صفحات

۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

خائنین به ملک وملت بهتر نیست یکبار هم که شده اعتراف به خیانت نمایند؟

سی وسه سال از خیانت سیاسیون روشنفکران اهل قلم روزنامه نگاران کارمندان شرکت ملی نفت ایران وآنانیکه با خیانت به ملک وملت بدنبال هندیزاده دروغگوئی که درتمام عمرش یک کلام حرف راست نزده بودوبغیر از حس انتقام هیچ فکر دیگری در سر نداشت روان شدند وبا سخنرانی وشعر ومقاله مغز ملت بدون مطالعه ومثلا مسلمان ایران را شستشو داده عکسش را درماه دیدند وپشمش را لای کتاب تازیان (( میتوانید تصور کنید که این هندیزاده که خود را بخریت زده بود وبا آن لهجه کج ومعوجش طوری حرف میزد که گوئی برادر محمد تازی ازقبر بیرون آمده درخفا ونزد زن وبچه اش چقدر بریش همین روشنفکران وسیاستمداران ودانشگاهیان و...............خندیده؟ میگذرد وهنوز متاسفانه عده ای چاچول باز بنام سیاست وسیاست بازی مثلا علم مخالفت بردوش گرفته وگوئی بوی کباب بدماغشان خورده است . همین آقایان وبانوانی که حالا بالای شصت وهفتاد سن دارند وبباسنشان میگویند با من نیا بو میدی همینهائی که دماغشان را بگیری جانشان از... .درمیاید وقت وراجی که بشود از افتخارات زمان پهلویشان سخن میرانند وادعا دارند که اگر پادشاه به پیشنهادشان گوش فرا داده بود ایران امروز چنین نبود .روی سخنم باهمان دسته ای است که نمک را خوردند ونمکدان را شکستند وقبل از همه باپولهای دزدیشان از کشورفرار کردند ااز امرای ارتش شاهنشاهی که الا ما شالله کم هم نبودند  تا وزرا و وکلای مجلس شورای ملی وسناتورهای مفتخوار سنا مدیران کل واستانداران  که پادشاه ایران  ودولت را در لحظات بحرانی تنها گذاشتند وملت را بخاک سیاه نشاندن .  هرگز شنیده اید ویا دیده اید که یکی ازین طبقه مردانه بایستد وبگوید من اشتباه کردم نه خیانت؟ حال برای شرمساری بیشتر آنعده که امروز با حرکت شاهزاده رضا پهلوی بوی کباب بدماغشان خورده وفکر میکنند درفردای آزادی ایران برای این عده درایران جائیوجود دارد ویا اموال مصادره شده ایشان بایشان برگردانیده خواهد شد. عکسی از روزنامه اطلاعات سال 1357 را بنمایش میگذارم تا هم باعث خجالت خیانت کاران سال  57 باشد وهم آگاهی جوانان ایران زمین دراین تاریخ که سکه طلا از مرز نهصد هزارتومان گذشت ودلار به دوهزارتومان رسید وریال ایران به پهنی بی ارزش در سال 1357  ریال ایران جزو پولهای معتبر جهان شد            
دلار = شش تومان وهفت قران ودهشاهی                      در سال 1390                     دوهزار تومان   افزایشی 296.6  برابر 
پوند انگلیس = ده تمان وسه هزار ودهشاهی                          ==                           سههزار تومان     =      289.9      =
سکه پهلوی= سیصد تومان                                              =  =                         یک میلیون تومان   =  3333          =



اقایون وزرا- وکلا - نطامیان  دانشگاه رفته ها - سیاسیون - چپی ها - ملیگرا ها همه شمائیکه دستی در ازهم پاشیدگی کشور داشتید آیا فکر نمیکنید زمان سکوتتان فرا رسیده ملت ایران از شما حمایت نمیخواهد کطفا کرم نریزید وچوب لای چرخ حرکت کوبنده ملت نکنید که دستتانرا از بازو قطع خواهند کرد.

واحد پول جمهوری اسلامی تغیر کرد

بگزارش خبر این لاین وصدای سبز دنبال دوران طلائی وتصویب مقام عضما واحد پول جمهوری اسلامی محمدی تغیر یافت هموطنان حزب ال سبز ال واصلاح طلب وغیره پانزده روز وقت دارند تا نظراتشان را جهت تصویب نهائی بدفتر امام خره بفرستند




۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

سرود پرچم از بانو شیفته

ویدئو پرچم از بانو شیفته  شیرزنی که به صد مرد وطنفروش کاسب میارزد
بهمراه دو سرود زیبای دیگر








ایران زمین بزبان کردی






رستاخیز ایران



ایران و روسیه دلار را از مبادلات تجاریشان 'حذف کردند'


سفیر ایران در روسیه گفته است که این دو کشور دلار را از روابط تجاری‌شان کنار گذاشته‌ و به استفاده از روبل و ریال روی آورده‌اند.
رضا سجادی گفته است که تجارت میان ایران و روسیه بر مبنای ارز ملی‌ دو کشور قرار گرفته است.
سفیر ایران که در یک کنفرانس خبری در مسکو شرکت کرده بود، گفته است که دلار آ‌مریکا "تکیه‌گاه اقتصادی ندارد."
مبادلات تجاری ایران و روسیه در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد نسبت به دوره های گذشته افزایش یافته است.
رهبران ایران به طور مداوم روسیه را به همکاری های اقتصادی بیشتر با کشورشان تشویق می کنند.

آی چه شبائی داشتیم وای چه روزائی داشتیم

باید با آهنگ خوانده شود 

آی چه شبائی داشتیم وای چه روزائی داشتیم


رهبر داشتیم اینجور اینجوری


حالا هست ایجور این جوری



آی چه شبائی داشتیم وای چه روزائی داشتیم

زنامون بود اینجور اینجوری


حالا هست اینجور این جوری


آی چه شبائی داشتیم وای چه روزائی داشتیم

شابامون بود اینجور اینجوری 


حالا هست اینجور این جوری 

آی چه شبائی داشتیم وای چه روزائی داشتیم

مردامون بود اینجور اینجوری

حالا هست اینجور اینجوری


ایننه که میگن خلایق هرچه لایق

۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

صدای آقای اميراصلان افشار در گفتگویی راديویی با مهرداد پارسا


شاهنشاه ایران  در بخش انگليسی می گويند؛ با فلسفه زندگی آشنا هستم، و چيزی باخود نمی بريم مانند همه مردم شايد يک تکه پارچه سفيد باخود ببرم آنچه خواهد ماند تاريخ است.
در بخش ديگری می فرمايند شما غربی ها زياد می نويسيد و کم کار می کنيد در باره دموکراسی می گوييد وگمان می کنيد بجز شما کسی دموکراتيک نيست...
صدای جناب آقای اميراصلان افشار در گفتگویی راديویی با مهرداد پارسا تلويزيون پارس در روز 26 ديماه 2550 در باره خروج شاهنشاه از ايران دلايل خروج و نقشه کا گ ب، ام آی شش، آمريکایی ها و توطئه های پشت پرده دلايل خروج.
جناب آقای دکتر امیر اصلان افشار آخرین رئیس تشریفات دربار شاهنشاهی که تا آخرین روز های شاهنشاه فقید محمد رضاشاه پهلوی در کنار پادشاه بوده است.
دراین مصاحبه جناب افشار، افشاگری مهمی در باره آخرین روزهای شاه فقید در ایران و مصر " اسوان" ومرکش و حیله گری و دروغگوئی و دغلکاری آمریکائیان درباره شاه فقید کرده اند.
فايل را تا به آخر گوش کنيدو برای دليل دادن شام سفير روسيه به افتخار خانم فريده ديبا توجه کنيد.. مطالبی از سوی جناب آقای افشار بيان می شود که گويای برخی نکته ها است و قابل تامل.
اگر کسی در سيوييس است به هرترتيب شده اين گفتار را به گوش جناب آقای اردشير زاهدی برسانند.
==========
سلطنت حق است وحق گرفتنی است، که حق رامدعی است، که مدعی راباحق سرجنگ است، که جنگ رانیاز به فرمانده است که، قانون اساسی مشروطه راهنمای این مشکل است، که تمکین به قانون اساسی مشروطه تنها راه نجات ایران است، که ایران درمانده وافتاده است، که ملت بی پناه واسیراست، که کوشش برای نجات وطن تکلیف عام است، که شهریارایران جزء وکل این تکلیف است که این تکلیف راکس بجا نارد، اگرشهریارایران درکناراست.
کانچه کندیک تن تنهای شاه نیست میسّرکه کند صد سپاه

۱۳۹۰ دی ۲۸, چهارشنبه

پاسخ ویکتوریا نولند به پرسشهای تویتری کاربران۲ USAdarFarsi

بهائیگری شادروان احمد کسروی قسمت 5


بابیگري
چنانکه گفتیم به هنگامیکه کریمخان در کرمان و حاجی میرزا شفیع در تبریز دسته ها میبستند سید علی محمد نامی هم در شیراز دعوي آغاز کرده بود. سید علی محمد نیز از شاگردان سید کاظم شمرده میشد. بهائیان خواسته اند این را انکار کرده بگویند باب جز از مکتب در جائی درس نخوانده بود. ولی این انکار بیجاست چون سید کاظم جانشینی برنگزیده و این زبانها افتاده بود که سید گفته پیدایش خود امام نزدیکست و از آن سوي گفته شیخ احمد درباره مرگ محمد بن حسن العسگري، و اینکه باید گوهر امام زمانی در کالبد دیگري پدید آید راه دعوي مهدیگري یا امام زمانی را به روي هرکسی باز میداشت. اینها چیزهایی بود که سید علی محمد را که جوانی بیست و چند ساله میبود، به آرزو میانداخت و او را به دعوي امام زمانی وامیداشت. ولی چنین پیداست که به چنان دعوایی دلیري نمی کرده و اینست خود را((باب)) یاد در امام زمان
مینامیده و اینست در میان مردم با این نام شناخته گردیده.
چنانکه گفتیم دعوي (( بابی)) را شیخ و سید نیم آشکار و نیم نهان کرده بودند. کریمخان نیز آنرا در کتابهاي خود مینوشت (که هنوز این زمان بیرون نیامده بود). ولی سید علی محمد آن را آشکار میگفت و به رویش پافشاري نشان میداد.

از آن سوي پس از مرگ سید کاظم کسانی از شاگردان او تشنه وار امام 
زمان یا جانشین ویژة او را میجستند. برخی از آنان که از جمله ملاحسین 
بشرویه اي میبوده در مسجد کوفه به (( اعتکاف)) نشسته با دعا از خدا خواستار میبودند که امام را به آنان نشان دهد. سپس نیز برخی رو به شهرها آورده به گردش وجستجومیپرداختند. از این راه بود که ملا حسین به شیراز آمده سید علی محمد را پیدا کرد.

در آن روزها سید در مسجدي مینشست و هنوز میان مردم شناخته نشده بود. چنانکه نوشته اند سه روز با هم گفتگو میداشتند و ملاحسین سر فرو نمیآورده تا پس از سه روز سر فرو آورده. همچنین کسان دیگري از شاگردان سید کاظم در همان روزها در شیراز به نزد باب آمده و به او گرویده اینست باب آماده گردیده که خود را آشکار گرداند و بکار برخیزداند. شنیدنی تر اینست که سید باب فریب حدیثهاي گوناگون ساختهاي را که در کتابها درباره پیدایش امام زمان است خورده و در کار خود درمانده بود. در یکجا در حدیثها گفته میشود امام زمان از مکه با شمشیر سر خواهد برآورد. در یکجا سخن از آمدن درفشهاي سیاه از سوي خراسان رانده میشود. سید باب چنین میپنداشته که باید پیدایش او با این حدیثها سازگار درآید و این را به خود بایا میشمارده. اینست به ملا حسین دستور داده که به خراسان رود و دستهاي گرد آورد و از آنجا با درفشهاي سیاه رو به اینسو گزارد. خود نیز آهنگ مکه کرده که در آنجا آواز بلند گرداند و با شمشیر پدید آید. این خود نمونهاي از ساده دلی اوست.ملا حسین که به خراسان رفت داستانش را یاد خواهیم کرد. اما خود باب که به مکه رفت هیچگونه نشانی از بودن او در مکه پدیدار نگردید. تا آنجا که کسانی رفتنش را به مکه باور نکردهاند. چنین پیداست که در آنجا در کار خود درمانده و به جان خود ترسیده خاموشی را بهتر دانسته. بویژه که تنها میبوده و یارانی جز یکی دو تن نمی داشته.. هرچه بوده با دست تهی رو به بازگشت آورده. در حالیکه تا این هنگام ملاحسین و دیگران آوازه او را به گوشها رسانیده در میان مردم تکانی پدید آورده بودند. از اینرو چون باب به بوشهر رسید دیري نگذشت که با دستور حسینخان والی فارس او را گرفتند و با نگهبانی به
شیرازش آوردند و در خانه خودش بند کردند.
سپس حسین خان نشستی برپا گردانیده ملایان را خواند و باب را نیز به آنجا
آوردند. ولی چون از باب جز دعوي شنیده نمی شد، و سخنانی که معنی دار
باشد و شنوندگان را به تکان آورد نمی تراوید، و تنها سرمایه او مناجات بافی
هایی میبود که با عربی غلط و خنده آور میساخت، ملایان به ریشخند پرداختند و حسینخان دستور داد پاهایش را به فلک گزارده چوب زدند و رویش را سیاه  گردانیده به مسجدش بردند، و در آنجا باب به منبر رفت و از دعوي خودبیزاري نموده پشیمانی نشان داد این چیزیست که بهائیان نتوانستهاند پرده به رویش کشند و عبدالحسین آواره مبلغ بهائی که تاریخی نوشته و کتاب او از دیده عبدالبهاء گذشته در این باره بیش از این پرده کشی نتوانسته که مینویسد: (( نتوانستند خدشهاي بر سخنان ایشان وارد نمایند و بدانند که این کلمات نافی ادعاست یا مثبت آن))خود عبدالبهاء نیز در((مقاله سیاح)) نزدیک بهمین سخنانی رانده 11 این در سال 1261 قمري رخ داد. پس از این داستان باب خانه نشین میبود. ولی با آن
بیزاري و پشیمانی که در زیر چوب و فلک و بالاي منبر کرده بود باز هوس
گریبانش را رها نمیکرد و درخانه نشسته از آن عربیهاي غلط خنک میبافت. از
آنسو چون آوازهاش در ایران پیچیده بود در مردم تکانی پدید میآورد. مردم که
همه امیدهاي خود را به پیدایش امام زمان بسته و نهصد سال بیشتر شب و روز (( عجل الله فرجه)) گفته بودند اکنون که میشنیدند کسی برخاسته و خود را امام زمان یا درِ او میخواند خواهان و ناخواهان به جنب و جوش میآمدند و برخی آهنگ شیراز کرده به دیدن سید باب میرفتند.
اگر سید باب عربیهاي غلط نبافتی و برخی سخنان معنی دار و سودمندگفتی بی گمان کارش پیش رفتی و به دولت چیره شده آن را برانداختی. ولی این مرد به یکبار بی مایه میبود و گذشته از آنکه آن غلط بافی ها را میکرد وآبروي خود را نزد باسوادان میریخت برخی گفته هاي بسیار بیخردانه ازو سر میزد. مثلاً چون درباره همان غلط بافی ایراد میگرفتند چنین پاسخ میداد ((صرف و نحو گناهی کرده و تاکنون در بند میبود. ولی من چون خواستم خدا گناهش را بخشید و آزادش گردانید)) ببینید در برابر غلط گوئیهاي خود چه بهانه میآورد. این سخن یا از روي ریشخند بوده و یا گویندهاش جز دیوانه نمی بوده. آیا از این پاسخ، ایرادگیران چه توانستندي فهمید؟... !شگفتست که عبدالبهاء در کتاب(( مقاله سیاح)) و دیگران از بهائیان و بابیان در کتابهاي دیگر گله کردهاند که به سید باب ((غلط نحوی)) گرفتند. گویا چشم میداشتهاند که نگیرند!... چشم میداشتهاند که یکی غلط بافیهائی کند همانرا
دستاویز دعوي امامی یا پیغمبري کند و مردم چشم پوشیده ایراد نگیرند... !

در پوچی سخنان سید باب و در غلط آمیز بودن آنها همین بس که بهاءالله
که غلط بافی و پوچ گوئیش را نشان خواهیم داد آنها را مایه رسوایی دانسته و
دستور داده که از میان برند و نگذارند به دست مردم بیفتد.
اما در اینجا فرصت آنکه پوچی گفته هاي سید باب و از غلطهاي آنها سخن
رانیم نیست. تنها براي نمونه بخشهایی از آن گفته ها را در پائین آورده و داوري
درباره آنها را به خود خوانندگان باز میگذاریم: یکی از کتابهایی که سید باب در آغاز کار خود نوشته و همچون قرآن معجزه خود گردانیده(( تفسیر سوره کوثر)) است که بنام سید یحیی دارابی نوشته. برخی از جمله هاي آن کتاب اینهاست:
((فانظر لطرف البدء الی ما اردت ارشحناك من آیات الختم ان کنت سکنت .........تازی زبان))

باري باب چندي در شیراز در خانه خود گوشه نشین میبود تا در فارس وبا
افتاد و مردم بحال خود پرداختند و از آنسوي منوچهر خان معتمدالدوله والی
اسپهان که از گروندگان یا از گرایندگان به باب میبود سوارگانی فرستاد که
نهانی باب را از خانه اش بیرون آورند و به اسپهانش بردند. در اینجا باب آسوده
میزیست و معتمدالدوله ازو نگهبانی میکرد. ولی چون ششماه کمابیش گذشت معتمدالدوله بدرود زندگی گفت و جانشین او که برادرزادهاش میبود باب را
نگهداري ننموده چگونگی را به تهران به محمدشاه و حاجی میرزا آقاسی نوشت.
همچنان ملایان اسپهان به حاجی میرزا آقاسی نامهاي نوشتند، و چون پاسخی
که حاجی میرزا آقاسی به نامه آنان در تاریخ 11 محرم 1263 داده نسخه آن در
دست است آنرا در پائین میآوریم  خدمت علماي اعلام و فضالی ذوي العزوالاحترام مصدع میشود که در باب شخص شیرازي که خود را باب و نایب امام نامیده نوشته بودند که چون ضال مضل است برحسب مقتضیات دین و دولت الزم است مورد سیاست اعلیحضرت قدر قدرت قضا شوکت شاهنشاه اسلام پناه روح العالمین فداه شود تا آینده را عبرتی باشد. آن دیوانه جاهل جاعل دعوي نیابت نکرده بلکه دعوي نبوت کرده زیرا که از روي نادانی و سخافت راي در مقابل با آنکه آیه شریفه فأتوا بسوره من مثله دلالت دارد که مقابله یک سوره اقصر محال است، کتابی از مزخرفات جمع کرده، و قرآن نامیده و حال آنکه لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتو بمثل هذالقرآن لا یأتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیرا چه رسد بقرآن آن نادان که بجاي کهیعص مثلاً کاف، ها، ج یم، دال نوشته و بدین نمط مزخرفات و
اباطیل ترتیب داده بلی حقیقت احوال او را من بهتر میدانم که چون اکثر این
طایفه شیخی را مداومت به چرس و بنگ است جمیع گفته ها و کرده هاي او از
روي نشأه حسیش است که آن بدکیش به این خیالات باطل افتاده و من فکري
که براي سیاست او کرده ام اینست که او را به ماکو فرستم که در قلعه ماکو
حبس موبد باشد. اما کسانی که به او گرویدهاند و متابعت کردهاند مقصرند شما
چند نفر از تابعین او را پیدا کرده و به من نشان بدهید تا آ نها مورد تنبیه و
. سیاست شوند. باقی ایام فضل و افاضت مستدام باد از روي این دستور باب را به سوارانی سپردند که به تبریز بردند و از آ نجا به ماکو بردند که چند ماه در بند میبود و سپس از آنجا به دژ چهریق که نزدیکی مرز ایران و عثمانی و در دست کردان شکاك میبود روانه گردانیدند. چون در  این هنگام سه سال بیشتر از آغاز برخاستن باب گذشته و آوازه او به همه شهرها افتاده بود، و از آنسوي ملاحسین بشرویه اي شهر به شهر گردیده مردم را میشورانیده و همچنین قره العین و ملامحمد علی قدوس و دیگران به میانآمده بودند و روي هم رفته تکان بزرگی در مردم دیده میشد، حاجی میرزا آقاسی چنین اندیشید که شور و تکان در مردم بیش از همه نتیجه آنست که باب در زندانست و مردم سخنان او را نشنیده از دور مهر میورزند. این اندیشه چندان دور نمی بود زیرا راستی را مردم از باب و سخنانش آگاهی نمی داشتندو آن شور و هیاهو بیش از همه بنام امام زمان و به پیروي از ملایان شیخی 

میبود.
بهر حال حاجی میرزا آقاسی به تبریز دستور فرستاد که باب را به آنجا آورند
و نشستی با بودن ملایان برپا گردانند و از او پرسشهایی کنند و سخنانش را
دانند. در تبریز این دستور را بکار بستند و باب را از چهریق خواسته نشستی براي گفتگو در پیش ناصرالدین میرزاي ولیعهد که جوانی شانزده ساله میبود
برپا گردانیدند. مجتهد بزرگ تبریز در این هنگام میرزا احمد میبود که سردسته متشرعان شمرده میشد (چنانکه نامش را بردهایم). او به این نشست نیامد. از شیخیان ملامحمد ممقانی آمد. ملایان دیگر نامهاشان خواهد آمد.
این نشست که در سال 1236 رخ داده یک نشست تاریخی بی مانندي بوده.
کسی که دعوي مهدیگري میداشته علماي بزرگ یک کیشی گرد آمده با بودن
ولیعهد کشور با او گفتگو کردهاند. آیا چه پرسیدهاند و او چه پاسخی داده؟... چه
دلیلها به مهدیگري خود نشان داده؟..

گفتگوهاي آن مجلس را در ناسخ التواریخ و دیگر تاریخهاي قاجاري نوشته اند. نیز میرزا محمد تنکابنی از ملایان آن زمان در قصص العلماء آورده.نوشته اینها یکسان است و همه میرساند که باب بسیار بی مایه میبوده واینست هرچه پرسیدهاند پاسخی نتوانسته و درماندگی نشان داده. بابیان و بهاء نیز ایرادي به اینها نگرفته نوشته هاشان دروغ نشماردهاند. تنها گله کردهاند که پرسشها بیرون از زمینه میبوده. راستی هم اینست که این نشست چنانکه بیمایگی باب را رسانیده بیمایگی
ملایان را نیز روشن گردانیده. زیرا از کسی که دعوي امام یا مهدي بودن
میداشته برخی پرسشهایی کردهاند که اگر پاسخ دادي باز هم مهدي یا امام نبودي. برخی از این پرسشها به چیستان مانندتر است تا به یک پرسش خردمندانه.
گله بابیان و بهائیان بیجاست. زیرا سید باب اگر راستگو بودي و نیرویی از سوي خدا داشتی توانستی از جلو ملایان درآید و بگوید:((این پرسشها بیرون از زمینه است و من براي چیستان گشایی برنخاسته ام)) چنان فرصت بی مانند که برایش پیش آمده بود توانستی به سخن پردازد و بگوید:((من از سوي خدا برخاسته ام و جهانرا به نیکی خواهم آورد. سخنان من این است و دلیلهایم آن میباشد))توانستی با دلیلها زبان ملایان را ببندد و جا در دلها براي خود باز کند.ولی دیده میشود بیچاره هیچ نتوانسته و جز نمیدانم و نمیتوانم پاسخی نداشته. از آنسوي با غلط بافیها و سخنان سست و خنک خود زبان ریشخند ملایان و دیگران را به خود بازگردانیده و بار دیگر کار به چوب خوردن و(( من غلط کردم)) گفتن انجامیده.
ادامه دارد









يک فعال حقوق زنان ايران به ضرب گلوله در تگزاس کشته شد








زنی که به گفته پليس شهر هوستون در ايالت تکزاس آمريکا فعال حقوق مدنی زنان ايران بود، به ضرب گلوله کشته شد.
پليس شهر هوستون جسد گلاره باقرزاده را پشت فرمان اتومبيلش که با گاراژ يک منزل مسکونی برخورد کرده بود، پيدا کرد.
هنگام سررسيدن پليس، اتومبيل، هنوز روشن بود.
پليس می گويد ظاهراً گلوله هنگامی به خانم باقرزاده شليک شد که وی در حال گفتگوی تلفنی با دوست پسر سابق خود بوده است.
پرونده اين قتل تحت رسيدگی است، و پليس هوستون از دوست پسر سابق مقتول بازجويی کرده است.
گلاره باقر زاده دانشجوی فناوری ژنتيک مولکولی در مرکز سرطان شناسی اندرسون بوده، و درعين حال در زمينه پيشبرد حقوق زنان ايران فعاليت داشته است.

۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

بهائیگری شادروان احمد کسروی4


سید کاظم چون کسی را به جانشینی نامزد نگردانیده بود، پس از وي شیخیان به چند دسته گردیدند. چه از یکسو حاجی کریمخان پسر ابراهیم خان قاجار که از شاگردان سید میبود در کرمان بدعوي جانشینی برخاست. ابراهیمخان پدر کریمخان پسر عموي فتحعلیشاه میبود و سالها در کرمان فرمانروائی داشته و خاندانش در آنجا داراي دستگاهی میبودند. ولی کریمخان به کربلا رفته و در پیش سید کاظم درس خوانده ملا گردیده بود و این زمان که دعوي  جانشینی ازو میکرد بسیاري از شیخیان آن را پذیرفتند و گردن گذاردند. از یکسو نیز حاجی میرزا شفیع تبریزي که او نیز از شاگردان سید میبود خود دستگاه جدائی در چید و بنام آنکه پس از شیخ و سید به کس دیگري نیازنیست، با کریمخان نبرد آغازید. بسیاري از شیخیان نیز پیروي از این نمودند. بدینسان شیخیان به دو دسته گردیدند: یکی آنان که پیروي از کریمخان کردند و بنام ((کریمخانی)) شناخته شدند؛ دیگري آنان که به پیروي از حاجی میرزا شفیع کریمخان را نشناختند که به همان نام(( شیخی )) بازماندند.

در هنگامیکه اینان هرکدام دستهاي پدید میآورد سیدي در شیراز بنام میرزا
علیمحمد به دعوي برخاسته و گروهی از ملایان شیخی نیز به او گرویده بودند و
یک دسته بزرگتري از آن راه پدید میآمد. ولی ما چون از بابیگري جداگانه 
سخن خواهیم راند در اینجا به آن نمی پردازیم. در اینجا داستان شیخیان و
کریمخانیان را به کوتاهی به پایان میرسانیم. 
حاجی میرزا شفیع و همراهان او بروي گفته هاي شیخ احمد و سید کاظم ایستادگی نموده چیزي به آن نمی افزودند. ولی کریمخان که خود را کمتر از شیخ و سید نمی شناخت کتابهاي بسیاري نوشته و به سخنان نوینی
میپرداخت. چنانکه شیخ احمد به گزافگوئیهاي شیعیگري خرسندي ننموده
خود گزافه هاي دیگري به آنها افزوده بود، کریمخان نیز به گزافگوئیهاي شیخ و
سید خرسندي ننموده و خود او در گزافگوئیها گامهاي بسیاري پیش رفته:((جانشینی ویژه)) (نیابت خاصه) از امام زمان که شیخ و سید نیمه نهان و نیمه

آشکار دعوي کرده بودند این در کتابهاي خود رویه رسمی به آن داده و چنین
گفته: چنانکه میانه مردم با خدا به میانجی نیاز است (که پیغمبر باشد) میان
امام زمان و مردم نیز به میانجی نیاز میباشد. اینست باید در هر زمان چنین
کسی باشد. گاهی مثل آورده چنین گفته: چنانکه هر خانهاي به چهار پایه
(رکن) نیازمند است، جهان نیز چهار پایه میخواهد:
-1 خدا   2- پیغمبر            3 - امام             4 - جانشین ویژه امام.
اینست در زبان آنان جانشین ویژه ((رکن رابع)) یا (پایۀ چهارم) نامیده شده.

سخنان پوچ دیگري نیز از او سر زده که در اینجا به گفتگو از آنها نیازي نیست.
راستی را کریمخان نیز بافنده استادي میبوده اگرچه به پاي سید کاظم نمی
رسیده.بهرحال کریمخان تا میبود دعوي رکن رابع میداشت و پس از او پسرش
حاجی محمدخان بجایش نشست و سالها میبود و دستگاه پدري را راه میبرد.

پس از او پسرانش یکی پس از دیگري جانشین گردیدهاند و اکنون نیز در کرمان
هستند و نانی را که نیاي بزرگشان پخته میخورند و با صد خوشی میگذرانند.
در شهري همچون کرمان که مردم از بینوایی خون خورند 10 رکن رابع (یا بگفتۀ
خودشان: سرکار آقا) ، از پیروان مالیات کریمخانی گرفته اتومبیلهاي سواري نگه
میدارد.
اما در تبریز که بیش از دیگر شهرها کانون شیخیگري میبود چون یکدسته پیروي از کریمخان میداشتند کریمخان و جانشینانش همیشه نمایندهاي در این شهر گماردندي. آخرین نماینده که ما میشناسیم شیخ علی جوان میبود
که بیست و چند سال پیش در گذشته، از آنسوي حاجی میرزا شفیع که بخش
بیشتر شیخیان بر سر او میبودند و چنانکه گفتیم دعوي جانشینی از سید
کاظم میداشت و خود دستگاهی درچیده بود تا سال 1302 که خودش زنده
میبود دستگاه را راه میبرد و چون در آن سال مرد پسرش حاجی میرزا موسی جانشین او گردید، و چون در سال 1319 او نیز مرد پسرش آقا میرزا علی (( ثقته الاسلام)) جاي او را گرفت. این همان است که در مشروطه پا در میان میداشت و در سال 1330 روسیان با هفت تن دیگر بدارش زدند. یگانه کس پاکی از آن خانواده میبود.
از آنسو در تبریز که از زمان شیخ احمد کشاکش شیخی و متشرع برخاسته
بود، پیشواي متشرعان حاجی میرزا احمد مجتهد میبود. این نیز به نام همان
کشاکش با شیخیان دستگاهی درچیده میداشت که چون در سال 1265 مرد



جایش را به پسرش حاجی میرزا باقر گذاشت، که چون او نیز در سال 1285
مرد برادرش حاجی میرزا جواد درفش افراشت. این مرد در آذربایجان دستگاه
پادشاهی میداشت. به ویژه که دولت تزاري روس براي ناتوانی دولت درآذربایجان هواداریهائی از آن مینمودي و گاهی نمایشهائی نشان میدادي. پس ازمرگ او در سال 1313 پسرش حاجی میرزا رضا جانشین گردید، و چون او نیزپس از کمی مرد نوبت به حاجی میرزا حسن (پسر حاجی میرزا باقر) رسید که سالها بنام (مجتهد) 


دستگاه را پیش بردي. این نیز در مشروطه پا در میان داشته و همانست که به همدستی برادر زادهاش حاجی میرزا عبدالکریم امام جمعه (انجمن اسلامیه) را در کوي دوچی بنیاد گزارده بودند.

هفتادو هشتاد سال تبریز میدان کشاکش این دسته ها میبود. هرسال که رمضان رسیدي هر دستهاي روزانه در مسجدهاي خود گرد آمدندي و سخنان کهن را تازه گردانیدندي. کریمخانیان یک مسجد بیشتر نمی داشتند وسخنانشان بیش از همه درباره((ولایت کریمخان و جانشینان او)) بودی.
 شیخیان چند مسجد میداشتند: یکی مسجد (علی) میبود آخوندي بالاي منبر فضایل امیرالمؤمنین سرودي و شنوندگان هر چند دقیقه یکبار آواي * یا علی* بلند گردانیدندي. دیگري مسجدي بود که آخوندي داستانها از شیعیان جن گفتنی و نامهاي آنانرا شمردي. از اینسو در مسجد متشرعان پیاپی بد آنها گفته شدي و آوازها به لعنت بلند گردیدي. دشمنی در میان شیخی و کریمخانی و متشرع چندان بودي که بیشترشان به همدیگر سلام ندادندي و آمد و رفت نکردندي و دختر ندادندي و نگرفتندي
این زیانی میبود که مردم از آن کشاکش میبردندي. ولی از آنسو پیشوایان سود
بسیار مییافتندي. همان خانواده حاجی میرزا احمد از دیه داران بزرگ
آذربایجان میبودند و اکنون نیز میباشند همچنان خانواده حاجی میرزا شفیع
دیه هاي بسیاري در دست میداشتند و اکنون نیز میدارند. هر دو خانواده از این
راه دارایی بسیار اندوخته اند
مبحث بابیگری 
در لینک پنجم




۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

بهائیگری از شادروان احمد کسروی 3


اگر این گفته شیخ را بشکافید معنایش اینست که پیغمبر تنها روانش به
آسمانها رفته است، و این یکی از ایرادهاي بزرگی میبود که ملایان به او
میگرفتند. به آسمانها رفتن پیغمبر که خود افسانه میبود و شیخ ناچار شده آن
چرندها را میبافت و ملایان دیگر گفته هاي او را دستاویز گرفته مردم را به جان
هم میانداختند.

اینهاست نمونه هایی از گفته هاي شیخ احسایی و شما میبینید که جز چرند
بودن امامان چه معنی میدارد؟! مگر « شوندهاي چهارگانه » . بافی نیست
همچون دیگران بی اختیار نیامده بی اختیار نمی رفتند؟!
در این باره راستی آنست که برخی از امامان در زمان خود گزاف گوئیها
کردهاند. چون دیدهاند هرچه میگویند شیعیان میپذیرند، خودداري نکردهاند
که خود را دست دارنده در کارهاي جهان شناساندند.سپس چیزهایی هم
شیعیان به آنها افزوده امامان را تا به یاوري خدا رسانیدهاند. چنانکه در جاي
خود 8 باز نمودهایم این باور همگانی شیعیانست که چهارده معصوم یاوران

خدایند و کارهاي جهان در دست ایشانست. شیخ احسایی یک گام بالاتر گزارده
و به یکبار دست خدا را کوتاه گردانیده همه کارها و بلکه آفریدن جهان را به
امامان میسپارد، آنگاه چون میخواهد پاي فلسفه را نیز به میان کشد، داستان(( شوندهای چهارگانه )) را به میان میآورد و کار را به یکبار به چرندبافی میرساند.

درباره معراج نیز سخن شیخ جز چرندبافی نیست. گذشته از آنکه معراج خود
افسانهاي میبوده، گفته هاي شیخ سراسر بی معنی است. تو گوئی عنصرهاي
چهارگانه رخت و کلاه میبوده که میگوید در گذشتن از کره خاك عنصر خاکی
خود را انداخته، و در گذشتن از کره آب عنصر آبی خود را انداخته...

شگفت تر آنکه مردم اینها را هیچ نمی فهمیدند، و اکنون نیز که شیخیان
هستند انبوه ایشان آگاهی درستی از گفته هاي شیخ احسایی نمی دارند، و چه بسا کسانی از آنان اینها را بخوانند و بگویند: (شیخ چنین سخنی نگفته است) واگر شما باگردید وپرسید پی شیخ چه گفته ؟ بر سر چه چیزهاست کهشما خود را از مردم جدا میگیرید و نام شیخی بر روي خود میگذارید؟ در آنجاست که خواهید دید درماندند و پاسخی نتوانستند.

بهرحال از گفته هاي شیخ احسایی دو سخن با زمینه کتاب ما بهم بستگی
میدارد که میباید در اینجا به آنها پردازیم:
نخست: شیخ احسایی هزار سال زنده ماندن امام ناپیدا را با فلسفه سازگارنمی دیده و اینست درباره آن چنین گفته: ((و اما مولاي صاحبالزمان فخاف من اعدائه و فرودخل فی العالم الهور قلیائی) معنی آنکه ((آقاي من صاحبالزمان چون از دشمنان خود ترسید گریخت و به جهان هور قلیایی رفت)) این جهان کجاست؟ هور قلیائی یک نام یونانی یا سریانیست ودانسته نیست از کجا به دست شیخ افتاده در این باره او را سخنان بسیاريهست که در اینجا فرصت گفتگو از آنها نیست.جهان هور قلیایی همان جهان برزخست که در پندار مسلمانان جایگاه
مردگان میباشد. پس معنی گفته شیخ آنست که امام ناپیدا از این جهان رفته و
به مردگان پیوسته. چیزیکه هست چون آشکاره نتوانسته بگوید آنرا در این لفافه پیچیده. از آنسوي شیخ نمی خواسته امام ناپیدا (یا به گفته خودش: صاحبالزمان) را
نابوده انگارد. نمی خواسته یک پایه از پایه هاي شیعیگري را براندازد. بلکه
چنانکه خواهیم دید شیخ را به امام زمان دلبستگی بسیار میبوده و خود را یکی
.از « در » هاي او میشمارده است
پس آن گفتهاش چه معنی میداشته؟... باید دانست در این باره شیخ پیروي از سید محمد مشعشع کرده و چنین پیداست که کتاب او را بنام ( کلام المهدی) در دست میداشته.اگر کسانی داستان سید محمد را در(تاریخ پانصد ساله خوزستان)خوانده اند میدانند که این سید از یکسو شیعی دوازده امامی میبود و نامهاي دوازده امام را بدانسان که در کتابهاست میشمرد و با این حال دعوي مهدیگري میکرد.
درحالیکه در نزدشیعیان مهدي جز امام دوازدهم که محمد بن حسن العسگري
باشد نیست و نتواند بود. پس سید محمد چه میکرد و چه پاسخی به ایرادهاي
شیعیان میداد؟...
باید دانست که سید محمد نیز در این باره پیروي از باطنیان کرده یک سخن ایشان را گرفته کار خود را راه میانداخت. چگونگی آنکه باطنیان که یکدسته
بی دینان ویرانکاري میبودند و خواستشان جز بی دین گردانیدن مردم و بهم زدن زندگانی آنان نمی بود، برخی از سران ایشان به دعوي خدایی برخاسته ودر آن باره چنین میگفتند:(هرچیزي در این جهان یک گوهري (ذات) دارد که » : در آن باره چنین میگفتند
همیشه برپاست و هیچگاه دیگر نگردد، و یک رویه (صورت) یا پرده که هرزمان
دیگر گردد.می گفتند مثلا:(مثلاً جبرئیل یک گوهر دارد که همیشه یکیست. ولی رویهاش هرزمان دیگر میگردیده که گاهی در کالبد دحیه کلبی به نزد پیغمبر میآمده و گاهی به رویه گدایی به امیرالمؤمنین نمایان میشده....) میگفتند : (خدا نیز چنین است که یک گوهر پایداري میدارد ولی هر زمان بهرویه دیگري  تواند در آمد...) سید محمد این گفته باطنیان را گرفته و با داستان امام زمان و مهدیگري خود سازش داده و چنین گفته: (امام زمان هم هم چون دیگر امامان در آن جهانست ولی گوهر امام زمانی در کالبد من نمایان یده) . این کوتاه شده سخنان بسیاریست که سید محمد گفته:شیخ احسایی نیز همین را گرفته و به رنگ دیگري انداخته و سرمایه کار خود گردانیده. اینست در حال آنکه میگوید: ((صاحبالزمان گریخت و به جهان هورقلیا رفت )) که معنایش مرده بودن است. در همان حال دست از او نکشیده از یکسو خود را (( نایب او )) یا ((در))
او میشمارید و از یکسو نوید میداد که صاحبالزمان در کالبد دیگري پیدا خواهد شد و کارهائیکه بایستی کُند خواهد کرد.شما نیک ببینید که چگونه گمراهیها از یکدیگر سود جستهاند. نیک ببینید که چگونه یک پندار بی پا به رنگهاي گوناگون درآمده.
دوم: شیخ احسایی چنین میگفته که باید میانه امام ناپیدا و مردمان یک تن میانجی باشد. داستان (( در )) که پس از مرگ محمد بن علی سیمري کهن شده و از میان رفته بود شیخ آنرا تازه گردانیده خود را جانشینی یا دري از امام زمان میشمرد. در این باره در نوشته هایش چیزي دیده نمیشود یا ما ندیده ایم. لیکن بیگمان چنین دعوایی میداشته، و جایگاه خود را برتر از مجتهدي (یا
نیابت عامه) میپنداشته اینست گاهی در نوشته هاي خود سخن از دیدن امامان
و گفتگو با آنان رانده است.
بهرحال آن گفته شیخ درباره امام ناپیدا، و این دعویش درباره جانشینی یا
دري سرمایهاي براي سید علی محمد باب گردیده.

شیخ احمد چنانکه نوشته اند در سال 1242 بدرود زندگانی گفت، ولیپیروانش با همان گرمی میبودند و شاگردانش در کربلا بسر سید کاظم رشتیکه بزرگترین آن شاگردان میبود گرد آمده او را بجاي شیخ نشاندند. این سیدکاظم شاگر شیخ احمد، ولی استاد بزرگی در بافندگی میبود. از او چرندبافیهایی در دست است که من نمیدانم چه نامی به آنها دهم.کتابی از او بنام ( شرح القصیده)در میانست که بچاپ رسیده. داستان این
کتاب آنست که در همان زمانها یکی ازخدام نجف (( خوابی دیده)) که امیرالمؤمنین به او گفته شمشیري (یا درفشی) از نجف براي والیبغداد فرستاده شود و این دستور بکار بسته شده و عبدالباقی عمري که یکی ازشاعران بنام آنزمان میبوده قصیدهاي در ستایش والی بغداد و در پیرامون این داستان ساخته که در دیوان او هست. سید رشتی چون با عبدالباقی دوستی میداشته آن قصیده را شرح کرده و کتابی گردانیده.

سید کاظم در شرح آن چنین گفته: مدینه العلم شهري در آسمان است که
هزاران کوي میدارد و بهر کویی هزاران هزار کوچه میباشد. چنین گفته: من
نامهاي همه این کوي ها و کوچه ها را میدانم ولی شمردن همه آنها بسیار دراز
میشده تنها به شمردن برخی از آنها پرداخته و جمله هایی نوشته که از هیچ دیوانه اي سر نتوانستی زد. مثلاً نوشته((عقد صاحبه رجل اسمه شلحلحون (کوچه ایست که دارندهاش مردي بنام شلحلحون است))ویا :((عقد صاحبه کلب اسمه کلحلحون)) (کوچه ایست که دارندهاش سگی بنام کلحلحون است) من این کتاب را بیست و چند سال پیش در تبریز خوانده ام و چنین بیاد
میدارم که نود و چند صفحه را با خط ریز پر از این چرندنویسی ها گردانیده.
شما نیک اندیشید که به این مرد و به این نوشته هایش چه نامی میتوان
داد؟!... جمله ایست میگویند پیغمبر اسلام گفته که اگر راست باشد معنایش اینست :
((من شهر دانشم و علی در آن شهر میباشد)) راستی را سخنی از(( شهر)) نرانده. راستی را پیغمبر (( شهر ))و علی (دروازه) نمی بوده این جمله کجا و آن معنایی که سید کاظم داده کجاست؟!... آنگاه سید کاظم نامهاي کوچههاي آن شهر آسمانی را از کجا میدانسته؟ مگر سید کاظم به آسمان رفته
بود؟!... از اینها بگذریم، چگونه دارنده یک کوچه سگست؟!... آیا اینها جز
چرندبافی چه نامی میتواند داشت؟در آنسالی که در تبریز(( خیابانی)) برخاست و من از شهر بیرون رفتم و نهانی  سفر میکردم، از بناب به آنسو با یکی از ملایان شیخی که به حج میرفت همراه گردیدم. مردي میبود پنجاه و چند ساله و در راه پیاپی حدیث شیخ رجب برسی را میخواند، رجب برسی یکی از علی اللهیان میبوده و کتابی نوشته وحدیث درازي در آن یاد کرده که بنام وي (( حدیث شیخ رجب برسی)) شناخته گردیده.
حدیث این است که روزي سلمان و اباذر با خود گفتهاند: ما تا کنون علی را از راه (( نورانیت)) شناختهایم، و بهتر است برویم و از او در این باره پرسشهایی کنیم، و چون به نزد علی رفته پرسیدهاند او پرده از روي رازها برداشته و به سخن پرداخته
 (( منم آنکه زمینها و آسمانها را پدید آوردم، منم آنکه آدم و حوا را آفریدم، منم آنکه نوح را رها گردانیده ام)) این حدیث که بسیار دراز است خود دستاویزي در دست شیخیان میباشد.آن ملا نیز با لذت بسیاري اینها را میخواند و پیاپی میگردانید. مرا با او در این باره سخنانی رفت. سپس سخن از گفته هاي سید رشتی درباره ((مدینه العلم)) 
 به میان آورده پرسیدم: اینها چه معنی میدارد؟ گفت: (المعنی فی بطن الشاعر) گفتم شاعر چرا جمله ها را بیرون ریخته و معنی ها را در شکم خود نگهداشته؟!... گفت: شما تا ایمان نیاورید معنی اینها را نخواهید دانست. این بود پاسخی که من از او شنیدم.

راستش این است که سید کاظم که همچون شیخ احمد خود را جانشین ویژه
امام و یا درِ او میپنداشت (و برخی از شاگردان همان باور را درباره اومیداشتند) کمیِ خود میشمرد که سخن از آسمان ها نگوید و چیزهایی را کهمردم دیگر نتوانند دانست به زبان نراند و همینهاست که او را به بافتن اینچرندها وا داشته است.
براي آنکه نمونهاي از چرندبافی هاي این مرد دیوانه در میان باشد، تکه اي از شرح القصیده که ((بزبان تازی است آورده شده که من درج نکردم.))

هرچه هست سید کاظم با این سخنان شیخیان را هرچه گرمتر میگردانید ودرختی را که شیخ احسایی کاشته بود هرچه ریشه دارتر میساخت. از آنسويدر بیرون نادانی مردم و لذتی که انبوهی از ایشان از کشاکش و دوتیرگیمیداشتند، و همچنین بهره مندي ملایان از این کشاکش، و گرمی که دربازارهاي ایشان از این پیشآمد پدید آمده بود هریکی شوند دیگري به ریشه دارگردیدن شیخیگري میبود. میباید گفت: براي مردم سرگرمی نوینی پیدا شده وبراي ملایان بازار تازهاي باز گردیده بود . سید کاظم هفده سال کمابیش جانشین شیخ احمد میبود تا در سال 1259 درگذشت. یکی از سخنان او در زندگیش این میبوده که زمان پیدایش امام زمان نزدیک است، و گفتهاند به همین شوند میبود که کسی را جانشین خود نگردانید.
-4 کریمخانیگري
ادامه دارد













۱۳۹۰ دی ۲۲, پنجشنبه

بهائیگری شادروان احمد کسروی قسمت دوم


از اینروست که اسماعیلیان که پیروان اسماعیل پسر جعفربن محمد میبودند
و سپس دسته جدایی گردیدند و داستانهاي درازي پیدا کردند، بنیاد کوششهاي
خود را برروي زمینه مهدیگري گذاردند و یکی بنام مهدي برخاست و بنیاد
فرمانروایی فاطمیان را گذاشت.
از این سوي در میان خود شیعیان زمینه بهتر و گشاده تري براي پندار
مهدیگري پیش آمد که هم شیعیگري رنگ دیگري بخود گرفت و هم مهدیگري
رویه دیگري پیدا کرد و از سادگی بیرون رفت.
چگونگی آنکه چون حسن بن علی العسگري که به شمارش شیعیان امام
یازدهم میبود درگذشت او را فرزندي شناخته نمی بود، و از اینرو پراکندگی به
میان شیعیان افتاده گروهی جعفر برادر آن درگذشته را (که شیعیان جعفر کذاب نامیدهاند) به امامی میشناختند.
گروهی گفتند: (( امامت پایان پذیرفت ودیگر امامی نخواهد بود)) . گروهی به دعوي شگفتی برخاسته گفتند:((امام را فرزندي پنجساله هست که پنهان است و در سرداب میزید)). پیشرو این گروه وگوینده این سخن عثمان بن سعید نامی میبود که میگفت:((آن امام پنهان مرا میانه خود و شما میانجی گردانیده. شما هر سخنی میدارید بگویید برسانم و پاسخی گیرم و پولهایی که خواهید داد بدهید بفرستم))

این گفته ها دلیلی همراه نمی داشت. از آنسوي این باور کردنی نمی بود که
کسی را فرزندي زاید و چند ساله گردد و مردم از زاییدن و بودن او آگاه نگردند.
از این گذشته امام چرا پنهان میزیست؟!... چرا از سرداب بیرون نمی آمد؟...
امام اگر پیشواست باید آشکار باشد و به مردم پیشوایی کند. امام پنهان چه
معنی تواند داد؟... !

لیکن در شیعیگري از نخست دلیل خواستن و یا اندیشیدن و فهمیدن نمی
بوده و اکنون هم نمی بایست بودن. از آن سوي شیعیان با آن جدایی و دوري
که از مسلمانان دیگرپیدا کرده بودن این نشدنی بود که بازگردند و به آنان
پیوندند و در این هنگام ناچار میبودند که هرچه گفته میشود بپذیرند و دستگاه خود را بهم نزنند.
بهرحال عثمان بن سعید سالها خود را(( باب )) ( در امام ) مینامید و به شیعیان فرمان میراند و از آنان پولها میگرفت و گاهی از((ناحیه مقدسه)) آن امام توقیع یا نوشته بیرون میآورد.

پس از مرگ او پسرش محمد رشته را بدست گرفت. پس از او نوبت به
حسین بن روح رسید. پس از او محمد بن علی سیمري که همانا از ایرانیان
میبوده جانش ین گردید. هفتاد سال کمابیش این دستگاه در میان میبود. در
این میان کسان بسیاري با ایشان به کشاکش برخاستند و هریکی از آنان دعوي
جانشینی از امام سرداب نشین کردند. ولی عثمان بن سعید و جانشینان او کاررا از پیش برده بودند و میدانی به دیگران ندادند، و هر زمان که نیاز افتاد، (( توقیعها)) از امام در بیزاري از آن مدعیان بیرون آوردند.
جعفر برادر حسن عسگري که وارث او میبود از دعوي اینان در شگفت شده میگفت :((برادرم را فرزندي نبوده)) عثمان بن سعید با زیرکی او را از میدان 
دربرد، بجاي خود که لقب کذّاب به او داده بیچاره را رسواي جهان گردانید.
رویهمرفته دستگاه بسیار شگفتی چیده بودند و کار خود را بسیار استادانه
  
پیش میبردند.
 
ولی محمد سیمري که درِ چهارم میبود،
چون زمان مرگش 

رسید کسی را به جانشینی نشناسانید.
چنین گفت
 :((
دیگر امام را دري میان مردم نخواهد بود و امام به یکبار از میان مردم دور و ناپیدا خواهد بود)). انگیزة این کار او دانسته نیست. هرچه هست پس از مرگ او دستگاه دري برچیده شد و شیعیان بیسر مانده ناچار گردیدند چشم براه پیدا شدن خود امام باشند (که پس از هزار سال بیشتر هنوز چشم براهند). بهرحال همان زمانها بوده که به امام ناپیدا عنوان (( مهدی)) نیز دادند.
شیعیان که میبایست چشم براه بیرون آمدن او باشند و به پیدایشش امیدها
بندند بهتر میبود که او را مهدي نیز شناسند. بهتر میبود که میدان پندار را هرچه پهناورتر گردانند. در تبریز مثلی هست میگویند:((اکنون که پندار پلواست بگذار هرچه چربتر باشد))چنین پیداست که دراین باره هم دست عثمان بن سعید و یارانش در کاربوده. چه در اینجا نیز آزمودگی و پختگی نشان داده شده. در اینجا نیز
حدیثهاي بسیاري ساخته گردیده. اگر دیگران یک یا دو حدیث ساخته بودند اینجا بیش از بیست و سی حدیث ساخته شده از جمله:((الائمه بعدي اثنا عشرآخر هم قائمهم)) یعنی(( امامان پس از من دوازده تن باشند. آخر ایشان برخیزنده شان (مهدی) خواهد بود. یا ((المهدي من ولد فاطمه اسمه اسمی وکنیه کنیتی ))یعنی :
(( مهدي از پسران فاطمه است. نام او نام من،کُنیهاش کُنیه من است)) چیزیکه بود اینان مهدیگري را در سادگی خود نگذاردند و آرایه هاي بسیاري به آن افزودند.(( پیش از پیدایش مهدي کارهاي شگفت بسیاري رخ خواهد داد.یکی سفیانی از شام سرخواهد افراشت. یک سید حسنی از سوي خراسان پیدا خواهد شد، یک دجال خرسواري از اسپهان پدید خواهد آمد، آوازي از میان آسمان و زمین شنیده خواهد شد، آفتاب بازگشته از مغرب بیرون خواهد آمد،
امام ناپیدا شامگاه چند بزغالهاي در جلو خود به مکه خواهد درآمد، نیم شب
بالاي مناري رفته یاران خود را که 313 تن و در شهرهاي شیعه نشین ایران پراکندهاند بسوي خود خواهد خواند. اینان با(( طی الارض)) در یک چشم بهم زدن در نزد او خواهند بود. هنگام بامداد مردم بیرون آمده چشمانشان به کسان ناآشنائی خواهد افتاد. امام (( یالثارات الحسین)) گفته کشتن خواهد آغازید.... از اینگونه چندان است که اگر نوشته شود چند صفحه را پر خواهد گردانید. چون
کسی دلیل نخواسته و بازپرسی در میان نبوده هرچه پنداشتهاند به رشته سخن
کشیدهاند.
بدینسان مهدیگري به کیش شیعی درآمده و جایگاه بالایی براي خود در آن باز کرده.

سپس نیز هرچند که زمان گذشته دلبستگی شیعیان به آن بیشتر
گردیده. روزان و شبان چشم براه امام ناپیدا دوخته پیدایش او را میبیوسیدهاند،
با دعا از خدا میخواسته اند و به برخی آمادگیها میکوشیده اند. درکتابها دعاي
درازي بنام(( ندبه))
هست که باید شیعیان بخوانند و با ناله و گریه پدید آمدن امام ناپیدا را طلبند.
در زمان سلجوقیان درحله که یکی از شهرهاي شیعه نشین شمرده میشده جایگاهی بنام (مشهد صاحب زمان)  میبوده که میپنداشته اند امام ناپیدا در آنجاست و اینست روزي صدتن از مردم با شمشیرهاي آمیخته در دست، باکوس و شیپور اسبی را به میان انداخته به در آنجا میرفته اند و فریاد زمانی همچنان ایستاده و کوس و «... اي صاحبالزمان بیرون بیا » : میکشیدهاند شیپور زده و فریادها کشیده سپس باز میگشتهاند. سالیان دراز همین کارشان میبوده و تا زمان مغول و پس از آن نیز همان رفتار را میداشتهاند. از آنسوي سرداب در سامرا یکی از زیارتگاهها میبوده و گروهی نیز امام را از آ نجامیطلبیدهاند اینست یکی از ملایان س  نیّ، بنام ابن حجر شعرهاي نکوهش آمیز پائین را سروده (تازی زبان است)

در زمانهاي دیرتر نیز دلبستگی مردمان به امام ناپیدا چندان میبوده که دیده
میشود کریمخان زند سکه به نام او میزده. سکه هاي کریمخان داراي این شعر
میبوده:
شد آفتاب و ماه زر و سیم در جهان از سکه امام بحق الزمان صاحب :




در زمان فتحعلیشاه برادر او حسینقلیخان شمشیر و سپر و زره زراندود
مرصعی بنام امام زمان وقف کرده و به خزینه بارگاه قم سپارده بود که اکنون ما
آ نها را در موزه قم تماشا میکنیم.

در زمان فتحعلیشاه شمشیر و سپر و زره از کار افتاده بوده، و اینکه
حسینقلیخان آنها وقف کرده و تفنگ و تپانچه یا توپ وقف نکرده از آنروست که
در پندار شیعیان امام زمان جز با افزارهاي زمان اسلام جنگ نخواهد کرد و در
زمان پیدایش او توپ و تفنگ و دیگر افزارهاي نوین از کار خواهد افتاد.

تا پیش از جنبش مشروطه، در ایران یگانه امیدگاه مردم امام ناپیدا میبود و
نیکی آینده و رهایی کشور از بدبختی و مانند اینها را جز از راه پیدایش آن امام
 نبیوسیدندي، هر روز سه بار در پشت سر نمازها 
((
السلام علیک یا 
 صاحبالزمان))  خواندندي و شتاب او را در پیدا شدن با زاري طلبیدندي.
اینها چیزهائیست که تا زمان ما میبوده و ما آنها را نیک بیاد میآوریم.
در زمان مشروطه نیز در نتیجه چاپ شدن دفترچه((سیاسه الحسینیه)) در مشهد و تبریز و دیگر جاها دسته هاي بیوسندگان (((انتظاریون)) پدید آمده بودند
  که ما داستان آنها را درکتاب « داوري »نوشتهایم.

شیخیگري
شیخیگري را شیخ احمد احسایی بنیاد گزارده. این مرد در زمان فتحعلی شاه
در کربلا زیسته، چون پارسایی بسیار از خود نشان میداد، و خود مرد تیزهوش
و زبانداري میبود و شاگردان بسیاري به گرد سر داشت در ایران و عراق و
جنوب عربستان بسیار شناخته شده یکی از علماي بزرگ آن زمان بشمار
میرفت، چنانکه چون به ایران سفر کرد، فتحعلی شاه و پسرانش پیشواز و
پذیرایی نیکی به او نمودند.

این شیخ از یکسو به شیعیگري دلبستگی بسیار میداشت و در آن زمینه که
دیگران راه گزاف اندیشی و گزافگویی را پیموده بودند، این چند گام نیز جلوتر
میافتاد. از یکسو به فلسفه یونان پرداخته بود، و چنانکه میدانیم کسانی که از
ملایان ودیگران به فلسفه پرداختندي گفته هاي افلاطون و ارسطو را بی چون و
چرا پنداشتندي و چشم بسته پیروي کردندي.

چون فلسفه یونان با شیعیگري هیچگونه سازشی نمی داشت شیخ احسائی
که به هردو دلبسته میبود دیگرگونیهایی در شیعییگري پدید آورد و از درهم
آمیختن باورها شیعی با فلسفه سخنان نوینی به میان میآورد، و این سخنان
اگرچه بی پرده گفته نمی شد و شیخ آنرا در لفافه میپیچید، با این حال پنهان
نتوانست ماند و بر زبانها افتاد، و ملایان که چه در نجف و کربلا و چه در
شهرهاي ایران بسیار فراوان میبودند و بیشتر آنان به نام و آوازه شیخ احمد
رشک میبردند، دستاویز یافته به هیاهو برخاستند و شیخ و شاگردانش را بی 
دین خواندند. چون شاگردان شیخ در شهرهاي ایران فراوان میبودند وآنان به



ایستادگی و پاسخدهی برخاستند در میانه کشاکش بزرگی پدیدآمد و در برخی
از شهرها (ازجمله در تبریز) رشته بدست الوادها افتاده خونریزي نیز رخ داد.
بدینسان در ایران و عراق و این پیرامونها دو تیرگی (شیخی)و(متشرع) پدید آمد

و به دیگر دو تیرگی ها افزوده گردید.
سخنان نوینی که شیخ احسایی از بهم آمیختن فلسفه شیعیگري و یا از
اندیشه خود پدید آورده بسیار است و ما را در اینجا نیازي به گفتگو از همه آنها
نیست. براي نمونه تنها دو سخن او را یاد میکنیم:در فلسفه گفتگویی به نام (شونده های چهارگانه) یا ( علل اربعه) میبوده. افلاطون و ارسطو یا دیگران گفته بودهاند: براي پدید آمدن یک چیزي چهار (علت) باید بود. مثلاً این صندلی که ساخته شده چهار چیز آنرا پدید آورده:
اول - 
علت فاعلی یا صندلی ساز که آنرا ساخته
دو-  علت مادي یا چوبی که از آن ساخته شده.
سه- علت صوري و یا رویه و شکلی که ساخته شده.
چهار- علت غایی یا نشستن به رویش که صندلی بهر آن ساخته شده.
این یک جستاري در فلسفه است و شیخ احسایی آنرا گرفته میگوید: شوندهاي چهارگانه آفریده شدن جهان امامان ما بوده اند.

ببینید این سخن تا چه اندازه چرند است. ولی شیخ احسایی آنرا دنبال کرده
نتیجه ها میگیرد. در پندار او آفریننده این جهان امامان بودهاند. روزي دهنده و
گرداننده نیز آنان هستند. خدا رشته کارها را بدست آنان سپارده میگوید ((تن هاي ما نیز از آن امامانست. از اینرو هر امامی هرگاه که خواست به تن
هرکسی که خواست تواند درآمد. و دلیل آورده میگوید: از این راه بود که
امیرالمؤمنین توانست در یک شب در چهل جا میهمان باشد. نیز از این راه بود
که در جنگ جمل چون مروان تیري انداخت و طلحه را کشت خود او میگفت علی مرا کشت))







 2- نام (معراج) را همگی شنیده اید. به گفته مسلمانان (( شبی براق از بهشت آوردهاند و پیغمبر اسلام به آن برنشسته و جبرائیل را به رکاب خود انداخته به آسمانها رفته و از یکایک آنها گذشته و در عرش با خدا دیدار کرده و بازگشته))

اگر کتابها را بخوانید صد افسانه در این باره نوشته شده و این یکی از باورهاي
مسلمانانست.
ولی شیخ احسایی از روي فلسفه آنرا نپذیرفتنی میدانسته، زیرا از روي
فلسفه و دیگر دانشهاي یونانی آسمانها کرههائیست که همچون پوستهاي پیاز
بروي هم آمده و بهم پیوسته، و این نشدنی میبود که کسی با تن مادي از آن کره ها بگذرد، چه در آنحال بایستی کره ها از هم شکافته گردد .
از آنسو نیز داستان معراج ازضروریات دین شمرده میشد و این نشدنی میبود که کسی آنرا نپذیرد. بویژه شیخ احسایی که به (اخبار) پابستگی بسیارمیداشت. آنگاه او خود از تندروان (غالیان) میبود که میخواست تا بتواند به ستایش پیغمبر و خاندان او بیفزاید، نه اینکه بکاهد و داستانی همچون معراج را از میان برد.
اینست شیخ احسایی به چاره جوئی برخاسته. چنانکه خوانندگان میدانند در آنزمان
((عنصرها)) را بیش از چهار (که خاك و آب و باد و آتش باشد) نشناختندي و چنین دانستندي که آدمی و دیگر چیزها از این چهار عنصر پیدایش یافتهاند. از آنسوي در کتابهاي یونانی چنین گفته شده بود که این زمین که ما برروي آن میزییم خود از خاکست، ولی روي آن کرهاي از آب پدید آمده (که دریاهاست) ، و روي آن کرهاي از   باد میباشد (که هواست) ، و پس  ازهمه کره آتشی هست که گردجهانرافراگرفته. پس از این چهار کره،آسمانهاست.شیخ احسایی از اینها سود جسته چنین میگفت:(پیغمبر ما چون به معراج میرفت، در گذشتن از کره خاك عنصر خاکی خود را، و در گذشتن از کره آب
عنصر آبی خود را، و در گذشتن از کره هوا عنصر هوائی خود را، و درگذشتن از
کره آتش عنصر آتشی خود را انداخت، و این بود که از تن مادي رها گردیده توانست از کره هاي آسمان (بی شکافتن آنها) درگذرد. 
ادامه در لینک شماره سه






اعتراف هفتمین تاجر بزرگ ایران:۶ ماه دیگر قحطی می شود باید قاچاق کنیم


۶ ماه دیگر قحطی می شود باید قاچاق کنیم

اعتراف هفتمین تاجر بزرگ ایران:

اعتبار این اظهار نظر بحث برانگیز رهبر جمهوری اسلامی که "امروز در شرایط
شعب ابی طالب نیستیم؛ در شرایط بدرو خیبر هستیم" در بین هوادارانش تنها
سه روز بود. روز گذشته اسدالله عسکر اولادی هفتمین سرمایه‏ دار بزرگ
ایران و از نزدیکان آیت الله خامنه ‏ای هشدار داد که "تا 6 ماه دیگر در
کشور قحطی داریم."


اسد الله عسگر اولادی رییس اتاق بازرگانی ایران و چین و برادر حبیب الله
عسگراولادی، از سران حزب موتلفه اسلامی،با بیان اینکه تورم دی‌ماه با
وجود نوسانات نرخ ارز 40 درصد است، "واردات با دلار 1600 تومانی" و
"وضعیت فعلی تولید" را به عنوان دلایل خود برای گرفتار شدن مملکت در
وضعیت قحطی برشمرد.


عسگراولادی در گفت‌وگو با خبرگزاری "پانا" اظهار کرد: "قبل از اجرای
قانون هدفمند کردن یارانه‌ها مطرح کردم که این کار باید انجام شود و
اجرای آن جرات زیادی می‌خواهد.....[اما]در همان زمان عنوان کردم که اگر
دولت نتواند تورم را مهار کند، اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‌ها کار
خطرناکی است."


رییس اتاق بازرگانی ایران و چین که از بزرگ ترین تجار کشور است،تصریح
کرد: "به‌دلیل اینکه در مرحله اول اجرای قانون نتوانستیم تورم را مهار
کنیم، توفیق چندانی نداشتیم و به همین دلیل به مشکلاتی در بخش تولید
برخورد کرده‌ایم."



باید کالا قاچاق کنیم


او با بیان اینکه "تورم آذر سال گذشته 9.8 درصد بود و افتخار می‌کردیم که
به تورم تک‌رقمی دست یافته‌ایم"، گفت: "دو ماه پیش بانک مرکزی اعلام کرد
که تورم 19.8 درصد شده است، بنابراین در مهار تورم موفق نبوده‌ایم."


عسگر اولادی مسلمان افزود: "همه پیش‌بینی‌ها این بود که حداکثر تورم 14
درصد باشد، اما هم اکنون نه‌تنها تورم 19.8 درصد نیست، بلکه به جز تحولات
ارزی 27 درصد و با ارز 40 درصد است."


رییس اتاق بازرگانی ایران و چین عنوان کرد: "در چنین شرایطی که تورم 40
درصد است و بانک مرکزی هم آمار نمی‌دهد، مرحله دوم اجرای قانون هدفمند
کردن یارانه‌ها به مصلحت نیست."


عسگراولادی تصریح کرد: "به نظر می رسد با توجه به واردات کالا با دلار
1600 تومانی و مشکلات تولید در 6 ماه آینده با کمبود بسیاری از کالاها و
قحطی در کشور مواجه خواهیم شد که برای تهیه آنها یا باید متوسل به قاچاق
شویم و یا اینکه هزینه بسیاری بابت قاچاق بپردازیم."


اسدالله عسگراولادی از برجسته‌ترین بازرگانان ایرانی، معروف‌ترین
صادرکننده خشکبار ایران، عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران در
تمام دوران پس از انقلاب است. وی برادر ارشد حبیب الله عسگر اولادی از
اعضای ارشد حزب موتلفه و از هواداران محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست
جمهوری سال‏های 84 و 88 بوده است.


این سرمایه دار حامی جریان اصولگرا در شرایطی این سخنان را مطرح کرده که
سال گذشته در اظهاراتی کاملا متفاوت گفته بود: "در صورت هر میزان از
تحریم های جهانی، ما راههای بسیاری برای دور زدن آنها داریم."



"نشانه ‏های پیروزی" که خامنه‏ ای دید


سه روز پیش و در حالی که شرایط بد اقتصادی کشور اعتراض بسیاری از
اصولگرایان و نمایندگان مجلس را نیز موجب شده است، آیت الله خامنه‏ ای در
جمع هواداران خود در شهر قم "حرکت مستمر ملت ایران در مسیر رسیدن به قله
ها" را "متوقف ناشدنی" خواندو تاکید کرد که "نشانه های پیروزی های جدید
را نیز به چشم می‏توان دید."


کمتر از یک هفته قبل از این سخنان رهبر جمهوری اسلامی، مرکز آمار ایران
نتایج طرح آمارگیری هزینه خانوار پارسال خود را منتشر کرده بود که نشان
می‌داد هزینه‌های خانوارهای شهری و روستایی از درآمدشان بیشتر است. در
این گزارش تاکید شده بودکه در سال 1389 به طور متوسط هر خانوار شهری
ماهانه با 70 هزار تومان و هر خانوار روستایی با 80 هزار تومان کسری
بودجه مواجه است.


از سوی دیگر نمایندگان مجلس اسلامی اعلام کرده ‏اند دولت با توجه به
شرایط موجود مجبور است سال جاری را با حداقل 40 هزار میلیارد تومان کسری
بودجه به پایان برساند. به گفته موسی‌‌‌الرضا ثروتی، عضو کمیسیون برنامه
و بودجه مجلس سال 90 بدترین سال عمرانی کشور در سی و سه سال گذشته بوده
است، چرا که دولت بودجه‏های عمرانی را صرف جبران کسری بودجه خود می‏کند.


دولتمردان جمهوری اسلامی اما هیچگاه زیر بار شرایط نامساعد اقتصادی کشور
نرفته‏ اند. محمود احمودی نژاد بارها اینگونه آمار و ارقام اقتصادی را به
"دسیسه ‏های رقبای سیاسی" خود نسبت داده که به گفته او "هیچ نشانی از
واقعیت در آنها نیست."



هیچ چیز بر وفق مراد نیست


6 روز پیش نیز معاون حقوقی و پارلمانی دولت در واکنش به نامه اخیر الیاس
نادران و احمد توکلی، دو نماینده منتقد دولت، گفت این دو نفر خواسته‌اند
وضعیت اقتصادی کشور را به بهانه نوسانات اخیر نرخ ارز، بحرانی جلوه
دهند.


پس از بحران‌های اخیر در بازار ارز ایران، الیاس نادران و احمد توکلی دو
نماینده منتقد دولت ضمن انتشار نامه ای،خواستار تشکیل جلسه فوق‌العاده و
بررسی وضعیت اقتصاد کشور شدند. به گزارش خبرگزاری مهر، در این نامه که
روز 13 دی‌ماه منتشر شده، آمده بود که "دولت محمود احمدی‌نژاد با آمارهای
خودساخته همه چیز را بر وفق مراد نشان می‌دهد."


اما آقای میرتاجی‌الدینی در بخشی از نامه اعتراضی خود در جواب الیاس
نادران و احمد توکلی به موفقیت طرح تحول اقتصادی اشاره و تاکید کرده که
اقتصاددانان داخلی و خارجی نیز به "عظمت" اجرای طرح تحول اقتصادی اذعان
کرده‌اند.


از زمان اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها، کار‌شناسان و تحلیلگران اقتصادی،
نسبت به شیوه اجرای آن هشدار داده و اعلام کرده اند این شیوه منجر به
افزایش تورم و گرانی کالا‌ها می‌ شود؛هشداری که به واقعیت پیوسته است اما
با گذشت یکسال از اجرای قانون هدفمندسازی یارانه‌ها دولت همچنان ادعا
می‌کند که توانسته است با اجرای این قانون، "مصرف" چهار حامل انرژی، برق
و آرد را کم و تورم را کنترل کند.


از زمانی که هدفمندی یارانه‌ها با اعلام رسمی محمود احمدی‌نژاد در یک
برنامه تلویزیونی وارد فاز اجرایی شد، نرخ بنزین، گازوئیل، آب، برق، گاز،
سی.ان.جی و نان گران شد تا از محل اصلاح قیمت‌ها، علاوه بر پرداخت یارانه
نقدی به مردم، بخشی از درآمد حاصل از اجرای این قانون در بخش تولید و
پروژه‌های عمرانی هزینه شود. با این حال دولت به جای آن با برداشتن از
سهم یارانه‌های بخش تولید برای جبران کسری بودجه، موجب شد این بخش دچار
رکود شود.


بدنبال این رکود رئیس اتحادیه کارگران قراردادی ایران در اواخر آذرماه
اعلام کرد که بیش از 70 درصد کارگران کشور زیر خط فقر زندگی می‏کنند و
قدرت خرید آنان نزدیک 50 درصد کاهش یافته است. جامعه کارگری نزدیک به
نیمی از کل جمعیت ایران را تشکیل می‏دهد.


سال گذشته مرکز آمار ایران اعلام کرد از کل جمعیت کشور 10 میلیون نفر زیر
خط فقر مطلق و 30 میلیون نفر زیر خط فقر نسبی به سر می‏برند. مرکز پژوهش‏
های مجلس هم اعلام کرد در طول برنامه چهارم یعنی سال‏های بین 84 تا 89
نزدیک به 65 درصد از جمعیت فعال کشور هیچ نقشی در تولید ناخالص ملی
نداشتند؛ بجز این رکود و تعطیلی گریبان 50 درصد صنایع ایران را گرفته و
85 هزار میلیارد تومان از سرمایه گذاری‌ها در کشور بدون استفاده
مانده‏اند.


آمارها نیز حکایت از آن دارد که تورم در طول مدت اجرای طرح هدفمندسازی
یارانه ‏ها 9 درصد افزایش یافته هرچند مسئولان دولتی از جمله شمس‌الدین
حسینی، وزیر اقتصاد و محمد فرزین معاون اقتصادی‌ او معتقدند همه این
افزایش تورم ناشی از هدفمندی‌ یارانه‌ها نیست.


تورمی که اکنون به گفته هوادار محمود احمودی‏نژاد در دو دوره انتخابات
ریاست جمهوری گذشته بیش از 40 درصد است؛ رقمی حتی بیشتر از آنچه که
کارشناسان اقتصادی مخالف دولت تا کنون بر زبان آورده ‏اند

۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

بهائیگری نوشته شادروان احمد کسروی


چنانکه بارها نوشته ایم ما را با بهائیان دشمنی نیست. کسی از آنان با مابدي نکرده. این کتاب را که چاپ کردهایم ما میخواهیم همه گمراهیها از ایران برافتد، و یکی از آن گمراهیها بهائیگري را میشناسیم.اکنون بهائیان اگر پاسخی به ایرادهاي ما میدارند بنویسند وگرنه آنان را باید که از گمراهیهاي خود بیرون آیند و دست از دسته بندي که جز مایه بدبختی نتواند بود بردارند.ما خواهندهایم بهائیان نسخه اي از این کتاب را به عکاء نزد شوقی افندي ربانی فرستند که اگر تواند پاسخهایی دهد وگرنه ناتوانی او نیز دانسته شود.اینکه سران بهائی بپیروان دستور میدهند که کتابهاي ما را نخوانند، این چاره اي بکار ایشان نخواهد بود. زیرا دیگران که میخوانند ایرادهاي ما را برخ بهائیان خواهند کشید. آنگاه ما نیز در این اندازه نیایستاده گامهاي دیگري نیز خواهیم برداشت. مردم چون معنی راست دین را بدانند و از زیانهاي بسیاري که این کیشهاي گوناگون میرسانند نیک آگاه شوند ناچاریست که فشار ببهائیان ودیگر دسته ها بیشتر خواهد گردید. بهرحال یکتوده با چهارده کیش زندگی نتواند کرد و این ناچاریست که این کیشهاي بیپا از میان برداشته شود.یک دانستنی دیگر آنکه کسانی اگر میخواهند معنی راست دین را بدانندکتاب  « ورجاوند بنیاد » را بخوانند. این کتاب را که بنیاد پاکدینی است بخوانند تا بدانند دین بچه معناي والاییست و این کیشها آنرا تا چه اندازه پایین آورده اند. یک زیان بزرگ این کیشهاي بیپا همانست که معنی دین را پست گردانیده و دستاویز بدست کسانی داده اند که بیدین گردند. از هر باره این کیشها بزیان جهانست و بیشوند نیست که ما اینهمه کوشش ببرانداختن آنها میکنیم.
احمد کسروي
چاپ نخست 1322

بهائیگري چگونه پدید آمده؟
بهائیگري تاریخچهاي دراز میدارد، ولی ما آنرا به کوتاهی خواهیم نوشت.
باید دانست بهائیگري از بابیگري پدید آمده، و بابیگري از شیخیگري ریشه
گرفته، و شیخیگري از شیعیگري برخاسته. پس یک بخش از تاریخ بهائیگري

تاریخ شیعیگریست، و ما چون از شیعیگري و تاریخ آن در کتابهاي دیگر سخن
راندهایم، در اینجا به آن بخش نخواهیم پرداخت؛ ولی از مهدیگري که به داستان
باب و بهاء بهم بستگی نزدیک میدارد و ما در آن کتاب به کوتاهی نوشتهایم، در
اینجا کمی درازتر سخن خواهیم راند.
مهدیگري و تاریخچه آن
باید دانست مهدیگري یا باور داشتن به آنکه کسی در آینده با نیروي بیرون از
آئین (خارق العاده) پیدا خواهد شد و جهان را به نیکی خواهد آورد، از باستان
زمان میان ایرانیان و جهودان میبوده.
که به اهریمن باور داشته و کارهاي بد جهان را از او میدانستند ایرانیان،
چنین میپنداشتند که روزي خواهد آمد و کسی از نژاد زردشت بنام « سااوشیانت »
پیدا خواهد شد، و او اهریمن را کشته جهان را از همه بدي ها 
خواهد پیراست.
اما جهودان چون آزادي کشور خود را از دست داده به زیر یوغ پادشاهان آسوري
 و کلدانی افتاده بودند، یکی از پیغمبرانشان براي آنان چنین نوید داد که خدا،
 مسیحی (پادشاهی) از میان جهود خواهد برانگیخت که بیگانگان را دور راند و جهود را از خواري و زبونی برهاند.این پندارها در میان ایرانیان و جهودان میبوده و هرچه زمان میگذشته دردلها ریشه بیشتر میدوانیده و در اندیشه ها به ارج و بزرگی میافزوده ودلبستگی مردم به آن بیشتر میشده تا آنجا که یک آرمانی براي ایرانیان وجهودان گردیده بوده.اکنون سخن در آنست که این باور (یا بهتر گویم: این پندار) کی و چگونه و ازکجا به میان مسلمانان راه یافته است.زیرا بی گمان است که در زمان بنیادگزاراسلام، چنین سخنی در میان نمی بوده و نمی بایست بود. از آ نسوي دیدهمیشود که هنوز صده یکم اسلام به پایان نرسیده این پندار در میان مسلمانانشناخته میبوده، چه ما میبینیم که محمد بن حنیفه (پسر امام علی بن
ابیطالب) که پس از مرگ یزید بن معاویه در مدینه به خلافت برخاست پیروانش که 
« کیسانی »خوانده شدندي او را مهدي نامیده اند، و چون مرده، مرگ او را  که
باور نداشته و چنین گفته اند: زنده است و در کوه رضوي (در نزدیکی مدینه)
میباشد و خود بیرون خواهد آمد و جنگها خواهد کرد.چنانچه دار مستتر شرقشناس فرانسه اي 2 نیز نوشته چنین پیدا است که اینپندار را به میان مسلمانان، ایرانیان انداخته اند.زیرا محمد حنیفه که نخست کسیست که مهدي خوانده شده پیروان او (یا
کیسانیان) بیشترشان ایرانیان میبودند. مختار در کوفه ایرانیان را بسر خود گرد
آورد و به پشتیبانی آنان بنیاد فرمانروائی نهاد، و او که محمد حنیفه را به
خلافت برداشت غلامش کیسان نام، محمد را مهدي خواند و کیش کیسانی را
پدید آورد.هرچه بود این پندار از نیمه دوم صده یکم تاریخ هجري در میان مسلمانان
شناخته گردید در اندك زمانی در دلها جا براي خود باز کرد، و آنچه رواج این
پندار را بیشتر گردانید این بود که در همان زمان کشاکش بسیار سختی در
زمینه خلافت در میان مسلمانان میرفت و چند خاندان بزرگ در آن راه
کوششها بکار میبردند. بنی امیه با زور و نیرنگ خلافت را برده و علویان و
عباسیان (پسران علی داماد پیغمبر و عباس عموي پیغمبر) میکوشیدند که آنرا
از دست امویان درآورند. عباسیان یک تن را میان خود برگزیده و دوراندیشانه از
راه زمینه چینی پیش میرفتند، ولی علویان که بیشترشان مردان سادهاي
میبودند، گذشته از آنکه همدستی نمی نمودند و آرزومندان خلافت در میان
ایشان بیش از یک تن و دوتن میبودند، به زمینه چینی هم نپرداخته فریب
سخنان پیروان خود را میخوردند، و با شتاب بکار برخاسته زود از میانمیرفتند. چنانکه کسان بسیاري از آنان در همان راه کشته شدند آنچه در اینجا میباید نویسم آنست که این آرزومندان خلافت یکیاز افزارهاي کار، مهدیگري را میداشتند. بدینسان که هریکی خود را مهديمیخواند و مردم را به کارهائی که از پیدایش مهدي میبیوسیدند امیدمند میگردانید، و بیشتر آنان، خودشان یا پیروانشان، حدیثی هم از زبان پیغمبر یاامام علی بن ابیطالب، به دلخواه خود ساخته میان مردم میپراکندند. در این باره داستانهائی هست که برخی را به نام نمونه در اینجا یاد میکنیم:

یکی از علویان که در زمان بنی امیه به طلب خلافت برخاست زیدبن علی
(نواده حسین بن علی) بود. این مرد که خود دلیر و پارسا میبود به کوفه آمد و
پیروان خاندان علوي که  (( شیعه)) نامیده شدندی بسرش گردآمده چهل هزار تن
به او دست دادند و زید فریب آنان را خورده به بسیج کار برخاست ولی چونهنگامش رسید که به جنگ و جانفشانی پردازد، انبوهی ازشیعیان بهانهاي پیدا
کرده خود را به کنار کشیدند، و زید با دسته کمی مانده کاري را پیش نبرد و
خود کشته گردید.همین زید را پیروانش((مهدی)) مینامیدند و امیدها به مردم میدادند
عباسیان با آنکه بنیاد کارشان را به زمینه چینی گزارده، چون کینه ایرانیان را با عرب و خاندان امیه میدانستند، ابومسلم را به خراسان براي دسته بندي ها فرستاده بودند، با اینحال آنان نیز از داستان مهدي به سودجوئی برخاسته اند و ما حدیثی در کتابها میبینیم بدینسان : ((چون درفشهاي سیاه را از جانب خراسان دیدید، بخود مژده د هید که مهدي ما پیدا شده ))بیگمان این حدیث و مانندهایش را عباسیان و کارکنانشان ساختهاند زیرا پیروان آن خاندان میبودند که با درفشاي سیاه از سوي خراسان خواستندي آمد.
-3 از کسانی که در این راه برخاستند و کشته گردیدند، محمد نفس زکیه
است که به مهدیگري بیشتر از دیگران شناخته میبود. پدر محمد عبدالله نوه
پسري حسن بن علی و نوه دختري حسین بن علی، و خود میان علویان گرامی  میبود. اما پسرش محمد « نفس زکیه » نامیده شدي چون در میان دوکتفش خال بزرگی میداشت (که پیغمبر اسلام نیز چنین خالی داشته بود) ، ازاینرو از زمان کودکی علویان و دیگران به او با دیده دیگري نگریستند و امیدها به آینده او بستندي. چون پندار مهدیگري تا این زمان در میان علویان و دیگران
نامیده و درباره او امیدها در « مهدي » شناخته شده بود، بسیار از مردم محمد را
دل پروراندندي. شاعران شعرهایی درباره او گفتهاند که یکی اینست:
و ان یک ظنی فی محمد صادقا یکن فیه ماتروي الاعاجم فی الکتب 4
این شعر دلیل روشن دیگري است که مسلمانان پندار مهدیگري را از ایرانیان
(یا بگفته شاعر از اعاجم) گرفته بودند.
باري نزدیک به آخرهاي زمان بنی امیه روزي در مدینه سران علویان و
عباسیان انجمنی برپا کردند. از کسان بنامی که در آن انجمن میبودند یکی
ابراهیم بن محمد (از عباسیان که سپس ابراهیم امام شناخته گردید و ابومسلم
را او به خراسان فرستاد) ، دیگري عبدالله پدر محمد، دیگري محمد دیباج
عموي محمد، دیگري ابراهیم برادر محمد میبودند. گفتگو در این میبود که
یکی را از میان خود برگزینند و همگی به او دست دهند و او را به خلافت
رسانند، و چون محمد در میان مردم بنام (( مهدی)) شناخته شده و مردم را به آینده او امیدهائی میبود، بجوانی و کم سالیش نگاه نکرده و او را برگزیدند و
همگی آنانکه میبودند (از جمله پدرش عبدالله) به او دست دادند (بیعت کردند).
بدینسان مهدیگري محمد هرچه شناخته تر و استوارتر گردید و سالها علویان
و دیگران چشم براه پیدایش و خیزش او دوخته بودند و شاعران شعرها
میسرودند. لیکن از این نام او را سودي نبود، و چون چندي نگذشت که
عباسیان با دست ایرانیان به خلافت رسیدند، در زمان ابوجعفر منصور (همان
مردي که به محمد بیعت کرده بود) عبدالله پدر محمد با کسان دیگري از
خویشانش به زندان و شکنجه افتادند و خود محمد و برادرش ابراهیم نیز کشته شدند.
مهدیگري و شیعیگري
اما مهدیگري در شیعیگري داستانش اینست که چون جعفر بن محمد که بنیادگزار شیعیگري کنونی اوست به دعوي خلافت و امامت برخاست، و بدانسان
که در جاي دیگري باز نمودهایم، دستهاي را از تندروان شیعه بسر خود گرد
آورد و سپس جانشینان او یکی پس از دیگري آن دسته را راه بردند، اینان هم
از داستان مهدي سود میجستند.زیرا چون دسته کم و ناتوانی میبودند براي دلداري چنین میگفتند:(( مهدی از ما خواهد بود))
دنباله دارد