گفتگو با نخستین رئیس جمهور ایران، سی سال پس از برکناری
ابوالحسن بنی صدر از جمله چهره های نزدیک به آیت الله روح الله خمینی، رهبر انقلاب ایران بود که در دوره اقامت او در فرانسه به عنوان یکی از سخنگویان اصلی آقای خمینی شناخته می شد.
آقای بنی صدر پس از پیروزی انقلاب ایران به عنوان نخستین رئیس جمهوری حکومت جدید انتخاب شد، اما به دلیل اختلاف با روحانیانی که به گفته خودشان به دنبال حاکم کردن "اسلام فقاهت" بودند، نتوانست دوره ریاست جمهوری خود را پایان دهد.در سی امین سالگرد وقایع خرداد ۶۰ با او در مورد این وقایع و وضعیت سیاسی امروز ایران گفت و گو کردم.
بشنوید
آقای خمینی حمایتی نمی کرد که دست بردارد. از وقتی که من به ریاست جمهوری انتخاب شدم، آنطور که آقای هاشمی رفسنجانی درست بعد از کودتای خرداد ۶۰ در نماز جمعه گفت و در کتاب "عبور از بحران" آورده است، آقای خمینی به آن آقایان گفته بود که شما بروید و سعی کنید که مجلس را در اختیار بگیرید، اجازه تقلب داده بود در انتخابات مجلس. این جریان ادامه داشت تا در خرداد ۶۰ شد کودتا.
اما اینکه چگونه می بینم؛ دو نوع امور داریم، یک نوع اموری هستند که استمرار دارند، یک نوع اموری هستند که واقع می شوند و دنباله ندارند. مسئله ای که بین من و آقای خمینی، یا در واقع بین دو دیدگاه به وجود آمد، تا امروز ادامه دارد. دو خط است، یکی می گوید ولایت فقیه و بعد هم مدعی شد ولایت مطلقه، یکی می گوید حاکمیت یا ولایت جمهور مردم. بعد از من هم با اینکه انتخابات آزاد نبود، هر کسی که از حاکمیت و رأی مردم نمایندگی می کرد با رأی رهبر مقابل می شد؛ چه آقای خامنه ای با آقای خمینی، چه آقای هاشمی بود با آقای خامنه ای، چه آقای خاتمی بود با آقای خامنه ای و چه حالا که آقای احمدی نژاد است با آقای خامنه ای.
"اداره اطلاعات ارتش گزارش کرد که در طول هفته ۱۲۰۰ برخورد مسلحانه اتفاق افتاده است که عامل آن هم افراد سپاه و اینها بودند"
ابوالحسن بنی صدر
اصل دعوا این بود، اما چند امر مهم را هم همراه داشت. یکی مسئله رابطه با خارج یا اصل استقلال که از دید من با گروگانگیری نقض شد، چون با گروگانگیری آمریکا شد محور سیاست داخلی و خارجی و تا امروز هم همینطور است: محور سیاست داخلی و خارجی ایران آمریکا است، ممکن نیست امروز در ایران یک لیوان آب بدون اجازه رهبر سر بکشید و متهم نشوید که به دستور آمریکا دارید این آب را سر می کشید.
مسئله دیگر مسئله انسان و منزلت و حقوق انسان بود که هر روز به آن تجاوز می شد. یک بار اداره اطلاعات ارتش گزارش کرد که در طول هفته ۱۲۰۰ برخورد مسلحانه اتفاق افتاده است که عامل آن هم افراد سپاه و اینها بودند. نظریه آنها این بود که اگر مسئله را به مسئله نظامی تبدیل کنند، برد با آنها خواهد شد و عملا هم اینطور شد و الآن حاکمیت در اختیار آنها است.
مسئله سوم مسئله اقتصاد کشور و امنیت و منزلتی بود که فعالیت اقتصادی لازم داشت. کوشش هایی شد که این اقتصاد تولیدمحور بشود و این با استبداد جور نبود. این بود که آقای خمینی خیلی راحت در مقام تشویق از ما دو جمله مهم گفت، یکی گفت "اقتصاد مال خر است" و یکی هم گفت که "بنی صدر می خواهد ایران را فرانسه و سوئیس بکند در حالی که مردم برای اسلام انقلاب کردند".
"آقای خمینی در مورد ولایت فقیه پنج بار تغییر نظر داده است."
ابوالحسن بنی صدر
- اینطور که شما می فرمایید، این نزاع و این اشکالاتی که گفتید، به عقیده شما از سی سال پیش که آغاز شده هنوز هم ادامه دارد، هر چند طرف نزاع تغییر کرده است. شما در صحبت های خودتان اشاره کردید که عده ای می گویند که آیت الله خمینی در پاریس و وقتی انقلاب در ایران جریان داشت وعده هایی داد و بعدا در عمل آنها را نقض کرد. اما وقتی آدم به صحبت های آقای خمینی در پاریس مراجعه می کند، همانجا هم بسیاری از نظراتش را گفته است، یعنی مثلا هر جا که راجع به آزادی احزاب و گروه ها صحبت کرده، این قید را هم اضافه کرده است که در چارچوب اسلام و به شرطی که توطئه نکنند. همه احزاب و گروه ها و کسانی هم که بعدا مورد تحدید قرار گرفتند، حکومت همیشه گفته است که اینها یا مشغول توطئه بوده اند و یا اصول اسلام را زیر پا گذاشته اند. فکر نمی کنید برای کسانی که آقای خمینی را می شناختند، تا حدود زیادی روشن بود که او چه طرز تلقی ای دارد، با توجه به اینکه نظریه ولایت فقیه را هم تدوین کرده بود.
آنچه او در پاریس می گفت، حرف های ایشان نبود؛ چون اگر حرف های خودش بود قبلا در نجف و در ایران هم می بایست گفته باشد یا بعد از مراجعت به ایران تا زمانی که از دنیا رفت می گفت. آنها بیان آزادی بود و ایشان هم در آن وقت اصلا امیدی نداشت که پیروزی قطعی است. نتیجه این که ناگزیر بود مواضعی اتخاذ بکند که حرکت عمومی قوت بگیرد و سست نشود.
- ولی حرف من این است که حتی در همان مواضع هم...
می گویم حالا! نه! به آن غلیظی که شما می گویید نمی توانست بگوید. جواب ها را ما تهیه می کردیم. گاهی این را قاطی جواب ها می کرد که "در حدود موازین شرع"، اما در مورد آنچه مربوط به ولایت جمهور مردم است که هیچ قید و بند نداشت. از زبان مبارک ایشان در مصاحبه با بی بی سی در آمد که ولایت با جمهور مردم است. علاوه بر این در مصاحبه های فراوانی گفت که میزان رأی مردم است، نگفت که در حدود احکام دین میزان رأی مردم است، بدون قید گفت که میزان رأی مردم است. فراوان از این جمله ها گفت، بدون قید و شرط.
"خشونت را مجاهدین خلق در ایران شروع نکردند. خشونت را آقای خمینی و دستیاران او شروع کردند. شما سخنرانی ایشان را در روز ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ ملاحظه کنید، خیلی روشن و صریح دستور می دهد که بزنید"
ابوالحسن بنی صدر
ولایت جمهور مردم قطعا ضد ولایت فقیه است، چه برسد به ولایت مطلقه فقیه. آقای خمینی [ولایت جمهور مردم] را گفته است. پس توجیه نسازیم که گویا ایشان چیزهایی گفته و مردم ایران نادانسته جنبشی کردند. نه آقا! مردم ایران می دانستند که می خواهند حاکمیت خود و حاکمیت ملی را جانشین کنند. این هم به صراحت گفته شده بدون هیچ قید و بندی. حتی از او پرسیدند این که شما می گویید جمهوری اسلامی یعنی چه؟ گفت یعنی مثل همین فرانسه.
- یکی از مواردی که در مورد عملکرد شما به ویژه در ماه های منتهی به خرداد ۱۳۶۰ مطرح است، نزدیک شدن تدریجی شما به سازمان مجاهدین خلق است و بعد از آن هم اولا همراه آقای رجوی از کشور خارج شدید و بعد هم چند ماهی در شورای ملی مقاومت با هم همکاری داشتید. در همان دوره وقتی به صحبت های شما مراجعه می کنیم، می بینیم که معتقدید که باید مسابقه بین اعدام و انفجار یا اعدام و ترور زودتر پایان بگیرد و می گویید که مخالف استفاده از خشونت هستید. همکاری آن دوره چند ماهه را چطور توجیه می کنید؟
"می گویند یک رأی بر آرای مردم غلبه کرد و آن هم رأی آقای رهبر بود که به آقای احمدی نژاد داده بود. آقای احمدی نژاد آدمی است که آقای خامنه ای برای خاطر او با همه در افتاد. در روز ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ به مردم ایران اعلان جنگ داد."
ابوالحسن بنی صدر
مسئله مهم و اساسی دیگر اینکه خشونت را مجاهدین خلق در ایران شروع نکردند. خشونت را آقای خمینی و دستیاران او شروع کردند. شما سخنرانی ایشان را در روز ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ ملاحظه کنید، خیلی روشن و صریح دستور می دهد که بزنید. حتی این آقای موسوی تبریزی هم که بعد دادستان انقلاب شد، اعتراف کرد که خشونت را مجاهدین آغاز نکردند. البته او اخیرا این اعتراف را کرده است. تبلیغات رژیم وارونه حقیقت را می گوید. می گوید که اینها دست به خشونت زدند و اعلان قیام مسلحانه دادند. در غائله ۱۴ اسنفد (۱۳۵۹) هم بیانیه مجاهدین خلق را منتشر کردند. شما مراجعه کنید ببینید که آیا آنجا اعلان قیام مسلحانه کرده است؟ هرگز...
- ولی دوره ای که شما در خارج از ایران با مجاهدین همکاری می کردید...
داریم می رسیم، بگذارید آنچه اساسی است معلوم بشود. حتی دو حزب کومله و دموکرات هم به من مراجعه کردند و گفتند در صورتی که به ما تأمین داده شود اسلحه را زمین می گذاریم. به آقای خمینی کتبا نوشتم که اگر شما حاضرید به اینها تأمین واقعی بدهید –چون طبق قانون اساسی او می باید عفو می داد- اینها اسلحه را زمین می گذارند. اما حاضر نشد تأمین بدهد. چون ممکن نیست که استبداد بخواهد در کشوری برقرار بشود و قبول کند که خشونت را کنار بگذارد و حضور و وجود گروه های سیاسی را بپذیرد. طرفین موافقت کنند که خشونت را کنار بگذارند. آنها حاضر بودند، این آقا حاضر نبود. مجاهدین خلق به آقای خمینی نامه نوشتند؛ جواب داد که شما اول اسلحه را زمین بگذارید و بعد پیش من بیایید. کدام دیوانه ای در حالی که یک رژیمی هر روز در کوچه ها اعضایش را می کشد، حاضر می شود که اسلحه را زمین بگذارد و بعد برود به خدمت کسی که در واقع رئیس آنهایی است که اعضای او را می کشند؟
اما در مورد بعد از آن کودتا: توافق ما با آقای رجوی و بقیه گروه ها و اشخاصی که در عضو شورای ملی مقاومت بودند این بود که اگر بنا بشود مدار بسته به وجود بیاید و دو طرف خشونت را روش بکنند، مردم از صحنه بیرون می روند. مردم طرف ما را دارند و ما نباید کاری کنیم که مردم از صحنه خارج شوند. خشونت تا وقتی مجاز است که اعضای گروه های سیاسی مورد تجاوز مسلحانه قرار بگیرند، در آن صورت حق دارند از خود دفاع بکنند. در این دفاع هم نمی بایست مقابله با رژیم را به افراد عادی تبدیل کنند، مثلا پاسداران و افراد کمیته یا اشخاصی که طرفدار آقای خمینی و رژیم کودتا هستند.
"آنچه سی سال پیش در مجلس انجام دادند یک کودتا بود، نه یک کار قانونی. آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب "عبور از بحران" به صراحت می نویسد که به دستور آقای خمینی این کار را کردند. آقای خمینی در قانون اساسی چه مقامی داشت که بتواند به مجلس دستور بدهد که رئیس جمهور را عزل کنید؟ چنین مقام و اختیاری نداشت و یکی از مهم ترین نقض قانون اساسی همین مورد بود"
ابوالحسن بنی صدر
- مداری که شما توصیف کردید بسته ماند و بعضی از گروه های سیاسی از جمله مجاهدین مبارزه مسلحانه را ادامه دادند. تلقی شما از پیامدهای آن دوره و این روش چیست؟ فکر می کنید چه تأثیری بر وضعیت سیاسی و حکومت در ایران گذاشت؟
کسانی هستند که قدرت و زور را هدف و روش نمی کنند. آنها آزمایش و ابتلا را روش می کنند. کاری که ما با آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی و گرایش های استبدادطلب آن طرف کردیم و بعد هم با گروه آقای رجوی و دیگران، این طرف. به نظر من در این آزمایش جامعه ایرانی به یک امر مهم پی برد؛ این که چه سختی بر ما گذشت به جای خود، اما یک نتیجه بسیار روشن داشت و دارد و آن این است که در هر جامعه ای که یک گروه های سیاسی خشونت را روش می کنند، آن جامعه در واقع به آنها اجازه داده است که قدرت را بر او حاکم کنند.
اگر طرفی که روش خشونت آمیز در پیش می گیرد توانایی غلبه بر رژیم استبدادی حاکم را نداشته باشد، وسیله کار او می شود. همانطور که آقای رجوی و گروهش وسیله کار رژیم و توجیه خشونت بی حد و مرز آن شدند. در واقع یکی از توجیه کنندگان، آقای رجوی و گروه او هستند، هم به لحاظ غلط بودن روشی که در پیش گرفتند و هم به لحاظ نقض استقلال ایران و در آمدن به خدمت صدام و هم به لحاظ تجاوز به آزادی و حقوق انسان و ترور اخلاقی. از دید من ترور اخلاقی که این گروه می کرد و می کند، از آن تروری که موضوعش جان اشخاص است بسیار مهم تر است. قبل از آنکه تکلیف رژیم حاکم معلوم شود، تکلیف این آقایان معلوم شد. یعنی الآن جامعه ایرانی با این خطر روبرو نیست. چون آن مدار باز شده است و دیگر نیست. [این خطر وجود ندارد که] اگر رژیم آقای خمینی رفت، یکی بدتر از او و با همان روش جانشین آن بشود. چون او قبلا دستش رو شد و در آزمایش معلوم شد که نه استقلال برایش اهمیت دارد، نه آزادی، نه حقوق انسان و نه حقوق ملی. فقط قدرت برایش اهمیت دارد و برای به دست آوردن قدرت هم هر کاری حاضر است بکند.
چون یک چنین آزمایشی انجام گرفت، ما به آن کشور خدمت کردیم. خدمت بسیار مهمی هم کردیم و این مدار را برای همیشه باز کردیم. الآن در صحنه سیاسی ایران، تقابل میان کسانی است که از حاکمیت مردم یا ولایت جمهور مردم طرفداری می کنند با رژیم. گروه هایی که دنبال قدرت بودند و هستند ضعیف و ناتوان شدند و معلوم است که سرنوشت ایران دموکراسی است.
- به وضعیت امروز ایران اشاره کردید. این روزها ماجرای مطرح شدن عدم کفایت سیاسی شما در مجلس سی سال پیش علاوه بر اینکه سی امین سالگردش است به یک دلیل دیگری هم زیاد مورد اشاره قرار می گیرد و آن تشبیهی است که با وضعیت فعلی آقای احمدی نژاد می شود، فارغ از اینکه بخواهیم اشخاص را با هم مقایسه کنیم، احتمالا نه شما و نه آقای احمدی نژاد از اینکه با دیگری مقایسه بشوید خوشحال نخواهید شد. ولی از نظر ساخت سیاسی و از نظر اینکه تلقی این است که علت بسیج حکومت علیه آقای احمدی نژاد این است که او به اندازه کافی از رهبری حرف شنوی ندارد، شما این مقایسه را چطور ارزیابی می کنید؟ چه شباهت هایی می بینید بین وضعیت امروز ایران و وضعیت سی سال پیش؟
دوم اینکه این "بی کفایتی" رئیس جمهور چی بود؟ در چه کاری بی کفایتی نشان داده است؟ بنا بر آنچه آقای خامنه ای، همین بزرگوار در آن مجلس گفت و دیگران هم به آن تأسی کردند، مخالفت من بوده است با ولایت فقیه. مخالفت با ولایت فقیه دو وجه دارد، یکی وجه نظری است، یکی وجه عملی است. از لحاظ عملی فقیه در قانون اساسی ولایتی نداشت، نصب چند مقام بود که انجام داده بود. در امور دیگر هم نباید دخالت می کرد، که می کرد! مخالفت من با مداخلاتی بود که آقای خمینی بر خلاف قانون اساسی می کرد. مثلا در انتخابات مجلس، من ۱۰ هیأت، هر کدام به ریاست یک قاضی دیوان کشور را ناظر تعیین کردم برای انتخابات ایران. اینها گزارش دادند که اغلب این انتخابات تقلبی بوده است. خب این آقا گفت که نخیر! با همین انتخابات مجلس را افتتاح کنید. گفتم آقا این انتخابات تقلبی است، صحیح نیست که اولین مجلس ایران [بعد از انقلاب] مجلسی باشد که بیشتر نمایندگانش تقلبی اند. تازه در سراسر کشور مردم به قدری ناراضی بودند که بیشتر از ۶ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر در انتخابات مجلس شرکت نکردند. گفت مردم رأی ندارند، ما محض خاطر دنیا می گوییم انتخابات، وگرنه من تصویب کنم کافی است.
موارد دیگر هم که شما سراغ کنید، از مداخله ایشان در نصب نخست وزیر که برخلاف قانون اساسی بود تا [برخورد با] سازمان های سیاسی که باز بر خلاف قانون اساسی بود. مخالفت من با ولایت فقیه یعنی مخالفت با این کارهای آقای خمینی، که بلی! این بود.
اما حالا این وضعیت نیست. مسئله بسیار تازگی دارد و اهمیت خاص خودش را دارد. دعوای آقای احمدی نژاد و آقای خامنه ای، اعلان ورشکست ولایت فقیه است. به نظر من کودتای خرداد ۱۳۶۰ آغاز استبداد فقیه بود، و دعوای امروز در واقع شروع پایان آن است. به این دلیل که می گویند یک رأی بر آرای مردم غلبه کرد و آن هم رأی آقای رهبر بود که به آقای احمدی نژاد داده بود. آقای احمدی نژاد آدمی است که آقای خامنه ای برای خاطر او با همه در افتاد. در روز ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ به مردم ایران اعلان جنگ داد. همانجا گفت که افکارش با این آقا نزدیک تر است تا با دوست ۵۰ ساله اش، آقای هاشمی رفسنجانی. گفت و گفت و کرد و کرد تا او را رئیس جمهور کرد. در دور اول هم باز آقای خامنه ای آقای احمدی نژاد را به ایران تحمیل کرده بود. حالا با این دست نشانده خود که گویا افکارشان هم به هم نزدیک است سازگاری نمی کند. در طول این سی سال یک طرف ولی فقیه است، یک طرف رئیس جمهورهایی است که از یک قماش نیستند.
سی سال پیش تقابل میان حاکمیت مردم بوده و ولایت فقیه، حالا این تقابل یک بن بستی را بیان می کند. آن بن بست این است: این آقای رئیس جمهور از حاکمیت مردم نمایندگی نمی کند، ولی محل عمل او به عنوان رئیس جمهور، محل عمل حاکمیت مردم است. او انتخاب این مردم نیست، اما در جایی قرار گرفته است که باید به این مردم پاسخگو باشد و امور مردم را تصدی بکند. حالا با ولایت فقیه مقابل شده است.
"من مخالف ولایت فقیه بودم؟ سلمنا! خود آقای خامنه ای چی بود؟ آقای هاشمی رفسنجانی چی بود؟ آقای خاتمی چی بود؟ حالا آقای احمدی نژاد چیست؟"
ابوالحسن بنی صدر
نمی شود که یک طرف ولایت مطلقه باشد به معنای قدرت مطلق، یک طرف دیگر بخواهد از جامعه نمایندگی کند –چه به حق چه به ناحق- و این تقابل تا امروز تقابل پیدا کرده باشد. معنایش این است که طرفی که طرف اصلی دعواست و بطور مداوم هم طرف دعواست، عیب آنجاست. گیر قضیه آنجاست. حتی به دست نشانده خود هم رحم نمی کند؛ او هم مجاز نیست که وزیر خود را انتخاب بکند. پس این کشور تا وقتی که ولایت مطلقه هست، اداره بشو نیست. معنای دعوا این است.
پیش بینی شما از آینده این دعوا چیست؟
بر اساس اطلاعاتی که از داخل به من رسیده و دیدم که بعضی از اعضای همین مجلس کنونی هم همین مطلب را گفته اند، آقای خامنه ای می خواهد که آقای احمدی نژاد تا آخر دوره به کارش ادامه بدهد، به شرط اینکه در خط عمل کند. اگر این کار را کرد، یعنی سرش را پائین انداخت و هرگز بالا نگرفت تا روز آخر دوره اش، خب می ماند. اگر نه، نه! چون اطلاعات دیگری می گوید که در مجلس مقدمات استیضاح فراهم شده است و آن را به صورت شمشیر داموکلس بر سر این آقا نگاه داشته اند که اگر خواست از خط خارج بشود، آن را طرح کنند. دیگر بستگی به نحوه عمل آقای احمدی نژاد دارد. امام جمعه کاشان هم گفت که آقای خامنه ای گفته است که پرهای آقای احمدی نژاد را قیچی کنند، خودش بماند تا آخر دوره. در عمل هم همین کار را دارند می کنند. اخیرا هم گفتند که چهار نفر دیگر را هم از دفتر ایشان گرفته اند. به این ترتیب آقای احمدی نژاد یا باید به عنوان ریاست جمهوری بی اختیار بسنده کند، یا در معرض استیضاح و عدم کفایت قرار می گیرد.
شما ربطی بین وضعیت اقتصادی ایران و اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها با این اختلافات می بینید؟
قطعا! قطعا! برای اینکه در ایران ۸۰ درصد اقتصاد، بلکه بیشتر دست دولت است و تازه سپاه هم آمده قوز بالا قوز شده و قسمت های مهمی از این اقتصاد را تصرف کرده است. اقتصاد جورش با اقتصاد تولیدمحور جور نیست، چون اگر اقتصاد تولیدمحور باشد، یعنی مردم تولید بکنند و بودجه از تولید داخلی تدارک بشود، اختیار دولت به دست ملت می افتد. در حال حاضر وارونه است. در حکومت آقای احمدی نژاد این اقتصاد مصرف محور خیلی سرعت گرفته است. یک مزاحمت جدی با تولید داخلی و اقتصاد تولید محور به وجود آمده است. نتیجه این است که کشور از لحاظ امکانات کار و میزان واقعی درآمد فقیر شده است. حالا دستگاه آقای خامنه ای، می خواهد این را به گردن آقای احمدی نژاد و دولت او بیندازد، ولی در واقع آقای احمدی نژاد آلت فعلی بیش نبوده است در اجرای این اقتصاد. چندین بار هم اقتصاددانان ایران هشدار دادند اما آنها را تهدید کردند و ساکتشان کردند. مثلا یکی از آنها که تازگی حکم یک سال زندان هم گرفته است، آقای رئیس دانا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر