بنام پاک آفرنده جهان
در خانه یکی از تاجر ها که از سفر مکه بازگشته میهمانی بوده . شب گفتگوهائی میان چهار نفر رخداده که ما آنها را احمد علی جعفر باقر نامیده گفته های آنهارا دراین دفتر مینویسیم
شب پیش از شام روضه خوانی روضه خوانده درمیان سخنان خود میگوید : یک مذهب تازه پیدا شده :پاکینی !یکنفر پیدا شده اسمش کسروی است مذهبی آورده .......با این عنوان بسخنان پوچی میپردازد .پس از شام که دیگران میروند . این چهار نفر چون سه نفرشان اعضای تجارتخانه صاحب خانه هستند ویکنفرشان (که احمد باشد) قوم وخویش اوست میمانند که شب را درآنجا بخوابند . پیش از خوابیدن این گفتگو ها درمیان آنها بمیان میاید.
جعفر : این کسروی دیگر چه میگوید؟
باقر: دلم میخواهد یکروز بروم بخانه اش ببینم حرغش چیست .
علی راستی میخواهید بروید چه کار کنید؟ آیا معقولانه حرف بپرسید یا جر وبحث کنید؟
جعفر : با او که نباید معقولانه رد. مگر حرفهای او معقولانه است؟
احمد: شما اورا دیده اید؟
چعفر : ندیده ام.
احمد : کتابهایش را خوانده اید؟
جعفر : نخوانده ام
احمد : پس از کجا دانستید حرفهایش معقولانه نیست؟
باقر : مگر نشنیدید روضه خوان چه میگفت؟
احمد : حرهای روضه خوان چه سندیت دارد؟ آیا این عیب شما نیست که باحرف یک روضه خوان نا فهم و بیدانش تحریک شده اید و میخواهید بروید باکسیکه تا کنون ندیده وگفته هایش را نشنیده اید جر وبحث کنید؟
علی : حرفهای آقا احمد حسابیست. ما اگر خواستیم برویم باید برویم ومعقولانه سئوالهایی کنیم ومطلبی بفهمیم.
احمد : اگر مقصود شما از رفتن آنسیکه معقولانه سئوال کنید ومطلبی بفهمید من حاضرم در همینجا شما هرچه پرسیدید از طرف آقای کسروی جواب دهم.
علی : مگر شما از مطالب او اطلاع دارید؟
احمد : آری من کتابهای اورا خوانده ام ومطالب اورا میدانم وشما هرچه سئوال کنید حاضرم جواب دهم . ولی باشما یک شرط دارم
علی : چه شرطی ؟
احمد : وقتی یک فرنگی بایران آمده بود میگفت : ایرانیها بدبختند . خدا نعمتهایی باینها داده که نمیتوانند استفاده کنند.اینقدر معدنها زیر خاک میخوابد نمیتوانند آنها را استخراج کنند . اینقدر زمینهای حاصلخیز دارند بیکار افتاده نمیخواهند در آنها زراعت کنند . میگفت من درخوزستان بودم چند رود بزرگ بدریا میریزد وآبش هدر میرود وزمینهای طلا خیز خوزستان خشک وخال افتاده که انگار بیابان عربستان است.اینها حرفهای آن فرنگی بود . من نمیگویم : بدبختی ایرانیها بیشتر از اینهاست . خیلی نعمتهایی خدا باینها داده که قدرش را نمیدانند واستفاده نمیکنند . یکی از نعمتها ی بزرگ خدا فکر واندیشه است. آدم باید هر مطلبی را که میشنود نا نفهمیده و نا اندیشیده جواب میدهند وجر وبحث میکنند . اینست میبینی در فلان مجلس دوساعت سه ساعت نشسته اند وگفتگو کرده اند ونتیجه اش شده که هر یکی از دیگری رنجیدگی پیدا کرده . اینست من با شما شرط میکنم هر مطلبی که میشنوید کمی بیاندیشید و بفهمید وبعد جواب بدهید . نافهمیده ونا اندیشیده جواب ندهید
علی ( بالبخند) : شرط شما را پذیرفتم احمد آقا.
احمد : پس سئوال کنید تا جواب دهم.
علی : خوب این آقای کسروی چه میگوید؟ سخنش چیست؟
احمد : آقای کسروی سخنش بسیار است . کتابهای بسیار نوشته . او میخواهد مردم را اصلاح کند. میگوید باید انسان راستگو ودرست کردار باشد ونیکو کار . دروغ نگوید . دغلکارنباشد .کلاه مردم را بر ندارد.تا میتواند بدیگران نیکی کند.
جعفر ( با ریشخند ): عجب چیزهای تازه ای آورده. مگر اینها را اسلام نگفته؟
علی : راست میگوید جعفر اینها را اسلام هم گفته
احمد : اینها را اسلام هم گفته است . لیکن مسلمانها بهیچ یک از آنها عمل نمیکنند امروز مسلمانها بخصوص شیعه ها آلوده ترین مردمانند. از صبح تا شام دروع میگویند . قسم های دروغ میخورند . کلاه همدیگر را برمیدارند . آشکار رشوه میدهند ومیگیرند . انبارداری میکنند کالای تقلبی میفروشند . شما خودتان دربازار هستید بهتر میدانید که چه خبره؟
جعفر : اینها چه ربطی بدین داره ؟
باقر : اینها معنیش آنستکه که مردم بدند. آن آقای کسروی شما مردم را اصلاح کند چکار با مذهب و دین دارد؟
علی : منهم همین را میگویم مردم اگر بدند گناه دین چیست؟
احمد : شما باز فکر نکرده جواب دادید . اگر فکر کرده بودید این حرفها را نمیزدید . مردم همیشه بدند ودین باید جلو بدیها را بگیرد . هزار وسیصد وهفتاد و چند سال پیش که پیغمبر اسلام در مکه قیام کرد. مردم عربستان بی اندازه بد بودند دینشان بت پرستی بود که مجسمه هایی از چوب متراشیدند یا از فلز میساختند وبانها پرستش میکردند . دخترهایشان را زنده زنده بزیر خاک میکردند درمیان قبیله ها عداوت بود وهر قبیله ای میرفت قبیله های دیگر را غارت میکرد..........
پیغمبر چون قیام کرد واسلام را آورد همان مردم از بدیها باز گشتند ونیک وپاک شدند . این اثر اسلام درآنها بود.ولی حالا مسلمانها با آنکه از بچگی با اسلام بزرگ میشوند وهمیشه قرآن میخوانند واسلام را یاد میگیرند اسلام کمترین تاثیری درآنها ندارد وچنانکه گفتم مردمان بسیار آلوده ای هستند آیا این علتش چیست؟
علی : ما علتش را نمیدانیم چیست.
احمد : اگر شما علت آنرا نمیدانید ما میدانیم . یک قسمت عمده از حرفهای آقای کسروی درهمین زمینه است . اکنون گوش بدهید برایتان خواهم گفت.
علی : گوش میدیم بفرمائید
احمد : آقای کسروی میگوید : باعث از اثر افتادن اسلام این مذهبی ها هستند . این مذهبی ها با اسلام مخالفند وآنرا از اثر انداخته اند . مثلا مذهب شیعه از هر بابت با اسلام مخالفست.
بنای اسلام برآن بود که مردم پاکدامن ونیکو کار باشند واز کارهای بد پرهیز کنند جز خدا بکسی پرستش نکنند لیکن مذهب شیعه بنا یش بر اینست که مردم (چهارده معصوم) را عزیز کرده های خدا شناخته اختیار جهان را در دست آنها دانند . بانها توسل کنند . بزیارت قبرشان روند . پس از هزار وسیصد یال بمصیبت آنها گریه کنند . بدشمنانشان لعنت فرستند . دراین مذهب نیکوکاری اهمیت ندارد . اگر مردم گناه کردند کرده اند چهاده معصوم شفاعتشان را خواهند کرد. میگوید : هرکس محبت امیر المومنین در دلش باید آتش جهنم برو حرامست . هرکس بامام حسین گریه کند همه گناهانش بخشیده میشود.
اسلام گفته بود : روز قیامت از هیچکس شفاعت پذیرفته نخواهد شد ولی دراین مذهب شفاعت روز قیامت داستان بسیار طولانیست. امامها بیکایک شیعه شفاعت خواهند کرد وخدا از گناههای آنها خواهد گذشت ................ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر