بدون دخل تصرف در ایمیل
یاران،
با درود.
این
است روزگار
ما!!! - هاشم
سربازان
راستين سنگر
جهل و جنايت
امير سپهر
امير سپهر
پس
از آنکه سران
پيمان
آتلانتيک
شمالی «ناتو» اظهار
داشتند که
بزودی به
عمليات هوايی
خود در ليبی
پايان داده و
نيرو های خود
را از آن کشور
خارج خواهند
کرد، در روز
بيست و ششم
اکتبر، آقای
مصطفی
عبدالجلیل،
از «نمایندگان
حاضر» در قطر
«کشورهای عضو
ناتو»، خواست
که دستکم تا
پایان امسال
هم همچنان در
ليبی مانده و
به عملیات خود
در آن کشور
ادامه دهند،
هم برای پيش
گيری از بردن
سلاح از ليبی
به کشورهای ديگر
و هم برای
تآمين امنیت
مردم آن کشور
در برابر
کشتار و
ويرانگری های
احتمالی باقی
مانده
مزدوران معمر
القذافی.
و اين در حالی است که هم خامنه ای و احمدی نژاد و جنتی و حسين الله کرم و احمد وحيدی و ديگر روضه خوان ها و سرداران دزد و متجاوز رژيم روضه خوان ها با فحاشی و متهم کردن ناتو به «تجاوز به ليبی»؟! خواهان بيرون رفتن نيرو های ناتو از آن کشور هستند، هم بشار اسد و کيم ايل سونگ و حسن نصرالله و هوگو چاوز و ولاديمير پوتين همگی «منفور مردم ليبی» و هم اکبر گنجی و حميد دباشی و رجبعلی مزروعی و ديگر اصلاح طلبان و هم چنين چپ های سنتی ايرانی.
آنهم در حاليکه آقای مصطفی عبدالجلیل، هم خود يک ليبیايی بسيار ميهن پرست است که در درون آن کشور هم زندگی ميکند، هم رییس «شورای انتقالی» آن کشور که از سوی تمامی کشور های جهان برسميت شناخته شده و حمايت ميشود، بويژه از سوی اتحاديهء عرب و هم فردی که به جز آن «شورای انتقالی» مورد تائيد اکثريت مطلق مردم ليبی که او را به رياست بر خود برگزيده، شخصآ نيز اکنون برجسته ترين و محبوب ترين سياستمدار و رهبر سياسی ليبی است.
ترديد هم نداشته باشيد به محض اينکه يک «دولت غربی» بخواهد به داد مردم سوريه رسيده و حتا يک تفنگ ساچمه ای هم بسوی يکی از اوباش رژيم سوريه نشانه گيری کند که در شقاوت و جنايت حتی بسی بی رحم تر از رژيم صدام و قذافی و خمينی ـ خامنه ای بوده و تا کنون در زمان پدر و پسر هم بيش از پانزده هزار تن سوری را قتل عام کرده و به زنان و مردان و حتا کودکان هم تجاوز جنسی کرده و ميکنند، باز هم فورآ تمامی اين عناصر فرياد «واتجاوز» شان حتا گوش فلک را هم کر خواهد کرد، ولو که تمامی خود مردم هستی از کف داده و در سوگ نشستهء سوريه هم کشور های غربی را به ياری بخوانند.
همچنان که تا کنون هر زمان که کوچکترين سخنی از «کمک دولت های غربی» به مردم اسير و نابود شده ايران بميان آمده، فورآ روسيه و چين و چاوز و کيم ايل سونگ و بشار اسد و حسن نصرالله و سران حماس و جهاد اسلامی و طالبان ملا عمر و مقتدا صدر و لشکر بدر و کمونيست های سنتی و اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها، همگی در پشت يک سنگر جمع شده و شروع به فحاشی به غربی ها کرده و آنان را استعمار گر، نفت دزد، ضد حقوق بشر، شکنجه گر، دو وجدانه، غارتگر... خوانده اند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و اين در حالی است که هم خامنه ای و احمدی نژاد و جنتی و حسين الله کرم و احمد وحيدی و ديگر روضه خوان ها و سرداران دزد و متجاوز رژيم روضه خوان ها با فحاشی و متهم کردن ناتو به «تجاوز به ليبی»؟! خواهان بيرون رفتن نيرو های ناتو از آن کشور هستند، هم بشار اسد و کيم ايل سونگ و حسن نصرالله و هوگو چاوز و ولاديمير پوتين همگی «منفور مردم ليبی» و هم اکبر گنجی و حميد دباشی و رجبعلی مزروعی و ديگر اصلاح طلبان و هم چنين چپ های سنتی ايرانی.
آنهم در حاليکه آقای مصطفی عبدالجلیل، هم خود يک ليبیايی بسيار ميهن پرست است که در درون آن کشور هم زندگی ميکند، هم رییس «شورای انتقالی» آن کشور که از سوی تمامی کشور های جهان برسميت شناخته شده و حمايت ميشود، بويژه از سوی اتحاديهء عرب و هم فردی که به جز آن «شورای انتقالی» مورد تائيد اکثريت مطلق مردم ليبی که او را به رياست بر خود برگزيده، شخصآ نيز اکنون برجسته ترين و محبوب ترين سياستمدار و رهبر سياسی ليبی است.
ترديد هم نداشته باشيد به محض اينکه يک «دولت غربی» بخواهد به داد مردم سوريه رسيده و حتا يک تفنگ ساچمه ای هم بسوی يکی از اوباش رژيم سوريه نشانه گيری کند که در شقاوت و جنايت حتی بسی بی رحم تر از رژيم صدام و قذافی و خمينی ـ خامنه ای بوده و تا کنون در زمان پدر و پسر هم بيش از پانزده هزار تن سوری را قتل عام کرده و به زنان و مردان و حتا کودکان هم تجاوز جنسی کرده و ميکنند، باز هم فورآ تمامی اين عناصر فرياد «واتجاوز» شان حتا گوش فلک را هم کر خواهد کرد، ولو که تمامی خود مردم هستی از کف داده و در سوگ نشستهء سوريه هم کشور های غربی را به ياری بخوانند.
همچنان که تا کنون هر زمان که کوچکترين سخنی از «کمک دولت های غربی» به مردم اسير و نابود شده ايران بميان آمده، فورآ روسيه و چين و چاوز و کيم ايل سونگ و بشار اسد و حسن نصرالله و سران حماس و جهاد اسلامی و طالبان ملا عمر و مقتدا صدر و لشکر بدر و کمونيست های سنتی و اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها، همگی در پشت يک سنگر جمع شده و شروع به فحاشی به غربی ها کرده و آنان را استعمار گر، نفت دزد، ضد حقوق بشر، شکنجه گر، دو وجدانه، غارتگر... خوانده اند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لاابالی
ها، مزدوران و
طفيلی هايی
بنام «صلح طلبان«
امير سپهر
هر «رژيم فاسد و ضدبشری» و هر «باند ترويستی» در هر جای اين گيتی، هر بلايی که می خواهد بر سر مردم بياورد، انسان های اسير و بی دفاع را تکه تکه کند، خانه هايشان را بر سرشان ويران سازد، به زنان و کودکان و حتا به مردان تجاوز کند...، ليکن همين که ادعا داشته باشد که «دشمن آمريکا» است، هيچ صدايی از اين گروهی که خود را «صلح طلبان»!؟ می خوانند، در نخواهد آمد.
امير سپهر
هر «رژيم فاسد و ضدبشری» و هر «باند ترويستی» در هر جای اين گيتی، هر بلايی که می خواهد بر سر مردم بياورد، انسان های اسير و بی دفاع را تکه تکه کند، خانه هايشان را بر سرشان ويران سازد، به زنان و کودکان و حتا به مردان تجاوز کند...، ليکن همين که ادعا داشته باشد که «دشمن آمريکا» است، هيچ صدايی از اين گروهی که خود را «صلح طلبان»!؟ می خوانند، در نخواهد آمد.
همچنان
که صدام حتا
با بمب های
شيميايی «نسل
کشی» کرد و
عمرالبشير
همچنان،
قذافی چهل و
دو سال تمام
دار و ندار
مردم ليبی را
چاپيد و آنان را
کشت، اسلاميون
در الجزاير
حتا شکم زنهای
حامله را هم
دريده و به
جنين ها هم
تجاوز کردند،
القاعده با اينهمه
سربريدن در
برابر دوربين
ها و بمب گذاری
دنيا را به
دوزخ تبديل
کرد، طالبان
افغان و
طالبان ايران
اينهمه جنايت
ضدبشری کرده و
می کنند و
اکنون هم که
بيش از شش ماه
است که بشار
اسد شب و روز
آدم کشته و
سرپناه مردم فقيررا
برسرشان
ويران ميسازد
و،و،و اما می
بينيد که هيچ
خبری از اين
صلح طلبان
نيست.
ليکن
هم اينکه فردا
يک بمب آمريکا
يا ناتو در برابر
خانهء خامنه
ای يا بشار
اسد منفجر
شود، آنگاه
خواهيد ديد که
اين کمونيست
های رفيق ملاعمر
و طالبان و تروريست
های اسلامی و
همچنين
بيکاره ها و
طفيلی ها و انگلهای
اجتماعات
غربی، چند صد
تظاهرات پرسروصدا
در جهان براه
خواهند
انداخت که
هزينه آن تظاهرات
«صلح طلبانه!»
را هم البته
چون هميشه،
جمهوری روضه
خوان ها خواهد
پرداخت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ايران،
زباله دانی
جوايز قلابی
»سوگ» و «زندگی سگی» ايرانی هم جايزه گرفتند!
امير سپهر
در پانزده سال گذشته، سال، ماه و گاهی هم حتا هفته ای نبوده که در آن، چند ايرانی، جوايزی را از شهرداری شهری، جشنواره ای، نمايشگاهی، سازمان و يا بنيادی دريافت نکرده باشند. بگونه ای که حتی با يک حساب سرانگشتی هم می توان گفت که وزن جوايزی که ايرانيان در اين يک و نيم دهه دريافت کرده اند، براستی می بايد حال حتا سنگين تر از بار پنج ـ شش الاغ هم شده باشد.
آخرين جوايز از اين دست هم که به دو ايرانی تعلق گرفته، يکی از سوی جشنواره فیلم «بوسان» کره جنوبی به آقای «مرتضی فرشباف» بخاطر ساخت فيلمی با نام «سوگ» و آن دگری هم به دوشيزه «حنا مخملباف» برای ساخت فيلمی با نام «زندگی سگی» از سوی جشنواره فیلم بیروت.
بی اينکه مرادم توهين به کسی باشد، اما بی پرده بايد بنويسم که وارون پندار اکثريت مردم ما، تعلق اين جوايز به ايرانيان، نه تنهای جای هيچ افتخاری ندارد، بلکه چو نيگ بنگری، خواهی ديد که بيشترين آنها هم اصلآ برای ما مايهء ننگ و سرافکندگی ملی هم هست. زيرا جدای از اينکه اصولآ بيشتر اين جوايز اصلآ کوچکترين ارزش فرهنگی و معنوی ندارند، همگی هم به آن گروه از ايرانيان داده می شوند که توانسته باشند اين «بی آبرويی و سيه روزی و درمانده گی تاريخی» مردم خويش را بهتر و روشن تر به تصوير کشيده باشند. همچنان که حتا جايزهء نوبل خانم شيرين عبادی برای ما مايهء ننگ بوده و هست.
بدين خاطر که اولن آن نوبل، کاملآ حالت «سمبليک» داشت نه حقيقی، زيرا فردی که به اقرار خود، حتا برای انجام کوچک ترين کار های خويش نيز به استفتاء از ملا و استخاره متوسل می گردد، اصلآ حتا در کاليبر دريافت خودنويسی بيست و پنج قرانی هم از شهرداری ابرقو نيست، چه رسد به نوبل، دوم اينکه سرکار خانم عبادی آن جايزه را نه دستمايه ای برای مبارزه با رژيم ضدايرانی روضه خوان ها، بلکه شهرت طلبی و سودجويی شخصی قرار داد و سرانجام هم اينکه آن جايزه نه بخاطر پيشرفت حقوق بشر و حفظ کرامت انسان در ايران، بلکه برای عدم رعايت حتا اين ابتدايی ترين ارزش های جهانشمول هم در ميهن ما بود.
بايد خوب توجه داشت که «ارزش معنوی» هر جايزه ای، نه بخاطر نَفس جايزه، بلکه تنها و تنها در «دليل تعلق» آن است. برای مثال، ارزش و افتخار، آن يکصد و هشتاد و اندی جوايز نوبلی دارند که تاکنون به يهوديان تعلق گرفته است. يعنی به مردمی که شمار آنان هم در تمامی گيتی، بيش از دوازده ـ سيزده ميليون تن نيست. تمامی نوبل ها هم برای اکتشافات و اختراعات علمی، بويژه در زمينهءعلوم تجربی که پايهء پيشرفت های علم پزشکی و تکنولوژيکی بشريت هم بوده و هست بدانان تعلق گرفته.
گذشته از همهء اينها که برشمردم، ممکن است که هم ميهنان گرفتار ما در داخل که به اوضاع غرب آشنايی ندارند، مثلآ «دريافت خودنويس طلايی» فلان باجی چاقچوربند و يا بيسار شبه ملای اصلاح طلب از شهرداری بن و فرماندار مالمو و بنيادی در منچستر و سازمانی در درسدن و کارلزروهه را امری بسيار باارزش و جهانی پندارند، ليکن افرادی چون من که از نکبت رژيم روضه خوان ها، نيمی از عمر خود را در اينسوی گذرانده اند، بخوبی ميدانند که اين جوايز آنچنان بی ارزش هستند که هرروزه دهها فقره از آنها به بچه مدرسه ای های اروپايی هم داده میشوند. برای تشويق و دلخوشکنک که آن کودکان تکاليف خود را بهتر انجام دهند.
با آنچه آوردم، مبادا که اين «چند بار الاغ جايزهء باسمه ای» هم «خودفريبی» دگری افزوده بر آن بی شمار «خودفريبی های تاريخی» ما گشته و ما را از اين هم بيشتر از «حقيقت خودمان» دور سازد. بويژه برای خود دريافت کنندگان اين بی ارزش ترين جوايز. همين. امير سپهر
»سوگ» و «زندگی سگی» ايرانی هم جايزه گرفتند!
امير سپهر
در پانزده سال گذشته، سال، ماه و گاهی هم حتا هفته ای نبوده که در آن، چند ايرانی، جوايزی را از شهرداری شهری، جشنواره ای، نمايشگاهی، سازمان و يا بنيادی دريافت نکرده باشند. بگونه ای که حتی با يک حساب سرانگشتی هم می توان گفت که وزن جوايزی که ايرانيان در اين يک و نيم دهه دريافت کرده اند، براستی می بايد حال حتا سنگين تر از بار پنج ـ شش الاغ هم شده باشد.
آخرين جوايز از اين دست هم که به دو ايرانی تعلق گرفته، يکی از سوی جشنواره فیلم «بوسان» کره جنوبی به آقای «مرتضی فرشباف» بخاطر ساخت فيلمی با نام «سوگ» و آن دگری هم به دوشيزه «حنا مخملباف» برای ساخت فيلمی با نام «زندگی سگی» از سوی جشنواره فیلم بیروت.
بی اينکه مرادم توهين به کسی باشد، اما بی پرده بايد بنويسم که وارون پندار اکثريت مردم ما، تعلق اين جوايز به ايرانيان، نه تنهای جای هيچ افتخاری ندارد، بلکه چو نيگ بنگری، خواهی ديد که بيشترين آنها هم اصلآ برای ما مايهء ننگ و سرافکندگی ملی هم هست. زيرا جدای از اينکه اصولآ بيشتر اين جوايز اصلآ کوچکترين ارزش فرهنگی و معنوی ندارند، همگی هم به آن گروه از ايرانيان داده می شوند که توانسته باشند اين «بی آبرويی و سيه روزی و درمانده گی تاريخی» مردم خويش را بهتر و روشن تر به تصوير کشيده باشند. همچنان که حتا جايزهء نوبل خانم شيرين عبادی برای ما مايهء ننگ بوده و هست.
بدين خاطر که اولن آن نوبل، کاملآ حالت «سمبليک» داشت نه حقيقی، زيرا فردی که به اقرار خود، حتا برای انجام کوچک ترين کار های خويش نيز به استفتاء از ملا و استخاره متوسل می گردد، اصلآ حتا در کاليبر دريافت خودنويسی بيست و پنج قرانی هم از شهرداری ابرقو نيست، چه رسد به نوبل، دوم اينکه سرکار خانم عبادی آن جايزه را نه دستمايه ای برای مبارزه با رژيم ضدايرانی روضه خوان ها، بلکه شهرت طلبی و سودجويی شخصی قرار داد و سرانجام هم اينکه آن جايزه نه بخاطر پيشرفت حقوق بشر و حفظ کرامت انسان در ايران، بلکه برای عدم رعايت حتا اين ابتدايی ترين ارزش های جهانشمول هم در ميهن ما بود.
بايد خوب توجه داشت که «ارزش معنوی» هر جايزه ای، نه بخاطر نَفس جايزه، بلکه تنها و تنها در «دليل تعلق» آن است. برای مثال، ارزش و افتخار، آن يکصد و هشتاد و اندی جوايز نوبلی دارند که تاکنون به يهوديان تعلق گرفته است. يعنی به مردمی که شمار آنان هم در تمامی گيتی، بيش از دوازده ـ سيزده ميليون تن نيست. تمامی نوبل ها هم برای اکتشافات و اختراعات علمی، بويژه در زمينهءعلوم تجربی که پايهء پيشرفت های علم پزشکی و تکنولوژيکی بشريت هم بوده و هست بدانان تعلق گرفته.
گذشته از همهء اينها که برشمردم، ممکن است که هم ميهنان گرفتار ما در داخل که به اوضاع غرب آشنايی ندارند، مثلآ «دريافت خودنويس طلايی» فلان باجی چاقچوربند و يا بيسار شبه ملای اصلاح طلب از شهرداری بن و فرماندار مالمو و بنيادی در منچستر و سازمانی در درسدن و کارلزروهه را امری بسيار باارزش و جهانی پندارند، ليکن افرادی چون من که از نکبت رژيم روضه خوان ها، نيمی از عمر خود را در اينسوی گذرانده اند، بخوبی ميدانند که اين جوايز آنچنان بی ارزش هستند که هرروزه دهها فقره از آنها به بچه مدرسه ای های اروپايی هم داده میشوند. برای تشويق و دلخوشکنک که آن کودکان تکاليف خود را بهتر انجام دهند.
با آنچه آوردم، مبادا که اين «چند بار الاغ جايزهء باسمه ای» هم «خودفريبی» دگری افزوده بر آن بی شمار «خودفريبی های تاريخی» ما گشته و ما را از اين هم بيشتر از «حقيقت خودمان» دور سازد. بويژه برای خود دريافت کنندگان اين بی ارزش ترين جوايز. همين. امير سپهر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر