صفحات

۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه

شعری منتصب به هادی خرسندی


اماما ! من بر آن سيماي همچون عَنترت ريدم
بر آن ريش و سبيل و صورت بد منظرت ريدم
گرچه دورم با تاسف از حضور انورت ليکن،
من مخلص غياباً بر حضور عَن وَرت ريدم
امامي، رهبري، اما بقدر خر نميفهمي
به ريشت ، بر آن فهمِ هم از خر كمترت ريدم
به توضيح المسائل ، آن اراجيفي كه بنوشتي
به تاليفات بي ارج و بهاي ديگرت ريدم
به تسبيح و عَبا و جامه ي تقوي كه پوشيدي
بر آن عمامه ي پيچيده بر دور سرت ريدم
شنيدم گفته اي مسجد بُوَد از بهر ما سنگر
به سرتاپاي آن مسجد كه باشد سنگرت ريدم
ز حزب اللّهيان تشكيل نيرو دادي و لشكر
به نيرويت، به حزبت، بر تمام لشكرت ! ريدم
نه تنها بر خودت بل بر طرفــدارانت اي خائن
که بر فرق پسر، دختر، برادر، خواهرت ريدم
نداري چون پدر، من از پدر چيزي نمي گويم
ولي اي بي حيا رهبر به روح  مادرت ريدم
عيال مهربانت وقت ريدن شد فراموشم
كنون (با عذرخواهي) بر دهان همسرت ريدم
تو ريدي بر تمــام مملکت منهم پي جبران
ز انگشتان پا بگرفته تا فرق سرت  ريدم
تو آن جغدي که بال و پر ترا بخشيد آن کوسه
روا باشــد اگـر گـويـم که بر بال و پرت ريدم
بُوَد گوش تو كر، فرياد ملت بي اثر، اي خر
کنون من اي خر مُظطَر، بر آن گوش كرت ريدم
اگر اسلام اهريمن برايت بوده است آيين
بر الله ت، به قرآنت، بر آن دين سراسر نکبتت ريدم
اگراينست ترا دين وَ گر اينست پِيغمبَر،
به آئينت، به دينت، بر سر پيغمبرت ريدم

هیچ نظری موجود نیست: