در پوچی سخنان باب ودرغلط آمیز بودن آنها همین بس که بها الله که غلط بافی وپوچگوئیش را نشان خواهیم داد.
ما دراینجا نتها برای نمونه بخشهائی ازآن گفته ها را درپائین آورده داوری درباره آنها را بخود خوانندگان باز میگذاریم.
یکی از کتابهائی که باب درآغاز کار خود نوشته وآنرا همچون قرآن معجزه خود گردانیده تفسیر سوره کوثر است که بنام سید یحی دارائی نوشته.برخی ازجمله های آن کتاب اینهاست:
فانظر لطرف البده الی ما اردت ارشجناک................................
باری باب چندی درشیراز درخانه خود گوشه نشین میبود تا درفارس وبا افتاد ومردم بحال خود پرداختند واز آن سوی منوچهر خان معتمدالدوله والی اسپهان که از گروندگان یا از گرایدنگان باب میبود سوارگانی فرستادکه نهانی باب را ازخانه اش بیرون آوردند وبه اساسپهانش بردند. دراینجا باب آسوده میزیسته ومعتمدالدوله ازو نگهبانی میکردولی ششماه کم یا بیش گذشت معتمدالدوله درگذشت وجانشین او که برادرزاده اش بود باب را نگهداری ننمود ه چگونگی را به بتهران بمحمد شاه وحاج میرزا آقاسی نوشت. همچنان ملایان اسپهان بحاج میرزا آقاسی نامه ای نوشته وچون پاسخی که وی بنامه آنان در 11 محرم 1263 داده نسخه آن در دست است آنرا درپائین میاوریم.
خدمت علمای اعلام وفضلای ذوی العز واالاحترام مصدع میشود که در باب شخص شیرازی که خودرا باب ونایب امام زمان نامیده نوشته بودند که ضال مفصل است بر جسب مقتضیات دین ودولت لازم است مورد سیاست اعلیحضرت قدر قدرت قضا شوکت شاهنشاه اسلام پنام روح العالمین فدا شود تا آینده را عبرتی باشد. آن دیوانه جاهل جاعل دعوی نیابت کرده زیرا که از روی کمال نادانی وسخافت رای درمقابل با آنکه آیه شریفه فاتوا بسوره من مثلهدلالت دارد که مقابله یک سوره اقصر محال است .کتابی از مزخرفات جمع کرده قرآن نامیده وحال آنکه لئن اجمعت الانس والجن علی ان یاتو .................
چه رسد بقران آن نادان که بجای کهبعص مثلا کاف . جیم.دال. نوشته وبدین نمط مزخرفات واباطیل ترتیب داده .حقیقت احوال اورا من بهتر میدانم چون اکثر این طایفه شیخی را مداومت به چرس وبنگ است جمیع گفته ها و کرده های او ازروی نشئه حشیش است که آن بد کیش به این خیالات باطل افتاده ومن فکری برای سیاست او کرده ام اینست که اورا بماکو فرستم که درقله ماکو حبس موید باشد.اما کسانی که باو گرویده اند و متابعت کرده اند مقصرند . شما چند نفر از تابعین اورا پیدا کرده بمن نشان بدهید تا آنها مورد تنبیه وسیاست شوند.باقی ایام فضل وافاصت مستدام باد.
ازروی این دستور باب را به سوارانی سپردند که به تبریز برند وازآنجا بماکو بردند که چند ماه دربند میبود وسپس از آنجا به دزچهریق که نزدیک مرز ایران وعثمانی ودردست کردان شکاک میبود روانه گردانیدند.
چون دراین هنگام سه سال بیشتر از آغاز برخاستن باب گذشته وآوازه اوبهمه شهر ها افتاده بود و ازآنسوی ملاحسین بشرویه ای شهر بشهر گردیده مردم را میشورانیده وهمچنین قره العین وملا محمد علی قدوس ودیگران بمیان آمده بودند ورویهمرفته تکان بزرگی در مردم دیده میشد .حاج میرزا آقاسی چنین اندیشید که این شوروتکان درمردم بیش از همه نتیجه آنست که باب درزندانست ومردم سخنان اورا نشنیده از دور مهر میورزند.این اندیشه چندان دور نمیبود زیرا راستی را مردم از باب واز سخنانش آگاهی نمیداتند وآن شور وهیاهو بیش از همه بنام امام زمان وبه پیروی از ملایان شیخی میبود.
بهر حال میرزا آقاسی بتبریز دستور فرستاد که باب را بآنجا آورده ونشستی با بودن ملایان برپا گردانند واز او پرسشهایی کنند وسخنانش را دانند. درتبریز این دستور بکار بستند وباب را خواسته نشستی برای گفتگو درپیش ناصرالدین میرزای ولیعهد که جوانی شانزده ساله بود برپا گردانیدند.
مجتهد بزرگ تبریز دراین هنگام میرزا احمد میبود که سردسته متشرعان میشد(چنانکه نامش برده ایم) او به این نشست نیامد .از شیخان ملا محمد ممقانی آمد ملایان دیگر نامهاشان خواهد آمد.
این نشست درسال 1263 رخ داده یک نشست تاریخی بیمانندی بوده .کسیکه دعوی مهدیگری میداشته.علمای بزرک یک کیشی گرد آمده با بودن ولیعهد کشور با او گفتگو کرده اند آیا چه پرسیده اند واوچه پاسخی داده؟. چه دلیلها بمهدیگری خود نشان داده؟ووو
گفتگوی آن مجلس در ناسخ التواریخ ودیگر تاریخهای قاجاری نوشته اند. نیز میرزا محمد نتکابنی از ملایان آنزمان درقصص العلما آورده..نوشته ها یکسان است وهمه میرساند که باب بسیار بیمایه میبوده واینست هرچه پرسیده اند پاسخی نتوانسته ودرماندگی نشان داده . بابیان وبهائیان نیز ایرادی به اینها نگرفته نوشته هاشان دورغ نشماریده اند
گله ب ابیان وبهائیان بیجاست زیرا سید باب اگر راستگو بودی ونیروئی از سوی خدا داشتی توانستی از جلوی ملایان درآید وبگوید (( این پرسشها بیرون از زمینه است ومن برای چیستان گشائی برنخاستم )) چنان فرصت بیمانند که برایش پیش آمده بود. توانستی بسخن پردازد وبگوید من از سوی خدا برخاسه ام وجهان را بنیکی خواهم آورد سخنان من اینست ودلیلهایم آن میباشد توانستی با دلیلها زبان ملایان را ببندد وجا در دلها برای خود باز کند.
گزارش نشست را ولیعهد بپدرش محمد علی شاه نوشته نسخه آن بدست افتاده (( در کتابخانه مجلس است)) ومیرزا ابوالفضل گلپایگانی که بنامترین ملایان بهائی میبوده آنرا درکتاب ((کشف الغطائ)) که بادستور عبدالبها نوشته وبجاپ رسانیده آورده
هوالله تعالی شانه
قربان خاک پای مبارک شوم درباب ((باب)) که فرمان صادرشده بود که علمای طرفین حاضر کرده با او گفتگو نمایند .حسب الحکم همایون محصل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده .بکاظم خان سپرده ورقعه بجناب مجتهد نوشت که آمده وبه ادله وبراهین وقوانین دین مبین گفت وشنید کنند جناب مجتهد درجواب نوشتند که ازتقریران جمعی معتمدین وملاحظه تحریرات این شخص بیدین کفراو اظهر من الشمس وواضح منالامس استوبعداز شهادت شهود تکلیف داعی مجددا درگفت وشنید نیست لهذا چناب آخوند ملا محمد وملا مرتضی قلی را احضار نمود ودرمجلس از نوکران این غلام امیر اصلانخان ومیرزا یحی وکاضمخان نیز ایستادند .اول حاج ملا محمد پرسید که مسموع میشود که تومیگوئی من باب امام هستم وبابم وبعضی کلمات گفته که دلیل بر امام بودن بلکه پیغمبری تست گفت بلی حبیب من قبله .من باب امام هستم وآنچه گفته ام وشنیده اید راست است .اطاعت من بر شما لازم است بدلیل ادخلوالباب سجدا ولکن این کلمات را من نگفته ام آنکه گفته است گفته است .پرسیدند گوینده کیست ؟ جواب داد آنکه بکوه طئر تجلی کرد روا باشد انالحق ار درختی . چرا نبود روا از نیکبختی؟ منی درمیان نیست اینها را خدا گفته است بنده بمنزله پجره طور هستم. آن وقت درو خلق میشد.........................ادامه دارد
ما دراینجا نتها برای نمونه بخشهائی ازآن گفته ها را درپائین آورده داوری درباره آنها را بخود خوانندگان باز میگذاریم.
یکی از کتابهائی که باب درآغاز کار خود نوشته وآنرا همچون قرآن معجزه خود گردانیده تفسیر سوره کوثر است که بنام سید یحی دارائی نوشته.برخی ازجمله های آن کتاب اینهاست:
فانظر لطرف البده الی ما اردت ارشجناک................................
باری باب چندی درشیراز درخانه خود گوشه نشین میبود تا درفارس وبا افتاد ومردم بحال خود پرداختند واز آن سوی منوچهر خان معتمدالدوله والی اسپهان که از گروندگان یا از گرایدنگان باب میبود سوارگانی فرستادکه نهانی باب را ازخانه اش بیرون آوردند وبه اساسپهانش بردند. دراینجا باب آسوده میزیسته ومعتمدالدوله ازو نگهبانی میکردولی ششماه کم یا بیش گذشت معتمدالدوله درگذشت وجانشین او که برادرزاده اش بود باب را نگهداری ننمود ه چگونگی را به بتهران بمحمد شاه وحاج میرزا آقاسی نوشت. همچنان ملایان اسپهان بحاج میرزا آقاسی نامه ای نوشته وچون پاسخی که وی بنامه آنان در 11 محرم 1263 داده نسخه آن در دست است آنرا درپائین میاوریم.
خدمت علمای اعلام وفضلای ذوی العز واالاحترام مصدع میشود که در باب شخص شیرازی که خودرا باب ونایب امام زمان نامیده نوشته بودند که ضال مفصل است بر جسب مقتضیات دین ودولت لازم است مورد سیاست اعلیحضرت قدر قدرت قضا شوکت شاهنشاه اسلام پنام روح العالمین فدا شود تا آینده را عبرتی باشد. آن دیوانه جاهل جاعل دعوی نیابت کرده زیرا که از روی کمال نادانی وسخافت رای درمقابل با آنکه آیه شریفه فاتوا بسوره من مثلهدلالت دارد که مقابله یک سوره اقصر محال است .کتابی از مزخرفات جمع کرده قرآن نامیده وحال آنکه لئن اجمعت الانس والجن علی ان یاتو .................
چه رسد بقران آن نادان که بجای کهبعص مثلا کاف . جیم.دال. نوشته وبدین نمط مزخرفات واباطیل ترتیب داده .حقیقت احوال اورا من بهتر میدانم چون اکثر این طایفه شیخی را مداومت به چرس وبنگ است جمیع گفته ها و کرده های او ازروی نشئه حشیش است که آن بد کیش به این خیالات باطل افتاده ومن فکری برای سیاست او کرده ام اینست که اورا بماکو فرستم که درقله ماکو حبس موید باشد.اما کسانی که باو گرویده اند و متابعت کرده اند مقصرند . شما چند نفر از تابعین اورا پیدا کرده بمن نشان بدهید تا آنها مورد تنبیه وسیاست شوند.باقی ایام فضل وافاصت مستدام باد.
ازروی این دستور باب را به سوارانی سپردند که به تبریز برند وازآنجا بماکو بردند که چند ماه دربند میبود وسپس از آنجا به دزچهریق که نزدیک مرز ایران وعثمانی ودردست کردان شکاک میبود روانه گردانیدند.
چون دراین هنگام سه سال بیشتر از آغاز برخاستن باب گذشته وآوازه اوبهمه شهر ها افتاده بود و ازآنسوی ملاحسین بشرویه ای شهر بشهر گردیده مردم را میشورانیده وهمچنین قره العین وملا محمد علی قدوس ودیگران بمیان آمده بودند ورویهمرفته تکان بزرگی در مردم دیده میشد .حاج میرزا آقاسی چنین اندیشید که این شوروتکان درمردم بیش از همه نتیجه آنست که باب درزندانست ومردم سخنان اورا نشنیده از دور مهر میورزند.این اندیشه چندان دور نمیبود زیرا راستی را مردم از باب واز سخنانش آگاهی نمیداتند وآن شور وهیاهو بیش از همه بنام امام زمان وبه پیروی از ملایان شیخی میبود.
بهر حال میرزا آقاسی بتبریز دستور فرستاد که باب را بآنجا آورده ونشستی با بودن ملایان برپا گردانند واز او پرسشهایی کنند وسخنانش را دانند. درتبریز این دستور بکار بستند وباب را خواسته نشستی برای گفتگو درپیش ناصرالدین میرزای ولیعهد که جوانی شانزده ساله بود برپا گردانیدند.
مجتهد بزرگ تبریز دراین هنگام میرزا احمد میبود که سردسته متشرعان میشد(چنانکه نامش برده ایم) او به این نشست نیامد .از شیخان ملا محمد ممقانی آمد ملایان دیگر نامهاشان خواهد آمد.
این نشست درسال 1263 رخ داده یک نشست تاریخی بیمانندی بوده .کسیکه دعوی مهدیگری میداشته.علمای بزرک یک کیشی گرد آمده با بودن ولیعهد کشور با او گفتگو کرده اند آیا چه پرسیده اند واوچه پاسخی داده؟. چه دلیلها بمهدیگری خود نشان داده؟ووو
گفتگوی آن مجلس در ناسخ التواریخ ودیگر تاریخهای قاجاری نوشته اند. نیز میرزا محمد نتکابنی از ملایان آنزمان درقصص العلما آورده..نوشته ها یکسان است وهمه میرساند که باب بسیار بیمایه میبوده واینست هرچه پرسیده اند پاسخی نتوانسته ودرماندگی نشان داده . بابیان وبهائیان نیز ایرادی به اینها نگرفته نوشته هاشان دورغ نشماریده اند
گله ب ابیان وبهائیان بیجاست زیرا سید باب اگر راستگو بودی ونیروئی از سوی خدا داشتی توانستی از جلوی ملایان درآید وبگوید (( این پرسشها بیرون از زمینه است ومن برای چیستان گشائی برنخاستم )) چنان فرصت بیمانند که برایش پیش آمده بود. توانستی بسخن پردازد وبگوید من از سوی خدا برخاسه ام وجهان را بنیکی خواهم آورد سخنان من اینست ودلیلهایم آن میباشد توانستی با دلیلها زبان ملایان را ببندد وجا در دلها برای خود باز کند.
گزارش نشست را ولیعهد بپدرش محمد علی شاه نوشته نسخه آن بدست افتاده (( در کتابخانه مجلس است)) ومیرزا ابوالفضل گلپایگانی که بنامترین ملایان بهائی میبوده آنرا درکتاب ((کشف الغطائ)) که بادستور عبدالبها نوشته وبجاپ رسانیده آورده
هوالله تعالی شانه
قربان خاک پای مبارک شوم درباب ((باب)) که فرمان صادرشده بود که علمای طرفین حاضر کرده با او گفتگو نمایند .حسب الحکم همایون محصل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده .بکاظم خان سپرده ورقعه بجناب مجتهد نوشت که آمده وبه ادله وبراهین وقوانین دین مبین گفت وشنید کنند جناب مجتهد درجواب نوشتند که ازتقریران جمعی معتمدین وملاحظه تحریرات این شخص بیدین کفراو اظهر من الشمس وواضح منالامس استوبعداز شهادت شهود تکلیف داعی مجددا درگفت وشنید نیست لهذا چناب آخوند ملا محمد وملا مرتضی قلی را احضار نمود ودرمجلس از نوکران این غلام امیر اصلانخان ومیرزا یحی وکاضمخان نیز ایستادند .اول حاج ملا محمد پرسید که مسموع میشود که تومیگوئی من باب امام هستم وبابم وبعضی کلمات گفته که دلیل بر امام بودن بلکه پیغمبری تست گفت بلی حبیب من قبله .من باب امام هستم وآنچه گفته ام وشنیده اید راست است .اطاعت من بر شما لازم است بدلیل ادخلوالباب سجدا ولکن این کلمات را من نگفته ام آنکه گفته است گفته است .پرسیدند گوینده کیست ؟ جواب داد آنکه بکوه طئر تجلی کرد روا باشد انالحق ار درختی . چرا نبود روا از نیکبختی؟ منی درمیان نیست اینها را خدا گفته است بنده بمنزله پجره طور هستم. آن وقت درو خلق میشد.........................ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر