي که (( شیعه)) نامیده شدندی بسرش گردآمده چهل هزار تن
به او دست دادند و زید فریب آنان را خورده به بسیج کار برخاست ولی چونهنگامش رسید که به جنگ و جانفشانی پردازد، انبوهی ازشیعیان بهانهاي پیداکرده خود را به کنار کشیدند، و زید با دسته کمی مانده کاري را پیش نبرد و
خود کشته گردید.همین زید را پیروانش((مهدی)) مینامیدند و امیدها به مردم میدادندعباسیان با آنکه بنیاد کارشان را به زمینه چینی گزارده، چون کینه ایرانیان را با عرب و خاندان امیه میدانستند، ابومسلم را به خراسان براي دسته بندي ها فرستاده بودند، با اینحال آنان نیز از داستان مهدي به سودجوئی برخاسته اند و ما حدیثی در کتابها میبینیم بدینسان : ((چون درفشهاي سیاه را از جانب خراسان دیدید، بخود مژده د هید که مهدي ما پیدا شده ))بیگمان این حدیث و مانندهایش را عباسیان و کارکنانشان ساختهاند زیرا پیروان آن خاندان میبودند که با درفشاي سیاه از سوي خراسان خواستندي آمد.
-3 از کسانی که در این راه برخاستند و کشته گردیدند، محمد نفس زکیه
است که به مهدیگري بیشتر از دیگران شناخته میبود. پدر محمد عبدالله نوه
پسري حسن بن علی و نوه دختري حسین بن علی، و خود میان علویان گرامی میبود. اما پسرش محمد « نفس زکیه » نامیده شدي چون در میان دوکتفش خال بزرگی میداشت (که پیغمبر اسلام نیز چنین خالی داشته بود) ، ازاینرو از زمان کودکی علویان و دیگران به او با دیده دیگري نگریستند و امیدها به آینده او بستندي. چون پندار مهدیگري تا این زمان در میان علویان و دیگران
نامیده و درباره او امیدها در « مهدي » شناخته شده بود، بسیار از مردم محمد را
دل پروراندندي. شاعران شعرهایی درباره او گفتهاند که یکی اینست:
و ان یک ظنی فی محمد صادقا یکن فیه ماتروي الاعاجم فی الکتب 4
این شعر دلیل روشن دیگري است که مسلمانان پندار مهدیگري را از ایرانیان
(یا بگفته شاعر از اعاجم) گرفته بودند.
باري نزدیک به آخرهاي زمان بنی امیه روزي در مدینه سران علویان و
عباسیان انجمنی برپا کردند. از کسان بنامی که در آن انجمن میبودند یکی
ابراهیم بن محمد (از عباسیان که سپس ابراهیم امام شناخته گردید و ابومسلم
را او به خراسان فرستاد) ، دیگري عبدالله پدر محمد، دیگري محمد دیباج
عموي محمد، دیگري ابراهیم برادر محمد میبودند. گفتگو در این میبود که
یکی را از میان خود برگزینند و همگی به او دست دهند و او را به خلافت
رسانند، و چون محمد در میان مردم بنام (( مهدی)) شناخته شده و مردم را به آینده او امیدهائی میبود، بجوانی و کم سالیش نگاه نکرده و او را برگزیدند و
همگی آنانکه میبودند (از جمله پدرش عبدالله) به او دست دادند (بیعت کردند).
بدینسان مهدیگري محمد هرچه شناخته تر و استوارتر گردید و سالها علویان
و دیگران چشم براه پیدایش و خیزش او دوخته بودند و شاعران شعرها
میسرودند. لیکن از این نام او را سودي نبود، و چون چندي نگذشت که
عباسیان با دست ایرانیان به خلافت رسیدند، در زمان ابوجعفر منصور (همان
مردي که به محمد بیعت کرده بود) عبدالله پدر محمد با کسان دیگري از
خویشانش به زندان و شکنجه افتادند و خود محمد و برادرش ابراهیم نیز کشته شدند.
مهدیگري و شیعیگري
اما مهدیگري در شیعیگري داستانش اینست که چون جعفر بن محمد که بنیادگزار شیعیگري کنونی اوست به دعوي خلافت و امامت برخاست، و بدانسان
که در جاي دیگري باز نمودهایم، دستهاي را از تندروان شیعه بسر خود گرد
آورد و سپس جانشینان او یکی پس از دیگري آن دسته را راه بردند، اینان هم
از داستان مهدي سود میجستند.زیرا چون دسته کم و ناتوانی میبودند براي دلداري چنین میگفتند:(( مهدی از ما خواهد بود))
دنباله دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر