سرود انقلاب سفید شاه ومردم
امروز، فیلم کوتاهی را می دیدم از شدت فقر و نداری و فلاکت و بی چارگی، مردمی پاک و ساده در شهرستانی به نام "قلعه گنج" در جنوب استان کرمان. بی اختیار از درون، اشک و خون ریختم. یاد وعده های کذایی خمینی درباره ی آب و برق مجانی افتادم. و تقویم را که مرور کردم دو مناسبت را دیدم: یکی) ماه بهمن که آغاز سلطه ی اهریمنی پتیاره و کاملا بیگانه بر ایرانمان است. که به راستی باید آن را آغاز دومین قادسیه ی خونبار در ایران بدانیم.و دودیگر) ششم بهمن، سالروز انقلاب سپید در سال 1341 خورشیدی که شامل اصل هایی چون: 1) اصلاحات ارضی، 2) ملی کردن جنگل ها، 3) سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها، 4) سپاه دانش، و مهم تر از همه: 5) اصلاح قانون انتخابات؛ مشارکت همگانی و به خصوص زنان در انتخابات بود. که هدف از همه ی آنها رسیدن با این پنج هدف بود: 1) نان برای همه، 2) مسکن برای همه، 3) پوشاک برای همه، 4) بهداشت برای همه، 5)آموزش و پرورش برای همه.
وقتی تک تک این موارد را در طول این سی و اندی سال مرور می کنیم، به تنها چیزی که می رسیم، ویرانی بوده و بس. این مورد را شاید کسی که در خارج از ایران باشد و یا مستقیما شاهدش نباشد، به خوبی درک نکند. اما برای جوانانی همچون ما که عمرمان در طی این حکومت اشغالگر و ویرانگر به تمام معنا تلف شده، این امر، یک چیز عادی است و هر روز بیشتر شاهدش هستیم.اگر یادتان باشد، خمینی در سخنرانیش گفت که: "من به مردم ایران کَرامت و عَزت می دهم و روحیه ی مردمان را عوض می کنم..."دقیقا او به وعده اش عمل کرد؛ زیرا کرامت مورد نظر خمینی، بر اساس توزیع المسائل خودش بود که شان انسان در حدیک متجاوز به "نوزاد" است! و منظورش از عوض کردن روحیه ی مردم، کاشتن هرزه علف غم و اندوه و سیاهی و دروغ به جای شادی و راستی بود.اگر یادتان باشد خمینی سخن از مفت شدن پول آب و برق و تلفن زد. می دانید منظورش چه بود؟ نهادینه کردن تخم دروغ گویی و فرهنگ مفت خوری.
خمینی گفت: "برای رفتن به جبهه برای نابودی صدام و رهاندن ملت مسلمان عراق از شر این دیکتاتور! نیاز به اجازه ی پدر و مادر نیست" می دانید منظورش چه بود؟ پشت کردن به اخلاق و عدم احترام و گرامی داشت مقام مادر و پدر.
خمینی گفت: "همه ی دستاوردهای این پدر و پسر (رضاشاه و محمدرضاشاه) را ازبین می برم...!" می دانید منظورش چه بود؟ جایگزینی ویرانی ایران به جای آبادانی که یادگار سلسله ی پهلوی بود. نابودی سازمان یافته و طولانی مدت و حساب شده ی فرهنگ و هویت ایرانی؛ درست همان کاری که خالدبن ولید و سعد ابی وقاس هزار و چندسد سال پیش، هنگام سلطه ی اسلام بر ایران روا داشتند.
بگذریم. از این سخنان زیاد زده شده است. برگردیم به مناسبت امروز: انقلاب سپید. بی گمان انقلاب سپید یک تحول بزرگ در ایران آن زمان به حساب می آمد، به ویژه برای کشاورزان، روستاییان و کارگران.
درست است که در همان حرکت نیز نقص هایی وجود داشت (از جمله نادیده گرفته شدن فرهنگ اصیل روستایی) اما به راستی و از دید منصفانه بدون عینک تفرقه بینی و عقده گشایی، مزیت های این طرح بزرگ بر این نقص ها بسیار می چربید. و چرخ های اقتصادی ایران ِ رو به ابرپیشرفت را زیر و زبر می کرد. جالب است که روشنفکران آن زمان! که تنها تز روشنفکر مآبانه یشان را در "رفتن شاه" خلاصه می دیدند، به مقابله با این طرح پرداختند. حتا کسی همچون "احمد شاملو" که بهترین و آزادانه ترین روزهای عمرش در دوره ی شاه بود (در آن زمان او فیلم ساز بود و روزنامه نگار و بدون محدودیت و سانسور و دستگیری کارش را می کرد) ژست مخالف با این طرح را گرفت و حتا موافقان اصلاحات ارضی را "یاوه خلایق"! نامید:
اي ياوه ياوه ياوه خلايق !
مستيد و منگ؟
يا به تظاهر تزوير مي كنيد
از شب هنوز مانده دودانگي
ور تائبيد و پاك و مسلمان
نماز را از چاوشان نيامده بانگي !
جالب است که شاملو بیشترین رویارویی با سانسور و گرفتاری با چاپ نشدن اشعارش را در دوره ی حکومت اسلام، پشت سر نهاد!
به هر روی تاریخ همه چیز را ثابت کرده و می کند، او منصف ترین آموزگار است؛ که از صافی عدالتش نه دیکتاتورها را گریزی است و نه عادل ترین شاهان را!
خوشبختانه نسل امروز هم نه دیگر گرفتار کتاب ها و قصه های پرغصه و تکراری تاریخی رژیم است (کتاب هایی که حتا تاب تحمل آیت الله منتظری، مبتکر طرح ولایت مطلقه ی فقیه را هم ندارند و پس از بروز اختلاف او با حضرتش، خمینی نام منتظری از فهرست اثرگذاران انقلاب اسلامی خط می خورد!) و نه اسیر قضاوت های یک سو نگرانه می شوند، بلکه بدون تعصب به گزارش و خواندن تاریخ معاصرشان می پردازند.
برای من همیشه، اینکه چرا در دوره ی محمدرضاشاه فقید به تاریخ ایران کمتر توجه شد، جای پرسش بود؛ همیشه پیش خودم می گفتم اگر در دوره ی شاه فقید، "شاهنامه ی آریامهر" چاپ شده بود و تدریس آن در مدارس اجباری شده بود، آیا مردم زیر بار ننگی به نام انقلاب اسلامی و شخص ننگینی به نام خمینی می رفتند؟!
باری! از پس ِ پشت این تاریخ سیاه و شوم ایرانِ اکنون (که نیک می دانم به روز سپید آزادی و خوشی بس نزدیک است) که بوتیمار اندوه از ناسپاسی و بی خردی نسل انقلاب-چی با شرنگ ستم و جور حکومت ضد ایران آمیخته شده و پس از سی و چند سال جنایت و اعدام و آدم سوزی و جنگل سوزی و فقر و فلاکت، در شرایطی که سیل اعدام، جوانان را به کام خود می بلعد، یاد شعری از فردوسی بزرگ در داستان سیاووش افتادم.
این بخش از شاهنامه، (همچون نامه ی رستم فرخزاد به برادرش) سروده ی خود فردوسی است و زمانی که او در غم مرگ جوانان پاک و دلیر ایراشهر همچون سیاووش به دست دژخیمان غیر ایرانی، این مرثیه را سر می دهد، غمین و دل شکسته از همه چیز و همه کس حتا از چرخ گردون هم می نالد و در کار آن فرو می ماند و می گوید که این چه رسمی است که پاکان و آزادگان به مصیبت کشته شدن گرفتار می شوند و ناپاکان و مستبدان بر عرش سوار می شوند و دیگران بندگیشان را می کنند؟
چپ و راست هر سو به تابم همی
سراپای گیتی نیابم همی
یکی بد کند، نیک پیش آیدش
جهان بنده و بخت، خویش آیدش
یکی جز به نیکی زمین مسپرد
زمانه مر او را همی بشکرد
سروش سکوت
6 بهمن
این فیلم ما دوره اسلام ناب محمدی خمینی گچسگ است اشتباه نکنید
http://www.youtube.com/watch?v=Lj37yh7QsdI&feature=player_embedded
http://www.youtube.com/watch?v=Lj37yh7QsdI&feature=player_embedded
توضیح فیلم: آنچه در این فیلم مستند خواهید دید مربوط است به یکی از مناطق استان کرمان. شهرستان قلعه گنج در جنوب این استان و تقریبا در مناطق مرکزی ایران واقع شده. مناطق روستایی این شهرستان در پی خشکسالی های چند ساله اخیر، به روزگار صد سال قبل بازگشته و مردم هر روز گرسنه تر و بی چیز تر از پیش می شوند. هنوز مردمان کشاورز این سامان از کشور، آب آشامیدنی ندارند و از کور سوی آبی گل آلود که چشمه نام دارد رفع تشنگی که نه به هزاران مرض مرئی و نا مرئی دچار می شوند. آنانی که تا آخرین قطره ،چاه های نفت این بختبرگشتگان را یکی پس از دیگری به یغما برده اند، حتا برای مردم درمانده این روستا که منبع درآمد خود یعنی درختان نخل را از دست داده و خاکستر نشین شده اند، یک تانکر آب نگذاشته اند. دیدن این نوع از فیلم های مستند که زندگی مردم گرفتار آمده در چنبره فقر را نشان می دهد خود تاسف بار ناگوار است؛ اما دانستن این نکته که این فقر و گرسنگی مربوط به زندگی مردمانی است که در سرزمین نفت و ثروت بدین گونه زندگی می کنند، تاسف بیننده را دو چندان می کند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر